خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۹۰ سریال ترکی زن (کادین)
قسمت ۹۰ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۹۰ سریال ترکی زن (کادین)

سارپ ساعت ها همانجا منتظر میماند تا بالاخره ژولیده در را باز میکند و در حالی که به سوات خیره شده رو به سارپ میگوید این که میدونستن تو زنده ای ، این که دیگه حالم خوب شده و مهم تر از همه این که واسه دیدن تو و نوه هام بارها التماس کردم و نگفتن بهت. سوات خیالش راحت میشود و سارپ بنظر قانع شده. ژولیده ادامه میدهد اینا منو حبس کردن حتی یه تلفن ندارم،مگه من چیکار کردم که باید زندانیشون باشم؟ سوات میگوید وقتی اینا برن امریکا تو ام میری خونه ی جدیدت ولی تا اون موقع باید اینجا بمونی. سوات از سارپ میخواهد به فرودگاه بروند و سارپ در حالی که به ژولیده خیره شده میگوید همه ی چیزایی که مخفی کردن همینقد نبود،چیزای دیگه ای هم هست و سوات سرش را پایین می اندازد و سارپ سوار ماشین اش میشود و میرود. سوات هم به ژولیده میگوید تو احتمالا دلت میخواد تو قبر خالی بهار بخوابی. ژولیده کمی میترسد. یکی از افراد سیف الله سراغ جیدا میرود و کارت شناسایی او را میگیرد و میگوید که برای ازدواجش میخواهد. جیدا عصبانی میشود اما کاری از دستش برنمی آید.

آبگرمکن خانه بهار خراب شده و او که پولی ندارد نمیداند چطور آن را تعمیر کند. انور به او میگوید فردا قرار است پول لباسهایی را که دوخته بگیرد و خیال بهار را راحت میکند. شیرین از اضطراب زیاد نمیتواند چشم روی هم بگذارد و هر لحظه منتظر است باز هم اتفاقی بیفتد و کسی او را تهدید کند. خدیجه هم نگران اوست و خوابش نمیبرد. شیرین پیش او میرود و میگوید نترس نمیخوام خودمو بکشم راحت بخواب. بهار و بچه ها صبح بیرون میروند تا به مدرسه برسند کا عارف آنها را با ماشین میبرد و بچه ها خوشحال میشوند و در مسیر هم حسابی با هم حرف میزنند و میخندند. شیرین به پلاک ماشینی که در دست دارد خیره مانده. او به لونت زنگ میزند و از او میپرسد که چطور از روی پلاک بفهمد که ماشین بنام کیست؟ لونت میگوید از طریق آشنایش در کلانتری سعی میکند بفهمد و شیرین خوشحال میشود. ژاله به خدیجه و انور زنگ میزند و از آنها میخواهد که خودشان را به بیمارستان برسانند. انور قبل رفتن قرار است سفارش هایش را به دست مشتری برساند و وقتی آن پسر های جوان سراغ لباس ها می آیند بدون دادن پول آنحا را ترک میکنند. انور ناباورانه به کوچه میرود اما خبری از انها نیست. عارف از چهره ناراحت انور میفهمد که چیزی شده و وقتی میفهمد پول انور را نداده اند عصبانی میشود اما انور خودش را مقصر میداند و میگوید اونها قرار بود امروز بهم پول بدن اما فکر کنم من اشتباه متوجه شدم،اون ها ادمای خوبین فکر نکنم همچین کاری کنن. عارف سعی میکند به او پول قرض دهد اما انور قبول نمیکند و با ناراحتی به خانه برمیگردد

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا