خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی خواهران و برادران
آکیف پیش مدیر مدرسه میره و میگه یه نفر مهم ازم خواسته آشناشو بزارم سر کار اورهان مدیر میگه خوب باید چیکار کنم؟ آکیف میگه اینو هم از من میپرسی؟ اخراجش کن! مدیر تایید میکنه و میگه باشه فقط بهتره به سر کار قبلیش برگرده از نون خوردن نیوفته، آکیف تایید میکنه. سرکلاس همه بچه ها نشستن که همون مرد تو پمپ بنزین به عمر زنگ میزنه و میگه که من تصادفو دیدم عمر با عجله آدرسو مینویسه و میگه میدونستم بالاخره یکی پیدا میشه که اون شب اونجا بوده باشه! سپس با عجله میره که سوزی با ترس به کان نگاه میکنه. آنها به بیرون از کلاس میرن که کان با دیدن آکیف میره پیشش آکیف میگه چیشده پسرم؟ با عجله اومدی! کان میگه عمر که اعلامیه همه جا چسبونده یکی پیدا شده که تصادفو دیده الانم به عمر آدرس داد تا بره پیشش آکیف با کلافگی میگه ای بابا این از کجا درومد! سپس فکری به سرش میزنه. عمر و آسیه تو حیاط مدرسه هستن که مدیر مدرسه میره پیش عمر و میگه کجا میری؟ عمر میگه جایی کار دارم باید سریعا برم مدیر میگه هیچ کاری مهمتر از درست نیست بیاین تو کارتون دارم. آکیف به کان میگه حالا تو برو اونجا و بفهم کی بوده اون یارو چیزی دیده چهره ای دیده یا نه! زیر و بم این ماجرارو دربیار! فقط نمیدونم چجوری باید بفهمی، کان میگه دلیلی نداره چیزی بگم آکیف میپرسه چطور؟ کان میگه چون من عمر ارن هستم اون مرده که عمر را تاحالا ندیده من خودمو عمر معرفی میکنم اونم همه چیزو میگه بهم آکیف خوشش میاد و میگه حقا که پسر خودمی! فقط امکان داره صورتتو اون شب دیده باشه بعد بشناستت! کان میگه تهش میام بیرون ولی ارزش داره می ارزه. تو کلاس بعد از چند دقیقه آکیف درباره شرایط بورسیه شدن در سال دیگه حرف میزنه و از برنامه های دانش آموزان بعد از فارغ التحصیلی هم میگه عمر کلافه میشه و میگه ای بابا این چقدر حرف میزنه!
کان به گل فروشی اون مرد میره و خودشو عمر جا میزنه سپس شروع میکنه به پرسیدن درباره اون شب، اون مرد میگه اون شب داشت خانمم رانندگی میکرد و فیلمم میگرفتم که دیدم تصادفو تازه دوتا مرد هم بودن یکیشون یه خانم بغلش بود! فیلمم گرفتم ازشون سپس فیلمو به کان نشون میده. کان ازش میخواد تا واسش فیلمو بفرسته سپس از مغازه بیرون میاد و به آکیف زنگ میرنه. او به آکیف میگه که فیلم گرفته آکیف با ترس میگه چهره ها مشخصه؟ کان میگه نه یعنی واسه یه فرد غریبه نه ولی اگه عمر ببینه میشناسه! آکیف میگه باید یه کاری کنیم که فیلمو ازش بگیریم. آکیف پیش مدیر مدرسه میره و او بهش میگه که دستور از بالا رسیده و قرار شده شمارو به همون کار قبلی خودتون یعنی تمیزکاری بفرستیم اورهان میگه کار اشتباهی ازمون سر زده؟ مدیر میگه نه آقا آکیف میخواد یکی از آشناهای خودشو بزاره سر این کار منم کاری نمیتونم بکنم! آکیف پیش اون گل فروش میرسه و میگه گوشی شمارو میخرم و قیمت پیشنهادیشو میگه اون پسر میگه واسه اون فیلم مربوط به تصادفه آره؟ آکیف تایید میکنه و میگه آدم عاقلی هستی! اون مرد قبول میکنه و میگه ولی ۲۰۰تا آکیف میخنده و میگه من چقدر خوب آدمارو میشناسم! سپس فیلمو پاک میکنه و پولو میگیره آکیف بهش میگه چند دقیقه دیگه یه پسر میاد سراغ تصادفو میگیره نه چیزی بگو نه از اون فیلم حرفی بزن! سپس میره. عمر از راه میرسه و از اون مرد سراغ تصادفو میگیره اون مرد میگه ببخشید داداش من تصادفارو قاطی کردم اشتباهی گفتم چون اون تصادفی که دیدم مال ۱۵ روز پیشه فکر کنم ولی این اعلامیه واسه همین روزهاست! عمر با ناراحتی میره.
سوزی با کان تو رستوران قرار میزاره و میگه چیشد؟ رفتی؟ کان میگه آره دیده بود طرف حتی رد شدنی فیلمم گرفته بوده! سوزی میترسه و میگه چی؟ فیلم گرفته بوده؟ کان تایید میکنه و میگه ولی چیزی نیست بابام اوکیه میکنه! سوزی بعد از کمی حرف زدن باهاش با کلافگی از اونجا میره. آسیه تو آشپزخانه در حال مرتب کردن یخچاله که امل با دیدن کیک میگه میتونم یخورده ازش بخورم آبجی؟ خاله ناراحت نمیشه؟ آسیه میگه نمیدونم ولی فکر کنم ناراحت بشه بهتره نخوری ولی قول میدم برگشتنی واست بگیرم از قنادی! اوگولجان با هاریکا به فروشگاه رفتن تا برای خوشگذرونی لباس پرو کنن هاریکا هرچی میپوشه اوگولجان میگه شبیه معلم ادبیاتا شدی! سپس یه دستمال گردن میبینه و خوشش میاد سپس به بند کیف اوگولجان میبنده، او سعی میکنه جلوشو بگیره و منصرفش کنه ولی موفق نمیشه نگهبان میبینه و از رفتنشون جلوگیری میکنه سپس به اوگولجان میگه که باید پرداخت کنی پولشو! آسیه تو محل کارش به برش کیک به اما میده که همان موقع صاحب خونه میاد و عصبی میشه و با اونا دعوا میکنه در آخر هم ۴۰ لیر از پولش واسه کیک کم میکنه. آنها به خانه میرن که دوروک به اونجا میاد و وقتی میفهمه خونه سرده و زغال ندارن میخواد بره بخره که آسیه سعی میکنه جلوشو بگیره. اوگولجان به اورهان پدرش زنگ میرنه و میگه با ۵۵۰ لیر به اونجا بیاد اورهان زغال یه ماه خونه شونو نمیخره به جاش با پولش میره پول دستمال گردن را میده و حسابی با اونا دعوا میکنه. شنگول وقتی میفهمه به حدی عصبی میشه که خون خونشو میخورد! و با عصبانیت از اونجا بیرون میزنه. تولگا به خانه جمیله رفته و برای هدیه خانه اش یه تلویزیون ۴۸ اینچی گرفته جمیله میگه نمیتونه قبول کنه هم گرونه هم اینکه اونو زیاد نمیشناسه تولگا ازش میخواد تا شروع کنن شناختن همدیگرو جمیله قبول میکنه….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس