خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۹۴ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۹۴ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی تو در بزن

سرکان و ادا تو حیاط خانه شان با کیراز نشستن که کیراز به سرکان میگه ما الان دیگه پول نداریم؟ سرکان میگه کی اینو گفته؟ هرکی که خوشبخت باشه خانواده خوب داشته باشه یعنی ثروتمنده، کیراز میگه پس ما هنوز ثروتمندیم سرکان میگه بله که ثروتمندیم و از ادا و کیراز درباره خوشبخت بودنشون میپرسه که جفتشون میگن بله ما خیلی احساس خوشبخت بودن میکنیم. پریل و انگین تو شرکت عصبانی هستن و پریل میگه باورم نمیشه ۲ تا از بهترین دوستاشو رها کرده، مارو وسط راه تنها گذاشته رفته. پریل که خیلی عصبانیه میگه اصلا درک نمیکنم سرکانی که عاشق معماری بود کارش به همه چیز ارجعیت داشته سهامشو فروخته داده واسه پروژه ایتالیا ادا. انگین میگه نکنه ادا ازش خواسته؟ پریل میگه بعید نیست. آیدان استرس داره و زنگ میزنه به پریل که ببینه بالاخره سرکان ورشکست شده یا نه. پریل وقتی میبینه آیدان داره زنگ میزنه به انگین میگه حتما خودش روش نشده گفته مامانش زنگ بزنه که برگرده، انگین بهش میگه یخورده واسش ناز کن بعد قبول کن، بعد از برقراری تماس آیدان از پریل حالشو میپرسه که پریل شروع میکنه به غر زدن، آیدان ازش میپرسه که وضع شرکت چیشد؟

پریل با عصبانیت میگه که آقا پسرتون سهامشو فروخته داده به پروژه ادا تو ایتالیا. آیدان بعد از قطع تماس خشکش میزند و ماجرارو میگه که کمال میگه این خبر خوبیه که نشان دهنده اینه که سرکان میخواد بیشتر با خانواده اش باشه، آیدان میگه تو سرکان را نمیشناسی اون شرکتو خودش برپا کرد و به اینجا رسوند معماری و کارش همه چیزشه نمیدونم چرا اینکار را کرده!! پریل و انگین باهم پیش ادا و سرکان میرن، ادا با دیدن انها میگه خوش اومدین ما هم میخواستیم بیایم پیشتون، پریل به سرکان میگه اومدیم به یه ربات بی احساس سر بزنیم و بگیم خوب وسط راه مارو کاشتی، ادا میگه چرا اینجوری با سرکان حرف میزنی؟ پریل میگه خودت بهش میگفتی ربات بی احساس ادا میگه بله میگفتم وای من فقط میتونم بهش بگم نه کسه دیگه ای، پریل از فروش سهامش میپرسه که ادا میگه سرکان تو سهامتو فروختی؟ یعنی دیگه شریک نیستی باهاشون؟ انگین میگه خوبه حتی ادا هم خبر نداشته زوج خیلی خوبی هستین، سرکان میگه اگه یخورده دیرتر اومده بودین گفته بودم بهش، ادا از سرکان طرفداری میکنه که پریل میگه خوبه یه ربات بولات کم بود حالا شدن ۲تا ادا میگه ناراحتی برو و درب خروج را بهش نشون میده و میگه البته ۲تا نه ۳تا شایدم بشیم ۵تا ۶تا.

بعد از رفتنشون ادا میگه فداکاری خیلی بزرگی کردی حالا میخوای چیکار کنی؟ سرکان میگه یه تصمیم هایی دارم ادا میگه هر تصمیمی بگیری من پشتتم. کیراز میاد و میگه خانم معلم بهم گفته به عنوان تکلیف یه سوالی که میخوام جوابشو بدونم از خانواده بپرسم و فیلم بگیرم ببرم. سرکان میگه امشب همه را دعوت میکنیم شام اینجا حتی آقا کمالو بعد اونجا سوالتو بپرس فیلم بگیریم. پریل و انگین تو شرکت ماندن تا به کارهای شرکت یه سروسامانی بدهند، اردم پیششان میرود و میگه هی میخوام منم از این شرکت برم ولی میدونم کاراتون لنگ میمونه، انگین و پریل با حرص نگاهش میکنن و میگن اره نباشی کلا کارمون رو هواست. شب همگی سر میز شام هستن که به سرکان میگن میخوای کار چیکار کنی؟ هرکدام یه چیزی میگن که سرکان در اخر میگه من خودم یه تصمیم گرفتم، من قبلا از خیلی دانشگاه ها درخواست کار داشتم الان میخوام برم قبول کنم استاد دانشگاه بشم تو معماری، همگی تشویقش میکنن و آیدان خانم میگه استاد دانشگاه؟ چجوری زندگی بچرخونین؟ ادا به آشپزخانه میره که کرم باهاش حرف میزنه و میگه آبجی ادا میخواستم باهاتون حرف بزنم، ادا با کنایه میگه بگو رومئو کرم میگه چی؟ ادا میگه میدونم درباره پیناست بگو ببینم چی میخوای بگی.

کرم میگه آقا سرکان که شرکتو بهم زد پیتا باباش گفته برگرده لندن میشه یه کاری کنی که بمونه همینجا؟ مثلا منو اخراج کن پینارو استخدام کن تو پروژه ایتالیا ادا میگه نمیشه اون معماری میخونه معمار منظره نیست که الکی معطلش کنم تو حرف دلتو بزن اگه بخواد میمونه، واسه چیزی که میخوای پا پس نکش. پینا که یواشکی داشت گوش میکرد ماجرارو میفهمه و پیش ادا و کرم میره. بعد از رفتن ادا کرم با پینا حرف میزنه و در آخر میبوستش و میگه بمون پینا لبخند میزنه و میگه بیا درباره این چیزا اصلا حرب نزنیم تا اون موقع خوش بگذرونیم. آیدان به پریل زنگ میزنه، پریل فکر میکنه سرکان سر عقل اومده میخواد برگرده به شرکت که آیدان میگه نه کلا عقلشو از دست داده میخواد معماری را کلا بزاره کنار پریل و انگین شوکه میشن. پریل میگه چی؟ کلا بزاره کنار؟بعد چیکار کنه؟ آیدان میگهیخواد استاد دانشگاه بشه پریل میگه سرکان؟ استاد دانشگاه؟ امکان نداره اونم با اون اخلاق سرکان، آیدان ازش میخواد که برگردوننش به سمت معماری که پریل میگه به من دیگه ربطی نداره.

بعد از صرف شام کیراز سوالشو میپرسه و سیفی فیلم میگیره، کیراز میگه بچه ها چجوری به وجود میان؟ همگی تعجب میکنن از این سوال و ایدان میگه لک لک ها میارن کیراز میگه لک لک ها بچه نمیتونن بلند کنن و هرکی یجوری میگه که کیراز قبول نمیکنه، در آخر سرکان میگه بزار واقعیتو بگم که تو بدن مادر و پدرها یه چیزهایی هست به اسم تخم مثل تخم مرغ ها که کنار هم میان و بچه درست میشه، ولی باید مادر و پدر ها هم بخوان که درست بشه ادا تایید میکنه که کیراز میگه چه جالب همینجا من میگم که خواهر و برادر میخوام . شب بعد از رفتن همه سرکان لباسش را آماده میکنه تا برای روز اول کاریش بپوشه. جلسه اول سرکان درس را توضیح میده و هرچی سوال میپرسه کسی جواب نمیده و به جای درس ازش درباره هواپیما و ماشینش میپرسن سرکان میگه این سوال های مزخرف را بزارین کنار درباره درس حرف بزنیم ، ولی هرچی میپرسه کسی چیزی نمیگه که سرکان ۲۵ دقیقه بهشون استراحت میده و میگه میخوام وقتی برگشتین متمرکز به درس باشین. ادا پیش سرکان میره و سرکان براش توضیح میده که کسی اصلا توجه نمیکنه، ادا از توضیحات زیاد و غر زدناش خوابش میگیره. ادا بهش میگه عشقت به معماریو بهشون نشون بده مثلا اون داستان گل کلاه به سر که برام تعریف کردی براشون بگو اینجوری جذبشون کن جواب میده حتما…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا