خلاصه داستان قسمت ۹۸ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۸ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۹۸ سریال ترکی زن (کادین)
قسمت ۹۸ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۹۸ سریال ترکی زن (کادین)

شب که بچه ها می خوابند، انور به بهار می گوید: «میخوام یه چیزی بهت بگم بهار. من و مادرت داریم طلاق میگیریم. مامانت پیش وکیل رفته… منم قبول کردم. » بهار ناراحت می شود و می گوید که می رود با مادرش صحبت می کند تا منصرفش کند. انور از او می خواهد این کار را نکند اما بهار تصمیم خودش را گرفته است.
شیرین تمام شب را گریه می کند و به تصویر مادر و پدرش نگاه می کند. مونیر صبح به او سر می زند و با خنده می گوید که به تصویر خدیجه نگاه کند. شخصی به سمت خدیجه می رود و آدرس می پرسد و بعد هم صدای شلیک گلوله می آید. شیرین جیغ می کشد و گریه می کند و می گوید: «با مامانم چیکار کردی… مامانم چیشد؟ » اما مونیر می خندد و شیرین تصویر مادرش را می بیند که هنوز هم سالم است. بعد هم مونیر دوباره به شیرین می گوید که به مادرش زنگ بزند و بگوید که امشب هم خانه دوستش می ماند. شیرین همین کار را می کند و بعد با گریه از مونیر می خواهد که او را آزاد کند اما مونیر انجا را ترک می کند. خدیجه به دیدن ژاله می رود و ژاله می گوید: «مشکلی تو آزمایشای شیرین به وجود اومده ولی حل شدنیه. فقط یکی دو ماه طول میکشه و کاری جز صبر کردن نداریم… برای همین باید دنبال یه اهدا کننده دیگه هم باشیم… »

خدیجه گریه اش می گیرد و بعد می گوید: «مطمئن نیستم ولی بهار شاید یه خواهر یا برادر دیگه ای از شوهر سابقم داشته باشه… من اگه برم اون زنه رو پیدا کنم و التماسش کنم و باهاش حرف بزنم… میشه یعنی؟ » ژاله هم با ناراحتی او را در آغوش می گیرد. بهار برای حرف زدن پیش خدیجه می رود و انور هم دنبال بچه ها به مدرسه می رود. نیسان نگران می شود که نکند اتفاقی برای مادرش افتاده باشد اما انور خیال او را راحت می کند. وقتی خدیجه بهار را می بیند از او می پرسد که چه شده و بهار می گوید: «قضیه طلاق راسته؟ مامان این چه کاریه؟ اونم به خاطر من! حیف تو و داداش انور نیست؟ » خدیجه می گوید: «منو انور دیگه با هم تفاهم نداریم. نمیتونیم به همفکری برسیم. دلمون از هم شکسته. » بهار میگوید: «دوتاتونم مثل بچه هایین… به خاطر لج و لجبازی و به خاطر حرف هایی که تو زمان عصبانیت زده شده میخواین همدیگه رو از دست بدین؟ مامان به خاطر من و شیرین خواهش می کنم بشینین این مشکل رو حل کنین… » اما خدیجه تصمیم خودش را گرفته است.

لونت که حسابی نگران شیرین است، شب به خانه خدیجه می رود و می گوید: «یه چیز مهمی هست که میخوام بگم… مطمئن نیستم ولی ممکنه شیرین رو دزدیده باشن.. » خدیجه می خندد و می گوید که یعنی چه؟ لونت می گوید: «خیلی وضعیت مهمیه. نمیدونم میتونیم به پلیس خبر بدیم یا نه… » همان موقع صدای شیرین می آید که از اتاقش خارج شده و لونت با دیدن او شوکه می شود و شیرین می خندد و می گوید: «چرا منو بدزدن؟ مگه دیوونه شدی! » لونت معذرت خواهی می کند و می رود و شیرین هم به دنبال او می رود و سوار ماشینش می شود و می گوید: «تو دردسر بزرگی افتادم. سوال نپرس. نمیخوام تورم وارد ماجرا کنم. » لونت می گوید: «خیلی دیره. منم وارد شدم. » بعد هم کاغذی را درمی آورد و به شیرین می دهد و می گوید: «سارپ ازم خواست اینو بهت برسونم تا سوالاشو جواب بدی… » شیرین کاغذ را از او می گیرد و فورا به اتاقش می رود و با استرس کاغذ را باز می کند. سارپ نوشته: میخوام بدونم چه بلایی سر زن و بچه م اومده. واسم بنویس و با لونت بفرست. و درمورد من به کسی چیزی نگو. این جونت رو به خطر میندازه. شیرین وقتی می خواهد جواب را بنویسد به یاد حرف های مونیر می افتد که گفته بود: باید همون چیزایی که ما بهت گفتیم رو بهش بگی. اینکه خونه شون آتیش گرفته و هرسه تاشون تو خواب مردن.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا