خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۹۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۹۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۹۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

افه با آزرا در حال درد و دل کردنه که میگه خیلی سخته که همیشه یه بغض میمونه تو گلو! فکر کنم من ییلدریمم بهش چی میخواستی بگی؟ بگو فکر کن زنده ست آزرا میگه نه اینجوری نگو! افه بهش میگه احساساتتو پنهان نکن بروز بده! آزرا گریه میکنه و بعد از کمی فکر کردن میگه دلم واسه بیدار شدن کنار تو تنگ میشه دلم واسه تمام کارهایی که نکردیم باهم تنگ میشه ولی بیشتر از همه دلم واسه عشقت و زیر گریه میزنه، افه در آغوشش میگیره تا آروم بشه. اکرم پیش عزیز میره و میگه مثل اینکه حافظه ات برگشته، سپس سر صحبت را باز میکنه که چرا رفت با ناگهان ازدواج کرد مگه تو از احساس من بهش خبر نداشتی؟ بعد از کمی حرف زدن چولپان به اونجا میاد و خودشو به عنوان وکیل ناگهان معرفی میکنه. آزرا میخنده و میگه چی میخواستم چی شد! اومده بودم سرت داد بزنم! سپس میخندن و ازش میخواد بین خودشون بمونه و میگه فقط به یه دلیل قبول میکنم عذرخواهیتو اونم بیای دوباره تو دفتر آرمان ارسن کار کنی واسه همیشه و میره. عزیز و اکرم باهمدیگه دعواشون میشه که چولپان میره بینشون و میگه یه روش واستون سراغ دارم که خیلی خوبه اونم حرف زدن، کاری که شما مردها بلد نیستین! سپس از عزیز میپرسه تو نمیخوای دیگه با ناگهان زندگی کنی؟ عزیز میگه نه چولپان به اکرم میگه خوب تو که میخوای برو باهاش حرف بزن وگرنه ازت جدا میشه! اکرم میگه نه باید خودش بخواد اگه منو میخواد واسه احساسش به من باید باشه نه واسه خیانت عزیز و میره. صنم و بورا و گونش به بیمارستان میرن و میخوان بگردن دنبال یالین که دکتر میره پیششون و میگه بازم شما؟ ولی یکیتون نیست که! انها میگن واقعا مارو میشناسین؟ یادتونه مارو؟ دکتر میگه بله سپس بهشو میگن که هرچی یادته فراموش کنه چون اونا هم فراموش کردن دکتر میگه واقعا چیزی یادتون نیست؟ سپس میگه شما چهارتا دیشب با صندلی های چرخدار اومدین اینجا.

او تعریف میکنه که بورا صنم را و بالین گونش را سوار ویلچر کردن و باهم مسابقه میزارن که کی زودتر میرسه به مقصد سپس کل بیمارستان را روی سرشون میزارن! دکتر با معاینه گونش میگه دستت شکسته و شروع میکنه به گچ گرفتن. آزرا و چولپان با ناگهان و اکرم جلسه گذاشتن و طرفین میگن که به ازدواج توافقی راضیم و مشکلی نداریم آنها میخوان امضاء کنن که افه عزیز را به اونجا میاره. ناگهان میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ عزیز میگه میخواستم منم باشم اینجا، آزرا به افه میگه واسه آوردن عزیز فقط اومدی یا واسه افه نمیزاره حرفشو تموم کنه میگه واسه همون یا چون تنها راه بخشیدنم بود! آزرا لبخند میزنه. افه به آرمان، چولپان و آزرا میگه برن بیرون تا باهم حرف بزنن که آرمان میگه الان باید زندگی اکرم با ناگهان را نجات بدیم یا ناگهان با عزیز؟ آزرا میگه معلومه با اکرم ولی افه میگه شایدم با عزیز عشق اولش! دکتر ادامه میده و میگه رفتیم رادیولوژی که اونجا حسابی بیمارستانو گذاشتین رو سرتون! او تعریف میکنه که صنم و بورا عکس های عاشقانه دونفره رفتن گرفتن و عکساشونو میبینن که هر کی میاد اونجا سر به سرشون میزارن. اونجا صنم به یه زن میگه که شوهرت داره بهت خیانت میکنه و شروع میکنه به گفتن دلیلاش و آنها را به جون همدیگه میندازه و باهمدیگه دعواشون میشه، دکتر بهشون میگه من تا حالا دعوا اونجوری ندیده بودم! گونش ازش میپرسه که یالین پس کجاست؟ دکتر میگه من نمیدونم ولی اون یکی دوستتون شاید بدونه، آنها میگه کی؟ دکتر میگه عکس یادگاری باهاش گرفتین و منم بهتون ایمیل کردم صنم میگه ایمیل؟ سپس ایمیلشو چک میکنه که میبینه عکس دیلاراست آنها با عصبانیت به طرف خانه بورا میرن.

عزیز تو جلسه به ناگهان میگه که من بهت خیانت کردم و ماجرارو تعریف میکنه سپس افه ازش میپرسه حالا الان با دانستن این موضوع شما بازم میخواین که با عزیز زندگی کنین؟ ناگهان شروع میکنه به گفتن حسش نسبت به عزیز و میگه اولین احساسامو با عزیز تجربه کردم، آزرا میگه افه یه سوال دیگه ای کرد ازتون! در آخر ناگهان و اکرم تصمیم میگیرن به زنذگی خودشون ادامه بدن و از اونجا میرن. صنم و بورا وگونش با کلافگی به خانه میرسن و از دنیز میپرسن که دیلارا کجاست؟ آنها ازش میخوان که بگه بالین کجاست اما او میگه من چیزی نمیدونم سپس بورا ازش میپرسه طلاهارو چیکارم کردی؟ او اول انکار میکنه و میگه من هیچی نمیدونم اما وقتی میگن که میدونن شب را با اونا بوده بهشون میگه باشه و شروع میکنه به تعریف کردن بورا کیفش را که طلاها توشه را میگیره و با تونچ قرار میزاره و بهش طلاهارو میده او حسابی خوشحال میشه و تشکر میکنه و میگه نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم بورا میگه تو فقط دیگه به ما زنگ نزن! و از اونجا میره. همگی در خانه چولپان نشستن سر میز شام و تکین رفته بین چولپان و آرمان نشسته و نمیزاره انها به همدیگه نزدیک بشن آزرا میپرسه خوب الان دلیل این شام و دور هم جمع شدنیمون چیه؟ چولپان میگه صبر کن بزار بچه ها هم بیان بعد میگم، همان موقع صنم و گونش وارد خانه میشن و گونش با ترس میگه یالین نیست مامان! آنها جا میخورن و میگن چی میگی؟ آزرا با دیدن دست شکسته اش میگه دستت چیشده؟ گونش میگه اتفاقای بدی افتاده! بورا همان موقع با یالین وارد خانه میشن و گونش و بقیه خیالشون راحت میشه و او را در آغوش میگیرن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا