خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی خواهران و برادران

کان به سرویس بهداشتی مدرسه میره و دوباره یاد حرف های آکیف میوفته و گریه اش میگیره سپس شروع میکنه به شستن سرش و پوشیدن لباس هاش و سپس به طرف کلاس میره. قدیر اوستا آورده و پنجره های خانه شان را درست میکنه. امل پیش قدیر میاد و میگه دوچرخه منو هم تعمیر میکنی؟ قدیر میگه آره یکی یدونه ام سپس بعد از کمی حرف زدن باهاش میگه نظرت چیه بریم بازار هم وسیله واسه تعمیر دوچرخه ات بگیریم هم یه دوری بزنیم! امل خوشحال میشه و میگه آخجون بریم. تو کلاس استاد از بچه ها سراغ تکلیفشونو میگیره که هاریکا تحویل میده، استاد به کان میگه تکلیفت چیشد؟ کان میگه من انجام ندادم استاد اگه میخوای ازم نمره کم کنین، ها یکا میگه تو که نوشته بودی! سپس با کمی فکر کردن میگه آهان الگوت آکیف آتاکل بوده؟ من که بهت گفتم اگه اونو انتخاب کنی دو روز نشده پشیمون میشی! دوروک میگه واقعا تو بابای منو الگوت کردی؟ کان تایید میکنه و میگه الانم منصرف شدم. تولگا از وضعیت کان میگه که دیشب تو ماشین خوابیده سپس برک با تولگا دعوا میکنه که عمر با طعنه با برک حرف میزنه که خودشو خوب نشون نده. کان از کلاس بیرون میره و ملیسا هم پشت سرش میره و ازش حالشو میپرسه و میگه حقیقت داره که دیشب تو ماشین خوابیده بودی؟ کان با کلافگی میگه آره سپس ملیسا ازش وقت میخواد و میگه اوضاع خونه اصلا خوب نیست! مامانم از بابام میخواد جدا بشه همه به زمان احتیاج دارن. جمیله می خواد آشغال ببره بندازه که تولگا میره تا کمکش کنه عمر می ببینه و پیششون میره و به تولگا میگه پسر خوب! دیشب مگه نگفتم دور و بر این دختر نرو؟ من خودم کمک میکنم به تو احتیاجی نیست! تولگا میگه این دختر خودش زبون داره عمر کوچولو لازم نیست تو به زحمت بیوفتی!

جمیله با نگاه کردن به عمر تایید میکنه حرف تولگارو و از اونجا میره برک به اونجا میاد و به عمر میگه تو چرا سر کلاس با طعنه باهام حرف زدی؟ ماجرا چیه؟ عمر میگه ماجرا اینه که  دیشب وقتی فهمیدم با این تولگا چیکارها کردی ازت بدم اومده آیبیکه سعی میکنه از برک دفاع کنه و برک میگه عمر من خیلی فرق کردم عمر میگه اصلا واسم مهم نیست میخوای تغییر کن میخوای تغییر نکن و بعد از کمی کل کل کردن از اونجا میره. آیبیکه به برک میگه ولش کن باهاش دهن به دهن نشو بیا بریم. قدیر با امل به بازار رفتن. قدیر به امل میگه نظرت چیه یه کتاب قصه هم واسه تو بگیریم که شبا بخونیم واست؟ امل خوشحال میشه و میگه آخجون بگیریم. قدیر کتاب پیتربن را برمیداره و میگه این کتاب خیلی خوبه من بچه بودم اینو خیلی دوست داشتم سپس وقتی قیمت کتاب را میبینه ناراحت میشه و میگه بزار حقوق که گرفتم بیایم واست بگیریم امل قبول میکنه. سپس همونجا میشینن و برای امل شروع میکنه به تعریف کردن ماجرای اون کتاب امل خوشش میاد و یه دختر بچه که اونجا بود با شنبدن اون ماجرا خوشش میاد و به مادرش کتابو میده تا واسش بخره. یه مرد قدیر را زیر نظر داره و پیشش میره و میگه بهتون تبریک میگم چقدر خوب میتونین با بچه ها ارتباط برقرار کنین و حرفاشونو بفهمین! قدیر میگه همه چیز من خواهران و برادرمن واسه همین ارتباط گرفتن با بچه ها را یاد گرفتم اون بهش تبریک میگه و میگه شما جایی مشغول به کار هستین؟ کارتون چیه؟ قدیر میگه تو کافه یه مدرسه کار میکنم کنارش تاکسیم میرم، سر ساختمانم  میرم هرکاری که پیدا بشه انجام میدم اون مرد بهش یه کارت میده و میگه برات یه کار خوب سراغ دارم درباره کتاب های کودک و نوجوان همین ساختمان کناری هستیم خواستی یه سر بزن و میره.

امل با خوشحالی میگه الان کار پیدا کردی داداشی؟ قدیر تایید میکنه و میگه به لطف تو پرنسسم. آنها به ساختمان کناری میرن اون مرد میگه گشتم واست یه کار دارم کتابفروشی سیار ماشین در اختیارت میزاریم و میری جاهایی که میگیم و شروع میکنی به تبلیغ کتاب و فروشش حقوق ثابتت ۵ هزارتاست و پورسانت هم میگیری قدیر خیلی خوشش میاد و خوشحال میشه سپس اون مرد میگه بشین فکر کن ۱۰ سال آینده با کاری که الان داری به چیزی که میخوای میرسی یا نه اگه نمیرسی به کاریه گفتم بهت فکر کن. شب قدیر ماجرارو به آسیه و عمر هم میگه سپس ازشون میپرسه ۱۰ سال دیگه تونو چجوری میبینین؟ آسیه میگه من یه وکیل موافقم که باز هم یه پرونده دیگه را بردم عمر میگه من که کل هفته را بیمارستانم چون دکتر شدم و آخر هفته ها کنسرتم تو خارج از کشور و درام میزنمو همه تشویقم میکنن و کلی صف بیرون وایساده تا بیان تو سپس از خود قدیر میپرسن که میگه تاحالا بهش فکر نکردم آسیه میگه انقدر غرق مشکلات خودت و ما هستی که وقت نکردی رویا بافی کنی! امل میگه چرا از من نمیپرسین؟ من تو یه خونه ویلایی در حال غذا درست کردنم که شماها از کار میاین بخورین همگی میخندن و قدیر میگه بیاین قول بدیم جوری زندگی کنیم که ۱۰ سال دیگه به اینجایی که میخوایم برسیم. عمر تو حیاط پیش اوگولجان و آیبیکه میره میشینه آیبیکه ازش میخواد کش نده و اونو بین پسرعموش و دوست پسرش نگه نداره شنگول همون موقع میاد و با شنیدن حرفهای عمر میفهمه که آیبیکه باهاش درارتباطه او عصبی میشه و میبرتش تو اتاقش و بهش میگه تو یادت رفته اون چه آدمی بود؟ آیبیکه میگه خودشم پشیمونم و الان فرق کرده آنها باهم بحث میکنن ولی شنگول زیر بار نمیره و میگه تمومش میکنی. فردای آن روز با اورهان حرف میزنه و ازش میخواد هرچی سریعتر پول برک را بدن که به کسی بدهکار نباشن. موقع رفتن آنها به مدرسه شنگول به آیبیکه میگه خودم میام مدرسه تا باهم برگردیم سپس به اوگولجانم میگه تو مدرسه حواست باشه باهم نپرن! وگرنه از چشم تو میبینم و آبروتو میبرم. آسیه ماجرارو میپرسه چیه که آیبیکه میگه فهمید با برک دوستم……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا