خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۸۹ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۸۹ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی خواهران و برادران

کان وقتی میخواد نمونه سوالاتو ببینه فیلم دعوای آکیف و پدر عمر را میبینه و میفهمه که آکیف اونو کشته و شوکه میشه. کان با هاریکا به طرف مدرسه میرن و هاریکا میگه چقدر خوبه که باهم میایم مدرسه از سرویس خلاص شدم! سپس وقتی به مدرسه میره تو حیاط آکیف از راه میرسه و باهاش دعوا میکنه و میگه چه آدم زبون نفهمی هستی تو! مگه نگفتم من تورو نمیخوام! من تورو پسر خودم نمیدونم! حتی نمیخوام تو هوایی که تو نفس می کشی نفس بکشم! کان میگه مگه دیگه ربطی به هم داریم؟ تو مگه از خونه و زندگیت منو بیرون نکردی؟ آکیف تایید میکنه و درباره اینکه میخواد ازش واسه حضانت شکایت کنه باهاش دعوا میکنه در آخر او کان را از مدرسه اخراج میکنه و ازش میخواد از اونجا بره، کان با عصبانیت و بغض از اونجا میره سپس با عصبانیت فلش را در دستش میگیرد و به طرف خانه قدیر اینا میره. وقتی میرسه یه پاکت از لای در به داخل میندازه و میره، امل وقتی به داخل میره با دیدن پاکت برمیداره و رو میز میزاره. قدیر ماشین کارش خراب شده و تو تعمیرگاه میزاره و سپس به خانه میره که با دیدن پاکت بازش میکنه. او میبینه تو پاکت نوشته اگه میخوای بفهمی کی باباتو کشته شب ساعت ۸ بیا کافه تو خیابون چنار. قدیر با خواندن این نوشته حسابی شوکه میشه و بهم میریزه. از خانه بیرون میاد که بچه ها همون موقع از مدرسه میرسن خونه و با دیدن ظاهر بهم ریخته قدیر میپرسن که چیشده؟ قدیر میگه هیچی شما برین داخل الان منم میام سپس بعد از کمی هوای آزاد خوردن به داخل میره. شب میشه و آسیه به عمر میگه اگه همینجوری پیش بره میتونیم کلاس های خصوصی‌تو گسترش بدیم! عمر تایید میکنه و میگه اصلا اگه همینجوری داداش پیش بره میتونیم یه جاییو اجاره کنیم از اونجا به بعدشو دیگه من انجام میدم و زیادش میکنم!

سپس سوزی و ملیسا به اونجا میان تا با عمر ریاضی تمرین کنن. قدیر مدام به ساعت نگاه میکنه و منتظره که اون ساعت برسه سپس از خونه بیرون میزنه که اورهان بهش میگه کجا میری این موقع شب پسرم؟ قدیر میگه میرم جایی کار دارم سریع میام اورهان میگه باشه من بیرون نشستم منتظرتم سپس عمر ازش میپرسه که داداش تو مطمئنی که حالت خوبه؟ قدیر میگه آره داداشی و در آغوشش میگیرد سپس امل و آسیه هم میان و بغلش میکنن که قدیر به اورهان میگه چقدر منو دوست دارن عمو جون اورهان میگه پس چی پسرم؟ داداششونی! قدیر به کافه میره که با دیدن کان جا میخوره و میگه تویی؟ کان بهش سلام میکنه، قدیر میگه بابای منو کسی نکشته فقط یه حادثه بوده! کان میگه بشین تا بهت نشون بدم سپس فیلم را پخش میکنه قدیر با دیدن آکیف و درگیریش با پدرش شوکه میشه و وقتی میبینه او پدرش را کشته گریه میکنه و با عصبانیت لپ تاپ را میبنده و میگه میکشمت آکیف و با عصبانیت به طرف موتور میره که کان سعی میکنه جلوشو بگیره، کان میگه قدیر کار اشتباهی نکن باید بری کلانتری! قدیر با سرعت به طرف خانه آکیف راهی میشه که کان به دنبالش می رود. قدیر وقتی به خانه میرسه آکیف همان موقع از ماشینش پیاده میشه که قدیر شروع میکنه به کتک زدنش و میگه میکشمت! چطور تونستی بابای منو بکشی؟ قدیر با تمام عصبانیتش او را کتک می زنه و سعی میکنه خفه اش کند. آکیف ازش میخواد تا بهش رحم کنه اما قدیر موهاشو میگیره و بهش میگه من تورو نمیکشم میدونی چرا؟ چون مثل تو عوضی نیستم ولی کاری بدتر میکنم الان میرم به اولین کلانتری که سر راهم باشه این فلشو میدم تا تو زندان تا آخر عمرت بپوسی! سپس با عجله از اونجا میره.

کان به کمک پدرش میره و آکیف بهش میگه بدو بشین موتورشو تعقیب کن! برق خانه عمر اینا میره و سوزی و ملیسا میگن پس ما هم بریم فردا نزدیکای ظهر بیایم. آنها به پمپ بنزین میرن و سوزی از ملیسا میپرسه که چیزی نمیخوای از سوپرمارکت بگیرم؟ ملیسا میگه نه که سوزی حواسش پرت میشه و دستش لای در میمونه، سوزی نمیتونه رانندگی کنه و ملیسا میگه میخوای من رانندگی کنم! سوزی میگه ولی تو که گواهی نامه نداری! ملیسا میگه ولی بلدم آروم از جاده جنگلی میریم که مشکلی نباشه سوزی قبول میکنه و راهی میشن. آنها راهی میشن و آروم آروم ملیسا حرکت میکنه. کان با آکیف به دنبال قدیر افتادن و کان مدام بوق میزنه و ازش میخواد کنار بزنه و وایسه اما قدیر اصلا اعتنایی نمیکنه و به راهش ادامه میده. آکیف به کان میگه جلوش بپیچ! کان میگه نمیشه تصادف میکنیم خطرناکه! اما آکیف میگه اون باید وایسه! قدیر تو پیچ از روبرو با ملیسا تصادف میکنه و ملیسا و سوزی شوکه میشن. آکیف و کان به طرف قدیر میرن و وقتی میبینن ملیسا پشت فرمون ماشین بوده آکیف باهاش دعوا میکنه و میگه تو گواهی نامه نداری چرا نشستی؟ سوزی میگه من دستم درد میکرد گفت بلدم! آکیف با کان میگه ملیسا و سوزی را از اونجا ببره تا به بقیه کارها رسیدگی کنه. آکیف فلشو بر میداره و قدیر را سوار ماشین میکنه سپس به طرف بیمارستان راهی میشه. تو راه به نباهت زنگ میزنه و ماجرارو میگه نباهت شوکه میشه و میگه چی میگی آکیف مگه میشه؟ آکیف میگه میشه حالا که شده! به دوروک و کسی هیچی نگو تا من خودم بیام خونه همه چیزو واست تعریف کنم کان داره ملیسارو خونه میاره. دوروک خونه برک رفته و باهمدیگه درباره آسیه و آیبیکه حرف میزنن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا