خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۸۹ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۸۹ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۸۹ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

شب تو خونه چولپان همگی با افه نشستن در حال شام خوردنن که صنم و گونش با حالی داغون به خونه میرن که اونا جا میخورن و میگن این چه وضعیه؟ گونش میگه تو دردسر افتادیم! ۱۲ ساعت قبل؛ گونش و صنم و بورا در حال زنگ زدن به یالین هستن که ببینن اون کجاست ولی جواب نمیده سپس باهم فکر میکنن که باید چیکار کنن و اصلا چیشده؟ هرچی فکر میکنن هیچی یادشون نمیاد! چولپان زنگ میزنه که آنها حسابی میترسن و صنم بالاخره برمیداره ولی وقتی میبینه چولپان با روی خوش داره باهاش حرف میزنه حسابی شوکه میشه و میگه تو خوبی مامان؟ الان عصبی نیستی؟ چولپان میگه نه بابا چیه مگه زن بزرگی شدی خواستی یه شب مال خودت باشه خوش بگذرونی! صنم بیشتر تعجب میکنه سپس میگه گوشیو بده به بغلیت تا با اون حرف بزنم! یالین جواب میده و آنها متوجه میشن که شب گذشت بهش زنگ زدن و گفتن که رفتن برای تغییر آب و هوا به شهری دیگه چولپان میگه با اولین پرواز میاین شب باید شام همه باهم بخوریم یادت نرخ که قول داده بودی! صنم میگه قول؟ کی؟ چولپان میگه دیروز. چولپان به گونش میگه از طرف من چولپان سو را هم ببوس و قطع میکنه. گونش میگه اون الان چی گفت؟ چولپان سو پیشش نیست؟ سپس از حال میره. چولپان انگشترو از انگشتش در میاره و میگه بهتره تا شب تو جعبه اش باشه و بعد از مطرح شدنش تو انگشتم بکنم! آرمان میگه باشه ولی بعد از امشب نباید اصلا از دستت در بیاری! سپس آنها باهمدیگه کمی بحث میکنن که آخرش به شوخی ختم میشه و چولپان اونو بدرقه میکنه تا از اونجا بره. دنیز به خانه بورا میره که آنها با دیدن دنیز و چولپان سو که بغلشه جا میخورن و میگن تو اینجا چیکار میکنی؟ او میگه رفته بودم یخورده واسه صبحانه خرید کنم!

سپس ازش میپرسن که از چیزی خبر داره یا نه! دنیز میگه دیروز چولپان اومد چولپان سو را بهم داد و گفت باید برم یه دادگاه مهم با آرمان خان! منم باهاش بودم که صنم زنگ زد گفت ازدواج کردی با بورا! بعدشم ۱۰۰بار گفتی به چولپان چیزی نگم! بعد انگار به چولپان زنگ زدی گفتی که برای نشون دادن چولپان سو به پدر و مادر یالین رفتین یه شهر دیگه! تا شب که بهم زنگ زدین و گفتین که بیام اینجا تا یه جشنی چیزی بگیریم منم اومدم سپس به گونش میگه اما همون اول که این دوتا رفتن تو اتاقشون بخوابن تو هم رفتی تو دستشویی ولی اونجا خوابت برد منو چولپان سو هم همینجا خوابیدیم! صبح رفتیم واسه صبحانه خرید کنیم الانم اینجام! گونش میگه از همون اول یالین نبود؟ دنیز میگه نه نبود! سپس بهش میگن که اصلا هیچی از دیشب یادمون نیست و نمیدونیم چیکار کردیم! افه به اتاق عزیز میره و اول با عصبانیت باهاش حرف میزنه و اونو قاتل خطاب می کنه عزیز میگه اصلا چیزی یادم نیست همه چیزهایی که یادم بود را گفتم! آنها باهم دیگه صحبت میکنن و افه بعد از شنیدن حرفاش و زدن حرفاش میگه از این به بعد دیگه باهمدیگه هیچ کاری نداریم، نه دوستیم و ن هاشون و از اونجا میره. اکرم پیش آزرا رفته و وقتی ازش میشنوه که ناگهان زنش هم بهش شک داشته و او بهش گفته که احتمال داره تصادف زیر سر اون باشه جا میخوره و به آزرا میگه که دیگه نمیخواد برای طلاق نگرفتن ازش تلاششو بکنه و به طلاق توافقی راضیه! آزرا دلیلشو میپرسه که او میگه زنی که بعد از این همه وقت زندگی کردن باهام منو نمیشناسه و همچین فکری میکنه درباره ام میخوام چیکار؟ تونچ به بورا زنگ میزنه و سراغ طلاهاشو ازش میگیره او میگه طلاهارو گرفتیم فقط الان تو جلسه مهمی هستم بهت زنگ میزنم که کی بیای بگیری ازم و سریعا قطع میکنه.

آنها سوار ماشین میشن و صنم میگه باید بریم سراغ طلاها و ببینیم یالین کجاست بعدشم فسخ عقد. بورا جا میخوره و میگه مگه خاله بازیه؟ این چیزی نیست که بخوای تنهایی تصمیم بگیری! گونش صداهایی از صندوق میشنوه و در وسط دعوای صنم و بورا میگه ساکت بشین! یه صداهایی از صندوق میاد! آنها یهو باهم میگن یالین! سپس در صندوق را باز میکنن که با دیدن فرد داخل صندوق حسابی شوکه میشن! آزرا افه را تو دفتر میبینه و میگه حتما میخواد بیاد تو اتاقم و ازم معذرت بخواد و سریع به اتاقش برمیگرده سپس هرچی منتظر میمونن میبینن که هیچ خبری نیست. او میره یه سرکی میکشه که میبینه بورا با آرمان داره حرف میزنه و به محض تموم شدن حرفشون سریعا به طرف اتاقش میره و فکر میکنه افه وارد اتاقش شده که با داد میگه از اتاق من گمشو بیرون که با آرمان خان روبرو میشه. آرمان شک میکنه بهش که آزرا میپیچونه ماجرارو. بورا و صنم و گونش دیلارا که تو صندوق بوده را بیرون میارن و میگن این چه بلاییه که سرمون اومدن؟ هیچی یادمون نیست! دیلارا تعریف میکنه که میخواستم قرار عاقد را کنسل کنه اما اونا از راه رسیدن و با حالی که داشتن میخواستن عقد کنن. بورا میپرسه خوب بعدش؟ او میگه هیچی رفتم پیش مدیر هتل که بورا میپرسه پس چجوری اومدی تو صندوق ماشینم؟ دیلارا میگه تو بیرون از هتل منو انداختین تو صندوق سپس بورا با عصبانیت میگه طلاها کجاست؟ دیلارا با ترس میگه واقعا نمیدونم دست من نیست! سپس میخواد بره که بورا سرش داد میزنه و میگه هیچ جا نمیری! تا تکلیف این ماجراها روشن بشه سپس متوجه میشن که تو شربت عروسی دارو ریخته بوده اونا حسابی استرس چولپان را میگیرن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا