خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۸۹ سریال ترکی عشق از نو
قسمت ۸۹ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۸۹ سریال ترکی عشق از نو

نیمه شب، فاتح به اتاق مقدر می رود و پنهانی، سگ او را می دزدد. او دم خانه جواد و کامل می رود و سگ را به آنها میدهد تا نگه دارند.
در خانه شوکت، زینب پیش اورهان می رود و سوال میکند که مسأله ارتان را چه کار کرده است. اورهان می‌گوید که امروز سلین مریض بود و او به کشتی نرفته است. زینب عصبی شده و بیرون می آید. شاهزیمت پیش زینب می آید و میپرسد که او مسأله حیدر و آیفر را چه کرده است. زینب می‌گوید که درگیر بوده و وقت نکرده است، اما حتما پیگیری میکند. شاهزیمت نیز از زینب عصبی می شود.
مته دم خانه شوکت آمده و از زینب میخواهد بیرون بیاید . او با زینب در مورد فادیک درد دل میکند و میگوید که نمی‌داند باید چه کند. زینب او را نصیحت میکند و میگوید که بهتر است در مورد مسأله ازدواج عجله نکند و آنها باید یکدیگر را بهتر بشناسند.

در خانه فهمی ، دلبر با فاتح تماس می‌گیرد و در مورد مسأله خودش، که قرار بود فاتح با حیدر برای استخدام دوباره دلبر صحبت کند، سوال میکند. فاتح می‌گوید که درگیر بوده و سر فرصت این کار را میکند. دلبر از فاتح عصبانی می شود. در خانه شوکت، مریم برای شوکت تعریف می‌کند که امروز پیش واحد رفته و او با تهدید شرکت را از مریم میخواهد. شوکت عصبانی شده و از مریم میخواهد که شرکت را به واحد بدهد تا دست از سرشان بردارد. مریم می‌گوید که شرکت برای زینب و آینده اوست و این را میداند که واحد باز هم آنها را رها نخواهد کرد. شوکت به این فکر میکند که تنها راه خلاصی از واحد، کشتن اوست. صبح روز بعد، فاتح سگ مقدر را آورده و داخل کیف مقدس در ماشین او می‌گذارد. مقدر همه جا را به دنبال سگ خود می گردد و وقتی آن را در ماشین مقدس پیدا میکند، عصبانی شده وبا مقدس دعوا میکند.
در خانه ، زینب پیش مریم رفته و میگوید که ارتان در کشتی مشغول به کار شده است. مریم شوکه شده و از اینکه شوکت به او چیزی نگفته بود عصبانی می شود . زینب از او میخواهد که این قضیه را حل کند.

شاهزیمت و فاتح و مقدس به کافه می روند. دلبر دوباره آنها را می بیند و سریع با آیفر تماس گرفته و از او میخواهد پیش او برود. آیفر به آنجا رفته و با دیدن فاتح و شاهزیمت شوکه و عصبانی می شود. او از اینکه دختر خودش باعث خیانت و خراب شدن زندگی زینب شده است ناراحت است. او از دلبر خواهش میکند که این قضیه بین خودشان بماند. دلبر از آیفر میخواهد که در ازایش،با حیدر صحبت کند تا او را به کار برگرداند.
مردی به اسم امراه که در شرکت به زینب توجه میکند، به او می‌گوید که شب باید برای اضافه کار بماند. زینب به فاتح خبر میدهد تا پیشش برود. امراه خودش نیز در شرکت میماند و با یک شاخه گل سر میز زینب می آید. فاتح همان لحظه وارد می شود و با دیدن این صحنه‌، به امراه حمله کرده و سپس زینب را همراه خودش می برد.
در خانه شوکت، آیفر سراغ شاهزیمت می رود و میخواهد با او دعوا کند، اما جلوی خودش را می‌گیرد تا به شیوه خودش او را تنبیه کند.
شوکت سراغ واحد می رود و با تهدید از طریق افرادش، از واحد میخواهد که همراه او برود.
زینب و فاتح در پارکینگ شرکت هستند. همان لحظه ماشینی وارد می شود و آنها در ماشین خود پنهان می شوند.
مریم از یک ماشین پیاده شده و افرادش، ارتان را از ماشین دیگری بیرون می آورند. زینب و فاتح با دیدن ارتان شوکه می شوند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا