خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۹۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی خواهران و برادران

اورهان و شنگول به خانه قدیر اینا رفتن و بعد از خوابوندن امل میگه من میرم برای آیبیکه لباس بردارم سپس به اورهان میگه تو هم بیا لباساتو عوض کن. اورهان قاب عکسو میبینه و با دیدن عکس آنها گریه میکنه و یاد خاطره ی وقتی قدیر به دنیا اومده بود می افتد که وقتی میخواستن واسش اسم انتخاب کنن اورهان ازشون خواسته بود تا اون اسمشو بزاره و اورهان اسم قدیر را انتخاب کرد. اورهان به جمیله میگه قدیر خیلی بچه خاصی بود اصلا نه اذیت میکرد نه خیلی سر و صدا میکرد حتی گرسنه اش هم میشد چیزی نمیگفت و شروع میکنه به گریه کردن، شنگول پیشش میره و دلداریش میده و میگه قدیر قویه زود از پا درنمیاد میدونم! ولی تو داری از پا درمیای تو باید قوی باشی بچه ها به تو تکیه کنن! تمام شب را آسیه پشت در اتاق قدیر ایستاده و بقیه پشت در نشستن و خوابشون برده. برک و دوروک به اونجا میان تا ببینن خبر جدیدی هست یا نه که آیبیکه میگه نه خبری نیست، دوروک حال آسیه را میپرسه که آیبیکه میگه دیشب دستشو تکون داده ولی دکتر گفت که ری اکشن عضلانیه ولی آسیه باور نکرده از دیشب اونجا ایستاده تا دوباره ببینه، دوروک میره پیشش و باهاش حرف میزنه و وقتی ماجرارو ازش میشنوه میگه من باور میکنم سپس بهش میگه تو بشین استراحت کن من میبینم تکون داد بهت خبر میدم. آیبیکه حال ملیسا را از برک میپرسه که او اوضاعشو میگه. اورهان وقتی میاد عمر میپرسه چیشد عمو؟ چیزی دستگیرشون شده؟ اورهان میگه نه یکی رده در رفته اونجا هم اصلا دوربین نبوده که ثبت کنه یه ماشینم آورده گذاشته جلو بیمارستان و رفته که تو نقطه کور بوده دوربین چیزیو نگرفته! زینال گزارش لحظه به لحظه به آکیف میده. ملیسا به هوش میاد و سراغ قدیرو میگیره که آکیف بهش میگه از اتاق عمل آوردنش بیرون الانم تو آی سی یو رفته.

ملیسا میگه من میخوام برم پیش قدیر آکیف میگه الان تو اونجا کاری از دستت برنمیاد! اما ملیسا میگه اگه منو نمیبری خودم برم! آکیف میگه باشه میبرمت ولی یه چیزی بخور بعد بریم. تو مدرسه هاریکا و تالیا وقتی کان و سوزی را میبینن ازشون میپرسن که ماجرارو فهمیدین؟ سپس سوزی دوباره حالش بد میشه و تو خودش میره هاریکا میپرسه چته؟ سوزی میگه هیچی فقط نگران حال ملیسام همین! کان بعد از رفتن اونا با سوزی حرف میزنه و بهش میگه که باید به خودت مسلط باشی تا کسی چیزی نفهمه سوزی تایید میکنه. آکیف به ملیسا میگه کیکتو بخور بعد بریم اما ملیسا میگه نمیخورم بریم پیش قدیر نباهت و آکیف اصرار میکنن که ملیسا طرفو میندازه رو زمین و با عصبانیت میگه منو ببرین پیش قدیر! آکیف باهاش حرف میزنه و میگه باشه ولی به یه شرط نباید کسی چیزی بفهمه! حتی داداشت! به کسی چیزی نگو باید فقط بین من و تو مادرت با کان و سوزی بمونه و کسی چیز نفهمه اگه قول میدی میبرمت وگرنه به خاطر صلاح خودتم که شده تو خونه زندانیت میکنم! سپس به طرف بیمارستان راهی میشن. اونجا ملیسا با گریه به قدیر نگاه میکنه و ازش معذرت خواهی میکنه و به پدرش میگه نمیخواستم اینجوری بشه! آکیف میبرتش کنار و باهاش حرف میزنه سپس ازش میخواد تا به خودش مسلط باشه و میگه کاری که میکنی به نفع هیچکی نیست! به سوزی فکر کن! آکیف بعد از چند دقیقه از اونجا ملیسارو میبره. تولگا تو مدرسه جمیله را میبینه که تو خودشه میره پیشش و میگه شنیدم قدیر تصادف کرده، بلا به دور سپس حالشو میپرسه که جمیله میگه هنوز تو آی سی یو هستش، تولگا میگه ایشالله زودتر خوب بشه، جمیله تعجب میکنه که تولگا میگه چیه؟ جمیله میگه هیچی فقط عجیب بود واسم که تو همچین چیزی واسه اون خانواده بخوای!

تولگا از قدیر تعریف میکنه و میگه خیلی قوی بود باعث سربلندی خواهراش و برادرش بود آنها باهمدیگه درد و دل میکنن و در آخر تولگا میگه اگه از بهترین داداش دنیا خبری سد بهم میگی مگه نه؟ تو این مدرسه همه فکر میکنن از این وضعیت خوشحالم! جمیله قبول میکنه که بهش خبر بده، تولگا بهش یه لیوان آب میده و میگه اگه خواستی با کسی درد و دل کنی پیش یکی گریه کنی بیا پیشم و میره. هنوز همگی پشت در اتاق قدیر نشستن منتظر یه خبر. امل خواب میبینه که قدیر حالش خوب شده و تو بغلش میگیره و میگه تو خوب شدی! چقدر میترسیدم که بمیری فقط من نه هممون! قدیر میگه اگه مردم مثل مامان و بابا تو قلبت منو حس کن، امل میگه نمیتونم بغلت کنم که! قدیر میگه به آفتاب نگاه کن از اونجا بغلت میکنم! ضربان قلب قدیر می ایستد و همگی با گریه قدیر را صدا میزنن دکتر ها به قدیر شوک میدن. قدیر تو خیالش پدر و مادرش را میبینه که ازش میخوان برگرده اما قدیر میگه من دارم میمیرم! سپس با مادر و پدرش میره و دکترها نا امید میشن و روی صورت قدیر ملافه میکشن. همگی داد میزنن و گریه میکنن. ملیسا به دوروک زنگ میزنه و میگه حال قدیر چطوره؟ دوروک میگه قدیرو از دست دادیم عزیزم ملیسا میگه نه نه! و بعد از قطع تماس میگه من قدیرو کشتم! و داد میزنه و مدام میگه تقصیر منه! تقصیر منه! من کشتمش! نباهت پیشش میره و سعی میکنه آرومش کنه. همگی با حالی داغون تو حیاط بیمارستان وایسادن سپس به خانه میبرنشون. انها مدام خاطرات داداششونو تو ذهنشون مرور میکنن. آسیه و عمر و امل با دیدن وسایل اون خونه و وسایل قدیر گریه میکنن و خاطراتشون زنده میشه. عمر و آسیه میگن که باور نمیکنن و فکر میکنن که الان از در میاد تو بقیه سعی میکنن آرومشون کنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا