خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۸۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)
قسمت ۸۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی تردید (هرجایی)

ریان و میران که صحبت هایشان به جایی نرسیده با ناامیدی به هم نگاه می کنند و میران می گوید: «بگو چه کنم تا حرف هایم را باور کنی؟ » ریان جواب می دهد: «اگر خود را جای من بگذاری می فهمی که نمی توانم تو را باور کنم.. پدرم هرگز به من دروغ نگفته. » بعد هم به آزاد زنگ میزند تا دنبالش بیاید و او را به خانه برگرداند. فیرات هم دنبال میران رفته و او را به عمارت برمی گرداند و وقتی قیافه غمزده میران را می بیند می گوید که همه چیز درست خواهد شد. میران با بغض می گوید: «امیدی نیست. ریان من را ترک کرده. » و می رود تا کمی قدم بزند. فیرات که نمی تواند ناراحتی او را ببیند سراغ مادرش رفته تا کمکش کند و اگر از چیزی خبر دارد بگوید. اما اسما همچنان اظهار بی اطلاعی می کند. فیرات می گوید: «همه ما به نوعی در این باتلاق انتقام گیر افتاده ایم. من حتی نمی توانم دختری را دوست داشته باشم چون میترسم وارد این خانواده و درگیری هایش بشود و ناراحت بشود. » اسما گریه می کند و می گوید: «اموال را به نام میران کن و ما با هم از اینجا میرویم. » فیرات می گوید: « این ها خانواده ما هستند. ما باید کنار هم باشیم. »

سلطان که احساس کرده ریان برای همیشه رفته به خدمتکار می گوید که تمام لباس ها و وسایل ریان را جمع کند و از خانه بیرون ببرد. میران وقتی این صحنه را می بیند به سلطان می گوید:«تو حق نداری این کار را بکنی! به جای ریان خودت از اینجا خواهی رفت. » و بعد به خدمتکار دستور می دهد وسایل زن عمویش را جمع کند. سلطان که غافلگیر شده به عزیزه می گوید: «اگر من بروم با گفتن اسرار گذشته به میران تو را هم با خودم خواهم برد! » عزیزه که از تهدید او احساس خطر کرده به فکر چاره می افتد. الیف سعی می کند هرجور شده برود و پیش میران به کارش اعتراف کند اما جرئتش را ندارد. او میران را بغل می کند و با گریه می گوید: «ریان به زودی برمی گردد و ما باز هم به زودی کنار هم خواهیم بود. » زهرا که بیقراری ریان به خاطر دوری از میران را می بیند به هازار می گوید که بعد از طلاق ریان با هم از این شهر بروند. هازار می گوید: «میدانم اگر از اینجا برویم زندگی بهتری خواهیم داشت.ولی بالاخره بچه های ما به اینجا برخواهند گشت و تنها چیزی که از مردم خواهند شنید این است که پدرشان قاتل بوده و به ناموس مردم چشم داشته. من این کارها را نکردم ولی جز شرمندگی برای بچه های چیزی به ارث نخواهم گذاشت. »

ریان که از پشت در حرف های پدرش را شنیده به خودش قول می دهد که بی گناهی پدرش را ثابت کند. او به طرف عمارت اصلان بی می رود و از ان طرف الیف هم به سمت عمارت شاداغلو می آید تا به ریان اعتراف کند و او را پیش میران برگرداند. اسما هم نامه ای که در آن دلشاه نوشته که میران پسر هازار است را برمی دارد و برای نجات میران و فیرات و ریان به سمت خانه نصوخ می رود. عزیزه که از تهدیدهای سلطان نگران شده پیش میران می رود و می گوید که هرکاری میکند تا ریان برگردد و از او می خواهد که سلطان را ببخشد. میران به شرطی می پذیرد که که زن عمویش در کار ریان دخالت کند. اسما کنار در عمار شاداغلو با زهرا روبرو می شود و نامه را دست او می دهد و می گوید که ان را به هازار بدهد و ادامه میدهد: «با این نامه همه افتراهایی که به او زده شد پاک خواهد شد چون میران پسر هازار است.. » زهرا با دهان باز به او خیره می شود. ریان هم وارد عمارت اصلان بی شده و میران را صدا می زند. میران با خوشحالی به سمت او می رود ولی قیافه جدی ریان چیز دیگری می گوید.

 

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا