خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۹۳ سریال ترکی دختران آفتاب
قسمت ۹۳ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی دختران آفتاب

علی و امره باعث می شوند که پسری که قرار بود در تبلیغات سلین را ببوسد، فرار کند و در صحنه فیلمبرداری حاضر نشود. تهیه کننده پیش سلین آمده و میگوید که از فردا دختر دیگری برای بازیگری می آید و عذر سلین را میخواهد. سلین ناراحت می شود و وقتی متوجه می شود که علی باعث این قضیه بوده، سر صحنه با عصبانیت دنبال علی می دود و با او بحث میکند. اطرافیان از دعوای آنها فیلم میگیرند. شب در خانه، سلین ماجرا را برای نازلی تعریف میکند و با او درد دل میکند. کمی بعد، گونش به اتاق سلین می آید و در مورد بیماری دختر ظفر و رفتن او و نازلی به آلمان صحبت میکند. سلین به شدت عصبی شده و نازلی را درک نمیکند. گونش می‌گوید که آنها به خاطر کمک به یک دختر بیمار می روند و این مسأله ارتباطی با ظفر ندارد. ساواش پیش لونت می رود. لونت در مورد پیدا کردن نوار کاست از او سوال میکند. ساواش که حس میکند لونت فقط به او برای پیشبرد کارش احتیاج دارد، به دروغ میگوید که کاست را پیدا نکرده. سپس می رود. ظفر با هالوک تماس میگیرد و او را تهدید میکند که اگر پری را همراه او به آلمان نفرستد، همه چیز را به گونش خواهد گفت. هالوک عصبی شده و در گاوصندوق خود به اسلحه اش نگاه میکند و فکر میکند که این مشکل را باید طور دیگری حل کند.

سلین با گریه پیش علی می آید و در مورد ظفر با او صحبت میکند‌. علی که طاقت دیدن ناراحتی سلین را ندارد، با عصبانیت به هتل ظفر می رود و او را به خاطر ناراحت کردن دخترانش تهدید میکند. ظفر کلافه شده و به علی میگوید که او پدر دوقلوها نیست. علی شوکه میشود.
ساواش در اتاق به نوار کاست گوش میدهد. او از شنیدن حقیقت شوکه می شود.
روز بعد، هالوک سر قرار با ظفر می رود. او به ظفر یک کیف پر پول میدهد، اما ظفر قبول نمیکند و فقط پری را میخواهد. هالوک عصبی شده و وقتی یک ماشین در جاده می‌بیند، ظفر را مقابل ماشین پرت میکند. راننده ماشین، گونش است که به خاطر تماس ظفر سر قرار آمده بود. او شوکه شده و از ماشین پیاده می شود. گونش تصور میکند که باعث مرگ ظفر شده است. هالوک او را آرام می‌کند و سریع ظفر را سوار ماشین میکند تا به بیمارستان ببرد.
در بین راه، هالوک پشیمان می شود و میخواهد که ظفر بمیرد. او ماشین را گوشه ای نگه میدارد و ظفر را به بیمارستان نمی برد. ظفر از او خواهش میکند اما هالوک به او اهمیت نمی‌دهد. چند ساعت بعد، ظفر میمیرد. هالوک ظفر را در تاریکی به جنگل می برد و دفن میکند.

در خانه، دخترها با هم در خال پخت کیک برای گونش هستند تا او را خوشحال کنند. ساواش در اتاق خود ناراحت است. نازلی پشت در اتاق می آید و با او درد دل میکند. ساواش تصمیم می‌گیرد همه چیز را به نازلی بگوید، اما جلوی خودش را میگیرد .
هالوک پیش گونش لب دریا می رود. او به گونش می‌گوید که ظفر قبل از رسیدن به بیمارستان مرد و او ظفر را دفن کرد. گونش به شدت به هم می‌ریزد و خودش را قاتل میداند. او میخواهد به کلانتری برود اما هالوک جلوی او را میگیرد. هنگامی که آنها به خانه می روند، گونش با ناراحتی به اتاقش می رود. دخترها نگران وضعیت او می شوند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا