خلاصه داستان قسمت ۹۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۹۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۹۵ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
گونش وقتی میبینه چولپان به سالن داره میاد شروع میکنه به تعریف کردن ازش اما چولپان اصلا اعتنا نمیکنه و به کار خودش ادامه میده گونش و یالین از صبحانه ای که واسش درست کردن با اشتها توضیح میدن ولی چولپان اصلا حتی نگاهشونم نمیکنه. صنم از خواب بیدار میشه و با ترس میگه وا من کجام؟! سپس به خودش با خنده میگه باز یادم رفته اینجا خونه خودمه و من ازدواج کردم! بورا برای صنم صبحانه درست کرده و تو تخت قراره بخورن. صنم میگه نمیدونی چه خوابی دیدم که! خواب دیدم مامانم میخواد اسم منو از تو شناسنامه اش پاک کنه و آزرا هم وکیلش بود حالا بگو وکیل من کی بود؟ سرهان! بورا میگه دیشب شامی هم نخورده بودی که بگم هذیون میگی! سپس بهش میگه زودتر بخور که باید بریم دفتر بابام احضارمون کرده. چولپان واسه خودش تست سفارش داده که گونش میگه واقعا که ما دو ساعته اون میزو واست درست کردیم بعد تو مثل بچه مدرسه ای ها میخوای تست بگیری دستت؟ واقعا که! یالین میره چولپان سو را بیاره که از اون استفاده کنن ولی اثری نداشته زنگ در خانه زده میشه و با باز کردنش چولپان با آزرا و بچه هاش و گلستان روبرو میشه. صنم و بورا به اتاق آرمان رفتن و بعد از کمی حرف زدن آرمان میگه گفتم بیاین اینجا تا بهتون پرونده جدیدو بدم جان درین و امرال آل. صنم اول خوشحال میشه و میگه هدیه ازدواجمونه؟ سپس میگه کی؟ جان درین؟ میخواین از بازیگر وحشی که این روزها تیتر روزنامه هاست دفاع کنیم؟ آرمان میگه دفاع نه این یه دستوره! گلستان واسه چولپان و آزرا شروع میکنه به تعریف کردن که من شبا اونارو میبینم میان وسایلمو جا به جا میکنن یه چیزهایی هم تو گوشم میگن! آزرا میگه شاید اینا ساخته ذهنته! گلستان میگه نه تو شهرستانمون هم میگن هست منم باور نمیکردم مثل شماها تا زمانیکه خودم دیدمشون!
چولپان میکه بعدا درباره اش مفصل حرف میزنیم ولی الان نمیشه کار داریم سپس آزرا از چولپان میخواد تا جلسه را تو دفتر آرمان ارسن بزارن چون اونجا کار داره و برای رفت و آمدش سخت میشه چولپان قبول میکنه. آزرا و گلستان به دفتر میخوان برن که جلوی درب ورودی افه میاد و آزرا را عزیزم خطاب میکنه بعد از رفتن گلستان آزرا به افه میشهکه چرا اونو عزیزم خطاب میکنه نباید جلوی بقیه اینجوری کنی! کم مونده منو بغل کنی ببری داخل افه میخواد بلندش کنه که آزرا جلوشو میگیره و میخنده و میگه تو داری چیکار میکنی؟ سپس افه میگه قرار شام یادت نره آزرا ازش میخواد کمی عقب بندازن که افه قبول نمیکنه و میگه ساعت ۷ و به داخل میره. جیلان با دیدن چولپان گزارش ها را میده که صنم و بورا پیش پای شما رفتن که چولپان میگه خوب به من چه؟ چولپان میخواد به اتاق جلسه بره که صدای یه زن را از تو اتاق آرمان میشنوه و با کنجکاوی به اونجا میره و میگه اینجا چخبره؟ آرمان شوکه میشه و با ترس بهش نگاه میکنه اون زن که اسمش مزیت هست به چولپان میگه هنوز که هنوزه اصلا عوض نشدی! چولپان هم میگه تو هم همونی مزیت! صنم و بورا به خانه جان درین رفتن. اونجا منتظر هستن که بیاد که او مدام با تلفن با بد دهنی و عصبانیت حرف میزنه که صنم میگه همون جوریه که گفتم! بعد از چند دقیقه جان میاد و صنم و بورا بهش میگن که شما باید اول به ما اثبات کنین که بی گناهین تا ما وکالت شمارو قبول کنیم! دوباره تلفنش زنگ میخوره و شروع میکنه با فحاشی حرف زدن صنم و بورا از اونجا بیرون میان و به طرف دفتر راهی میشن.
چولپان و مزیت باهمدیگه کل کل میکنن و مزیت به آرمان پیشنهاد میده تا باهم برن قهوه بخورن و حرف بزنن آرمان میگه هرچی چولپان بگه مزیت پوزخند میزنه و میگه از کی انقدر باهم صمیمی شدین! چولپان میگه ما شریکیم! شریک زندگی و حلقه اش را نشون میده مزیت که حرص میخوره بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره. آنها به اتاق جلسه میرن و مزیت میگه هرچی هم مدرک داشته باشین باز هم تو دادگاه بازنده این! آنها به گلستان دیوونه میگن که او با عصبانیت میگه من دیوونه نیستم! مزیت میگه بهتره توافق کنیم تا الکی این دادگاه که از الان نتیجه اش معلومه کش پیدا نکنه! آنها پیشنهاد ۱۰ میلیون لیر میدن که اونا قبول میکنن موقع رفتن چولپان میگه به همراه حضانت بچه! اونا جا میخورن و مزیت میگه انگاری نفهمیدین منظور حرفامو چولپان میگه به چرت و پرت هات ارزشی قائل نمیشم! سپس میگه بچرخ تا بچرخیم. شب آزرا سر قرار با افه میره. آزرا میگه اینجا که رستوران نیست؟ کجاست اینجا؟ افه میگه همه چیز که رستوران نیست بیا بریم. آنها به یه ساختمان میرن که آزرا میبینه اونجارو حسابی شیک تزیین کرده و میز غذارو زیر آسمان چیده آزرا حسابی خوشحال میشه و ذوق میکنه. صنم طبق خواسته و گفته خودش قرار شده میز شام بچینه، صنم الکی ظرف خالی غذارو تو فر گذاشته که بورا میگه این یخورده عجیب نیست؟ باید یه بویی داشته باشه ولی هیچ بویی ازش بلند نمیشه! صنم میگه نه خیالت راحت همه جیز تحت کنترله سپس به بورا میگه بره یه دوش بگیره و تو اون فاصله زمانی صنم که از بیرون غذا گرفته بود سفارش میرسه و غذارو میخواد بزاره تو ظرف.….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس