خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی خواهران و برادران
مظلوم تو کافه مدرسه یاد خاطرات قدیر می افته از روزی که اومد و شروع کرد به کار کردن تا همون روزهای قبل از مرگش یاد تمام خاطراتش می افته و آه میکشه و میگه داداشم رفت! آسیه و عمر و امل به کافه میرن و با دیدن اونجا یاد برادرشون قدیر می افتن که چقدر هواشونو داشته و پشت اونا بوده. مظلوم با دیدنشون پیششون میره و بعشون میگه نمیدونین تو این یه هفته چی کشیدم! کان پیش سوزی میره و حالشو میپرسه که سوزی میگه خوب نیستم نتونستم برم کافه آخه قدیر اونجا کار میکرده! کان ازش میخواد تا به خودش مسلط باشه سوزی میگه تو اصلا واسه وضعیت آسیه اینا ناراحت نیستی؟ کان میگه چرا ولی دیگه کاری نمیشه کرد! و بهش میگه بهتره رابطه ات با عمر را هم تموم کنی! سوزی میگه به تو چه! و بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره، کان به خودش میگه امیدوارم کار اشتباهی نکنی! تو کلاس استاد برگه های امتحانی بچه هارو میده و به خانواده ارن میگه که شما عذرتون موجهه میتونین تو امتحان جبرانی شرکت کنین. استاد میگه بچه ها برای بورسیه باید معدلتون بالا بشه. بعد از کلاس عمر میخواد بره اعلامیه چاپ کنه و به در و دیوار بزنن که آسیه میگه بهتره بریم درس بخونیم عمر میگه نه دیر نمیشه اون واجب تره دوروک میگه آسیه راست میگه بهتره برین درس بخونین که عمر از کوره در میره و میگه دخالت نکنین داداش منه که مرده! دوروک درکش میکنه و چیزی نمیگه. جمیله با دیدن آیبیکه حال عمر و بقیه را میپرسه و میگه اومدن مدرسه یا نه؟ آیبیکه میگه آره اومدن ولی هنوز خوب نشده حالشون سپس ازش درباره جای جدیدی که مونده میپرسه جمیله میگه بد نیست ولی یه حس عجیبیه! اول تو پرورشگاه بودم با اون تعداد ادم بعد اومدم پیش شماها الان رفتم تو خونه ای که فقط دو نفریم! آیبیکه میگه عادت میکنی و بعد از چند دقیقه میره.
تولگا پیش جمیله میره و بعد از کمی حرف زدن میگه رفتی خونه جدید و هنوز منو دعوت نکردی برای یه قهوه جمیله قبول میکنه. هاریکا متوجه میشه که سوزی ماشینشو عوض کرده و بهش تبریک میگه که سوزی میگه آره اونو دزد برد واسه همون. بعد از رفتن هاریکا اوگولجان پیش سوزی میره و سعی میکنه تا سوزی ازشون دعوت کنه که برسونتشون سوزی وقتی این تعارف را میزنه اوگولجان رو هوا میزنه سپس به طرف ماشین میرن. سوزی وقتی میبینه به محل تصادف رفتن حالش بد میشه و میگه چرا اینجا اومدیم؟ عمر میگه اینجا جاییه که داداشم تصادف کرد! سپس پیاده میشن تا کارشونو شروع کنن. سوزی به آرامی اشک میریزه و عمر بهش میگه تو حالت خوبه؟ سوزی میگه نه حالم گرفته شد! عمر تایید میکنه و میگه منم هروقت میام اینجوری میشم ولی بالاخره پیدا میکنم اون کسیو که این بلارو سر داداشم آورده و زندگیشو جهنم میکنم! سوزی میترسه و عمر میگه تو برو اگه میخوای ما خودمون برمیگردیم اما سوزی میگه نه منتظر میمونم میرسونمتون. آسیه قبل از رفتن به خانه پیش همون زنی میره که قراره واسش کار نظافت جور کنه سپس شرایط را بهش میگه و در آخر میگه که فردا روز اول کاریته آسیه قبول میکنه. آسیه با امل به هایپر مارکت میرن تا کمی خرید کنن آنها بعد از خرید های واجب با باقیمانده پولش برای امل که هوس شاه بلوط کرده بود میخره امل با دیدن شاه بلوط ها حسابی خوشحال میشه. صاحب کار عمر پیشش میره و ازش گلگی میکنه که چرا حین کار داره تلفن حرف میزنه. عمر ازش مساعده میخواد که صاحب کارش میگه دستم خالیه منتظر بمون حقوقتو بگیری. آسیه و امل با کاپشن و دستکش تو خونه هستن که اورهان میره اونجا و ازشون میپرسه چرا بخاری را زیاد نمیکنین؟ آسیه میگه چون هیزم نداریم فردا عمر حقوقشو میگیره میریم میگیریم اورهان ناراحت میشه و میگه دیگه این کارو نکنین و میره هیزم میاره.
آکیف و دوروک با نباهت تماس تصویری میگیرن و حال ملیسارو میپرسه که نباهت میگه جوری که من حس میکنم هیچ پیشرفتی نداشته! آکیف میگه چرا الکی حرف میرنی نباهت وقتی هیچی نمیدونی؟ مگه تو دکتری؟ سپس کلافه میشه. سوزی به دم در خانه آنها میره و به کان پیام میده که بره دم در. سپس با ترس شروع میکنه به تعریف کردن که اوگولجان و عمر منو بردن تو محل تصادف! کان دلیلشو میپرسه که سوزی میگه دارن تحقیق میکنن که بفهمن که اون شب چیشده! همه جا دارن اعلامیه میزنن به در و دیوار! کان ازش میخواد تا به اعصاب خودش مسلط باشه آکیف به اونجا میاد و سوزی واسه اونم تعریف میکنه که آکیف ازش میخواد آروم باشه و نترسه چون کسی اون شب نبود و چیزیم دیده نشده! سپس ازش میخواد تا به خانه برگرده. بعد از رفتنش آکیف به کان میگه نمیشه بهش اعتماد کرد سپس از کان میپرسه دوست پسری یا کسی که خیلی باهاش فاب باشه! کان میگه نه اوایل که من اومده بودم ازم خوشش اومده بود آکیف میگه باید از این فرصت استفاده کنی و بیشتر باهاش بچرخی تا مواظبش باشی. تو پمد بنزین یه زن و شوهر اعلامیه را میبینن و یادشون میاد که از اون لحظه تصادف فیلم دارن. عمر در حال ظرف شستنه که یه پیام واسش میاد که تصادفی دیدن عمر هل میکنه و میبینه که شارژ گوشیش داره تموم میشه و میخواد بزنه تو شارژ که دستش میخوره و ظرف می افته میشکنه. صاحب کارش باهاش دعوا میکنه و اخراجش میکنه از کار. عمر حقوقشو میخواد و وقتی میبینه حقوقشو نمیده تمام ظرفارو میشکنه و به خانه میره. آسیه میپرسه حقوقشو گرفت یا نه عمر میگه نه و ماجرارو تعریف میکنه و میزنه زیر گریه آسیه آرومش میکنه و میگه عیب نداره دوباره کار پیدا میکنی….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس