خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی زن (کادین) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۹۴ سریال ترکی زن

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۹۴ سریال ترکی زن (کادین)

خدیجه به مغازه ماهیر می رود و از او می پرسد که چرا آن روز حال شیرین را پرسید؟ ماهیر می گوید: «شیرین همینجا یکیو دید که هردوشون تعجب کردن. شیرین یجوری شد. یارو که رفت شیرینم دنبالش رفت. » خدیجه با تعجب به فکر فرو می رود. حکمت دنبال جیدا می رود تا سراغ کارهای عروسی شان بروند! هردویشان از این تصمیم عمران کلافه اند اما چاره ای هم ندارند. حکمت به جیدا یاداوری می کند که عمران خانه او را از قبل می شناسد و باید فکری به حال ان هم بکنند. عارف سراغ عباس، کسی که پول سفارش هایش را به انور نداد و فرار کرد می رود و با جدیت به او می گوید: «باید از انور عذرخواهی کنی و همه بدهیتو بدی. فهمیدی؟ » عباس کمی به او خیره می ماند و چیزی نمی گوید. عارف هم بعد از تهدید کردن او می رود. شیرین به دیدن لونت می رود و لونت به او می گوید: «اون ماشینی که تعقیبت کرده برای کسی به اسم آلپ کاراهانه. تو اینترنت کلی دنبالش گشتم ولی چیزی درموردش پیدا نکردم. اسمش برات آشناست؟ » شیرین می گوید: «نه.. ولی یعنی ممکنه سارپ باشه؟ » همان موقع مونیر که حرف های آنها را شنیده فورا به سوهات زنگ می زند و می گوید: «تو بلای بزرگی افتادیم! »

انور در کوچه و کنار قهوه خانه نشسته و مشغول صحبت با عارف است که عباس پیش انور می آید و می گوید که آن روز یادش رفته پول را بدهد و بعد هم بدهی اش را پرداخت می کند. انور خوشحال می شود و به عارف می گوید: «ببین… نباید زود آدمارو قضاوت کرد. باید به درد دلشون گوش داد و فهمید مشکلشون چیه! » عارف با لبخند به او نگاه می کند. او بدهی اش به عارف را می دهد و بعد هم برای خوشحال کردن بچه ها، زنگ می زند به کسی تا آبگرم کن را تعمیر کنند. مونیر به سوهات می گوید که لونت به هویت آلپ رسیده است. سوهات بدون گفتن حرفی می رود و فقط به مونیر می گوید که چیزی به سارپ نگوید! لونت به شرکت سارپ می رود و به بهانه رساندن بسته ای به سارپ به منشی آنجا عکسی می دهد. سارپ وقتی پاکت را باز می کند و با عکس خودش مواجه می شود نگران می شود و به فکر فرو می رود. او که در لحظه ی آخر چهره ی لونت را دیده بود سعی می کند ببیند که او را می شناسد یا نه. جیدا وقتی به خانه می رسد، ییلز به او می گوید که شوهر سابقش، پدر بچه هایش بعد از سال ها که خبری از او نبوده زنگ زده و گفته که می خواهد هر از چندگاهی بچه ها را ببرد و بگرداند و ییلز هم قبول کرده.

اما جیدا ناراحت است و وقتی ییلز دلیلش را می پرسد، جیدا می گوید که سیف الله همین هفته برایش عروسی می گیرد. ییلز او را در آغوش می گیرد و به او می گوید که از چیزی نترسد چون آنها هوای او دارند. بعد هم تصمیم می گیرند همراه انور برای خرید پارچه و لباس عروسی بروند. لونت این خبر را که سارپ همان آلپ کاراهان است را به شیرین می دهد. شیرین شوکه می شود و بدون این که به لونت توجهی کند به خانه برمی گردد. کمی بعد خدیجه از شیرین می پرسد که کسی را در مغازه ماهیر دیده که بوده؟ شیرین اول کمی جا می خورد اما بعد عصبانی می شود و به مادرش می گوید که در زندگی خصوصی اش دخالت نکند و انقدر از بقیه آمار او را نگیرد! ژاله هم مدام به خدیجه زنگ می زند تا ببیند با شیرین درمورد پیوند صحبت کرده یا نه. خدیجه هم مدام امروز و فردا می کند و ژاله از او می خواهد فورا با کسی که شیرین به او اعتماد دارد این قضیه را در میان بگذارد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا