خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۸۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۸۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۸۶ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

افه به طرف بیمارستان به سرعت راهی میشه که آزرا هم به دنبالش میره افه ازش میپرسه که چرا باهاش میخواد بیاد آزرا میگه واسه اینکه دست به کار احمقانه ای نزنی! عزیز به هوش اومده که زنش را کنارش می بیند عزیز ازش میخواد تا از اونجا بره، زن عزیز گریه میکنه که فکرت داخل میاد و به عزیز میگه اونو سرزنش نکن خیلی روزهای سختی را پشت سر گذاشته! عزیز میگه تو تمام این مدت که من با مرگ دست و پنجه نرم می کردم شما ها واسه خودتون رندگی خوبی راه انداختین تازه بچه دار هم شدین! زنش میگه تو میدونستی عزیز که من چقدر بچه دوست داشتم و دارم و چقدر خودمون خرج کردیم تا بچه دار بشیم! سپس بهش میگه من و فکرت از همدیگه طلاق میگیریم قبلا باهم توافق کرده بودیم! فکرت میگه نه این توافق مال قبل از بچه دار شدنمو بود الان با این بچه نمیشه و مخالفت میکنه همان موقع افه و آزرا وارد اتاق میشن که اون زن به عزیز میگه افه بچه اش زینب را تو اون تصادف از دست داده! افه جلو میره و بهش میگه میخوام بدونم چه اتفاقی افتاد تو اون تصادف؟! عزیز هرچی فکر میکنه چیزی جز اینکه دقایق آخر با فکرت دعوا و تهدیدش میکرده چیزی یادش نمیاد دکتر وارد اتاق میشه و ازشون میخواد تا اونجارو ترک کنه افه و آزرا بیرون اتاق باهم درحال صحبت هستن که میشنون فکرت و زنش باهمدیگه درباره طلاق حرف میزنن افه جلو میره و کارتش را می دهد و میگه وکیل طلاق هستم فکرت میگه من نمیخوام طلاق بگیرم افه میگه باشه حتی اگه نخوای هم به یه وکیل احتیاج داری! آزرا میگه دفتر حقوقی آرمان ارسن پشتتونه! بعد از رفتنش آزرا ازش میپرسه چرا میخواسته که وکیلش بشه؟ افه میگه میخوام سر از اون تصادف در بیارم باید بفهمم که چی شده!

صنم و بورا در خانه بورا در اتاق کارش با یه موکل به اسم تونج در حال صحبت کردنن. تونچ به آنها میگه تمام طلاهایی که تو مراسم عروسی جمع شده بود را تو گاوصندوق اتاق تدارکات گذاشته بودم اما وقتی بعد از مراسم رفتم بردارم طلایی در کار نبود فقط یه پاکت بود که توش چندتا عکس از من و مدیر تدارکات بود من اصلا یادم نمیاد چیشده و چجوری اون عکسا گرفته شده؟! فقط من زنمو خیلی دوست دارم و کاترین از این موضوع چیزی نمیدونه هنوز ولی نمیشه خیلی پنهان کرد چون یکی از گردنبندها را عمه اش بهش داده بوده و ارزش زیادی هم داره. سپس بهشون میگه برای شما یه وقت با واسطه گرفتم و به دیلان هم گفتم که خیلی ثروتمندین! بورا میگه چرا بدون اینکه ازمون بپرسی قبول میکنیم یا نه کارو خودت بستی؟ صنم کمی فکر میکنه و میگه نقشه خوبیه اینجوری بورا طعمه میشه و طلاهارو پس میگیریم بورا بهش میگه تنهایی حرف بزنن سپس ازش میپرسه تو حسودی نمیکنه منو تنهایی میفرستی پیش یه زن غریبه؟ صنم میگه حرفه ای عمل میکنیم و تو پرونده برنده میشیم بورا هم تایید میکنه. تکین از بیمارستان مرخص شده و چولپان به دنبالش رفته. تکین میگه قبل از رفتن به خانه بریم میخوام دفتر آرمان را ببینم چولپان میگه هنوز دفتر جوهر را ندیدی که! بیا بریم اونجارو ببینیم بعد اما تکین میگه اونجا چندبار اومدم و آزرا و صنم به خوبی ازم پذیرایی کردن. چولپان زیر لب غر میزنه و به طرف دفتر ارسن راهی میشن. وقتی میرسن چولپان قصد داره یه دور بزنن و سریع از اونجا برن که آرمان با دیدنشون پیششون میره. تکین کمی با آرمان برای دفترش کل کل میکنه چولپان وقتی میفهمه آزر و بورا نیست عصبی میشه و از اونجا میره که تکین میگه حالا حرف های مردونه میزنیم.

دیلارا قرار می شود به خانه بورا بیاد. بورا وقتی به استقبالش میره برای درآوردن حرص و حسادت صنم با گرمی ازش استقبال میکنه صنم با شنیدن این حرفا با خودش میگه پس داری بازیو شروع میکنی! باشه! دیلارا وقتی وارد خانه میشه صنم هم با خوشرویی ازش استقبال میکنه سپس میگه ما عروسیمون فرداست اما دیلارا میگه تو این زمان کم کاری نمیشه کرد اما صنم میگه تعدادمون فقط ۵۰ نفره ولی بدون در نظر گرفتن قیمت باید همه چیز لوکس باشه بورا به دیلارا میگه صنم بارداره واسه همین عجله داریم صنم میپرسه طلاها کجا نگهداری میشه؟ دیلارا میگه تو گاوصندوق که امنیت بالایی داره! سپس میپرسه شناسنامه هاشونو برای عقد رسمی به محضرخانه دادن؟ صنم الکی میگه یادم رفته بیارم که بورا از قصد تو کیفش پیدا میکنه و با کارت خودش به دیلارا میده. بعد از رفتنش صنم میگه گیر افتادیم! بورا میگه نگران نباش تهش میگیم نه دیگه! چولپان به صنم زنگ می نه که صنم قطع میکنه و پیام میده من تو جلسه هستم چولپان عصبی میشه و به دنیز زنگ میزند و بهش میگه تو کجایی؟ مگه قرار نبود صنم و بورا را زیر نظر داشت نباشی و مراقبشون باشی!؟ دنیز میگه عروسی یکی از دوستام بود الانم اومدم ازمیر چولپان با کلافگی و عصبانیت تلفن را قطع میکنه و با خودش میگه اینجوری نمیشه باید یه جاسوس دیگه پیدا کنم واسه خودم! تکین تو دفتر به آرمان میگه ازت خوشم نمیومد ولی به خاطر کاری که واسه بورا کردی دیدم بهت عوض شده حالا هم باید بیای خواستگاری چولپان. آرمان میگه سنمون واسه ازدواج خیلی بالاست! اما تکین زیربار نمیره و میگه یه روزو مشخص کنین. افه با آزرا تو رستوران نشستن و افه بهش میگه موقع تصادف رد ترمز رو زمین نبود احتمال داره یکی ترمز را بریده بوده! و فهمیدم که قبل از تصادف عزیز با فکرت دعوا کرده بوده و میخواسته سهمشو جدا کنه و شراکتو بهم بزنه! احساس میکنم ماجرا بو داره!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا