خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۲ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۹۲ سریال ترکی اسم من ملک
قسمت ۹۲ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۹۲ سریال ترکی اسم من ملک

خلیل نگران ملک است که با بچه ها در شهر غریب میخواهد چگونه زندگی خود را بگذارند و در این مورد با میرزا صحبت میکند. او تصمیم میگیرد که یک مغازه دیگر در آدانا راه بیندازند و آن را دست ملک بدهند تا آنجا مشغول به کار بشود.
میتات به بازارچه می رود و وقتی زینال میبیند که او عصبی است، با او حرف می زند. میتات میگوید که به خاطر فشارهای دیگران با سیران مشکل پیدا کرده زیرا به او درخواست ازدواج داده اما سیران ناراحت شده و قبول نکرده است. زینال به سیران حق میدهد و کار میتات را اشتباه میداند.
دفنه و کرم برای رفتن به دادگاه همراه ملک حاضر می شوند. آلپای نیز از بازارچه به سمت دادگاه می رود.
ملک پیش احسان است و بچه ها ابتدا پیش او می آیند. هنگامی که ملک و کرم و احسان مشغول صحبت هستند، دفنه پرونده حضانت را روی میز میبیند و آن را باز میکند. او با دیدن برگه وضعیت سلامت ملک که داخل آن در مورد سرطان ملک نوشته شده، به شدت شوکه می شود و به بهانه دستشویی‌ از دفتر بیرون می رود و به پارک رو به رو می رود. او گریه میکند و به تمامی بدرفتاری های خودش با ملک فکر میکند و از کارهایش پشیمان می شود و دلش برای ملک می سوزد.
ملک و احسان متوجه نبودن دفنه می شوند و با کرم همه جا را می گردند و سپس او را در پارک مقابل ساختمان پیدا می‌کنند. ملک پیش دفنه می رود. دفنه چیزی به روی خودش نمی آورد و ملک پریشانی او را به پای تجربه های چند روز اخیر او میگذارد.ئزمرد و جومالی به بیمارستان می روند تا عمر را ببیند. ویلدان پیش عمر است و عمر ماجرای رفتن ملک و بچه ها به آدانا را به او میگوید. ویلدان به عمر پیشنهاد میدهد که آنها نیز می‌توانند به آدانا بروند تا عمر کارآموزی خودش را آنجا بگذراند و هردو با هم زندگی جدیدی را شروع کنند. جومالی و زمرد که پشت در اتاق رسیده اند،حرفهای ویلدان را می شنوند.ئمیتات به دادگاه می رود تا پیش ملک باشد. احسان به ملک خبر میدهد که پرونده را به قاطی تحویل داده اما بخاطر وضعیت سلامت او، احتمال زیاد دارد که سیدعلی را به او ندهند. ملک بابت است قضیه ناراحت و نگران است. میتات در دادگاه بابت رفتن ملک به آدانا ناراحت شده و گریه میکند و از اینکه او دوباره میخواهد میتات را تنها بگذارد از او گله میکند. ملک با ناراحتی برای او شرایط سخت خودش و بچه ها را توضیح میدهد و می‌گوید که همیشه پیش او است و تنهایش نمی‌گذارد و در واقع راه دوری نمیروند. او میتات را قانع میکند اما با این حال میتات ناراحت است.
احسان و کرم مشغول صحبت می شوند. دفنه وقتی آلپای را در حیاط دادگاه می بیند بیرون می‌رود. او با ناراحتی به آلپای میگوید که آنها قرار است از آنجا بروند و از آلپای میخواهد که حضانت سیدعلی را به ملک بدهد. آلپای چنین چیزی را قبول نمیکند و از اینکه ملک میخواهد بچه ها را از او دور کند عصبی می شود. کرم از پنجره دفنه و آلپای را می بیند و از اینکه دفنه با گفتن ماجرای رفتن آنها همه چیز را خراب کرده باشد عصبی می شود.
دفنه به آلپای میگوید که او از آنها فرصتی خواسته بود تا دوباره برایشان پدری کند و اگر میخواهد به آنها ثابت کند، باید حضانت سیدعلی را به ملک بدهد، در غیر این صورت او هرگز آلپای را پدر خودش نمیداند و او را نخواهد دید.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا