خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۹۰ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۹۰ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی تو در بزن

کمال به آیدان میگه هنوز سرکان نتونسته منو به عنوان پدرش قبول کنه آیدان هم از این موضوع ناراحته. ادا به آقا کمال زنگ میزنه و میگه که کیراز رفته تو دستشویی و نمیاد بیرون میگه تا پدربزرگم نیاد نمیام بیرون کمال از این رفتار و احساس کیراز به خودش ذوق میکنه و با خوشحالی میره به سمت مدرسه. سیفی به آیدان خانم میگه این کیراز یه کارهایی میکنه که از دست ماها هم خارجه ببین چجوری همه چیزو درست میکنه  آیدان قوربون صدقه کیراز میره. سرکان با کیراز حرف میزنه ولی کیراز باز هم نمیاد بیرون. سرکان به جان میگه تو این چیزارو بهش یاد دادی؟ و سعی میکنه بندازه گردن جان که انگین و پریل زیربار این حرفش نمیرن و از آنجا میرن. سرکان با کیراز دعوا میکنه و میگه همین الان بیا بیرون وگرنه درو میشکنم، همان موقع آقا کمال میرسه و میگه بزار منم یه امتحانی بکنم، سرکان با شنیدن صداش خنده حرصی میکنه و میگه شمارو کی خبر کرد؟ ادا میگه من گفتم بیان. سرکان میره کنار و میگه امکان نداره در باز کنه  ادا به کیراز میگه ببین کی اومده! کیراز میگه کی؟ اقا کمال باهاش حرف میزنه و میگه درو باز کن درباره روز اول مدرسه باهم حرف بزنیم کیراز با شنیدن صدای پدربزرگش خوشحال میشه و بیرون میاد. ادا به کیراز میگه ما بعدا درباره این کارت حرف میزنیم. ادا به آقا کمال میگه شب قرار شام همه بیان خونه ما خوشحال میشیم شما هم بیاین.

سرکان و ادا با کیراز به شرکت میرن. سرکان با کیراز درباره کارش حرف میزنه و دلیل کارشو میخواست بدونه که کیراز میگه تو به بابات نمیگی بابا اسمشو میگی، سرکان میگه این موضوع بین من و اون آقاست، کیراز میگه کدوم آقا؟ سرکان میگه آقا کمال و میره ادا به کیراز میگه عزیزم باید به بابا فرصت بدی یادته تو نمیتونستی بهش بگی بابا میگفتی سرکان بولات؟ بابا هم الان تو این وضعیته کیراز قبول میکنه و میره تو مهدکودک. ادا و سرکان تو اتاق کارشان هستند که سرکان میگه تو باید تنبیه بشی، تنبیه تو هم اینه که هرجارو میبینم باید اونجا باشی باید تو زاویه ۳۶۰ درجه من باشی و هرجا خواستم باید بهم بوس بدی، برامم مهم نیست کجاییم بوس خواستم باید بیای بدی ادا میگه باشه ولی اینجا شرکته نمیشه، سرکان میگه حالا دور از شوخی ماجرای شام امشب چیه؟ تو میدونی من نمیخوام با مامانم و کمال روبرو بشم که ادا میگه این دعوت ربطی به رابطه ات با اونا نداره میخوام به همه بگیم که دوباره باهمیم، ادا میخواد بره که سرکان جلوشو میگیره و میگه بوسمو ندادی ادا میگه به یه شرط که شام کنارم باشی سرکان قبول میکنه موقع بوسیدن پینا میاد و میگه کرم نیست رفته دسترسی بهشم ندارم ادا فکر میکنه سرکان بهش چیزی گفته و دلشو شکونده که خودش بهش زنگ میزنه و میگه که بیاد شرکت.

کرم میاد و ادا ازش میپرسه که چیشده، کرم میگه با اینجا حال نمیکنم نمیتونم کار کنم و دلایلشو میگه که سرکان با شنیدن این حرفا میگه عاشق شده کرم انکار میکنه که ادا میگه دروغ نگو سرخ شدی. سرکان باهاش حرف میزنه و میگه تو نباید فرار کنی نترس باهاش روبروشو، کرم به شنیدن حرف های سرکان به خودش میاد و میگه آقا سرکان راست میگه چرا من باید فرار کنم؟ ادا تاییدش میکنه و سرکان میگه حالا شد، پس فردا میای سرکار میبینمت. بعد از رفتن کرم، سرکان به ادا میگه دیدی مقصر من نبودم و حالا بوس میخوام، ادا میگه چشماتو ببند، سرکان میگه میخوام نگات کنم ادا میگه نمیشه ببند چشاتو و با بستن چشاش ادا فرار میکنه و میره. ‌کیراز به جان میگه من باهات قهرم دیگه دوست من نیستی، جان میگه چرا که کیراز بهش میگه کمکم نکردی جا زدی مامانم گفته بود پرنس ها ترسو هستن. ادا و سرکان به خانه شان میروند تا تدارک شام را ببینند. آیدان و سیفی نقشه میکشن  از طریق کار کمال و سرکان را نزدیک هم کنن واسه همین به کمال میگه سرمایه گذاریه پروژه دنیز را بگیره.  همگی جمع شدند و ادا و سرکان سر میز شام میشینند که ادا میگه میخوام یه خبریو بدم همان موقع با ری اکشن بقیه میگه نگین که دنیز داره میاد، دنیز از راه میرسه و سر میز میشینه، ادا میگه میخواستم تعارف کنم بشینین که خودتون زودتر نشستین دنیز میگه اداجون بالاخره چند روزی هست آقا سرکان را ندیدم.

بعد از خوردن شام ادا میگه ما میخواستیم بگیم که، سرکان جمله را تموم میکنه و میگه میخواستیم بگیم که ما دوباره باهمیم و تو رابطه ایم، همگی میگن خوب؟ سرکان جمله رو یکبار دیگه تکرار میکنه که همه میگن خوب ما همه میدونستیم فکر کردیم چه چیزی میخوای بگی، تنها کسی که شوکه میشه دنیزه که میگه آقا سرکان من میدونم که اینجوری فکرتون پیش من میمونه، ادا میگه نگران نباش من پرش میکنم، دنیز میگه این تصمیم خوبی نیست که واسه بچه همچین تصمیمی بگیرین. بوراک میره دستشویی که آیفر به ملو میگه برو دنبالش، بعد از کلی کل کل آیفر موفق میشه ملو را بفرسته. ملو منتظر میمونه و وقتی بوراک میخواد به سمتش بره الکی ادای حرف زدن با گوشی را در میاره جوریکه انگاری یه نفر میخواد باهاش قرار بزاره. بوراک عصبی میشه و کساییو که میشناخت میپرسه که اونا بودن؟ ملو میگه نه دنبال یه نفرم که خاص باشه. ملو کاملا متوجه حسادت بوراک میشه و حس خوبی میگیره.

دنیز موقع رفتن به آقا کمال میگه شریک که سرکان میگه ببخشید چرا همچین چیزی گفتین؟ دنیز میگه چون شریکیم باهم دیگه سرکان ماجرارو میفهمه و با مادرش دعوا میکنه که زندگی خصوصیتو با زندگی کاری من قاطی نکن و میخواد بره که کمال میره و باهاش حرف میزنه و میگه سعی میکنیم دورادور باهم برخورد داشته باشیم و بعد از کمی حرف زدن میگه که این موضوع را بسپاریم دست زمان و باهم دست میدن. موقع برگشت بوراک با ملو درباره تماس صبحش حرف میزنه که ملو میگه حسودیت شده؟ بوراک میگه نه ملو میگه اگه راست میگی تو چشام نگا کن و بگو بوراک بعد از چند دقیقه نزدیکش میشه و میخواد ببوستش که با شنیدن صدایی از اون جو خارج میشن. فردای آن روز بعد از خوردن صبحانه سرکان به ملو زنگ میزنه و میگه میخوام از ادا خواستگاری کنم ولی به کسی چیزی نگو سورپرایزه ، ملو از خوشحالی به آیفر میگه، آیفر به آیدان، آیدان به پریل، پریل به انگین و… در اخر همه میفهمند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا