خلاصه داستان قسمت ۹۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۹۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۹۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۹۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۹۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

آزرا و افه به دیدن گلستان رفتن و او بهشون میگه زود توروخدا بچه مو بیارین ببینم تا اتفاقی واسم نیوفتاده! آزرا میگه تو هیچیت نمیشه خیالت راحت از این حرفام دیگه نزن! سپس میگه ما باید بریم تا زود وارد بازی بشیم! سپس به بیرون از اتاق میرن و افه ازش حالشو میپرسه که آزرا میگه خوب نیستم، بهش قول دادم اتفاقی نمی افته اگه بیوفته چی؟ افه دلداریش میده و در آخر میگه بعد از این ماجرا یه شام مفصل باهم میخوریم سپس از اونجا میرن. آدم شیدا که اونجاست بهش زنگ میزنه و خبر میده که گلستان نمرده و خطر رفع شده ازش الانم وکلاش اومدن و رفتن شیدا بهش میگه باشه تو نمیخواد به آقا خبر بدی خودم خبر میدم برو به کارت برس دیگه کارت اونجا تموم شد او مرد قبول میکنه و میره. بورا به دم در خانه چولپان میره تا باهاش حرف بزنه که با صنم آشتی کنه او مدام حرف های چولپان را که بهش میزد یادش میاد سپس بالاخره دلو به دریا میزنه و در خانه را میزند. چولپان با دیدنش میگه چیه؟ چی میخوای؟ بورا ازش میخواد تا باهمدیگه کمی صحبت کنن او نیز قبول میکنه و به داخل راهش میده. بورا ابتدا چیزی نمیگه و با دیدن قاب عکس خانوادگی ازشون تعریف میکنه و بعد از چند دقیقه ازش میخواد تا با صنم کمی بهتر بشه و  باهم آشتی کنن چون حال صنم زیاد خوب نیست و تو خانه ریز ریز دور از چشم من گریه میکنه میره مثلا تو دستشویی و ریز ریز گریه میکنه، چولپان بهش میگه آهان تو دستشویی؟ بورا تایید میکنه که چولپان بهش میگه به جای اینکه تو دستشویی گریه کنه بگو بیاد جلوی خودم ازم معذرت خواهی کنه سپس تمام تلاشش را میکند تا به زور دست چولپان را ببوسد.

بعد از رفتن آزرا شیدا به اتاق گلستان میره و بهش میگه بازهم نمردی و او را تهدید می کند گلستان ازش میخواد تا باهاش کاری نداشته باشه اما شیدا شیره کپسول اکسیژن را می بندد و وقتی بوق ممتد دستگاه قلب را می شنود شیره اکسیژن را باز میکند و با خیال راحت از آن جا میره. بعد از رفتن شیدا آزرا و افه وارد اتاق گلستان میشن و برای نقش بازی کردنش بهش تبریک میگن سپس به بهانه شروع شدن دادگاهش از آنجا میرن. دادگاه گلستان شروع میشه و قبل از رفتن به داخل شیدا بهشون میگه که گلستان مرده الان بیمارستان بودم و اینو بهم گفتن آنها همگی خودشان را به تعجب می زنند و وارد دادگاه میشن. دادگاه شروع میشه و آزرا شروع میکنه سوالاتی از شیدا پرسیدن بعد از کمی صحبت کردن به قاضی میگه شاهد دارم و می خوام وارد دادگاه بشه در دادگاه باز میشه و گلستان روی ویلچر وارد میشود شیدا و باران به همراه مزیت با دیدن گلستان شوکه می شوند سپس آزرا فیلم شیدا را به قاضی نشان می دهد که در آن فیلم شیدا وارد اتاق گلستان شده و بهش میگه باز هم نمردی! گلستان ازش خواهش میکنه تا با او کاری نداشته باشه اما شیدا بهش میگه نمیزارم پسرمو ازم بگیری و به همه بگی که اون بچه من نبوده خودت خواستی اینجوری بشه سپس شیر کپسول اکسیژن را میبندد و بعد از اطمینان از مرگ گلستان از آن جا میره از آنجایی که باران هم حرف‌های شیدا را تایید کرده بود و هیچ کدوم از این کارها خبر نداشت جفتشون متهم شناخته می شوند و قاضی بچه را به گلستان می سپارد و حکم می دهد که باران می تواند با بچه ارتباط داشته باشد بعد از تمام شدن دادگاه آرمان به چولپان زنگ می زند و میگه بهانه برنده شدنت در دادگاه شب بریم بیرون شام چولپان هم قبول میکن.

در اتاق جلسه دفتر آرمان صنم و بورا به امرال و وکیلش میگه که ما فهمیدیم و میدونیم که کسی که عکس را در فضای مجازی پخش کرده مادر امرال بوده امرال شوکه میشه و با تعجب به مادرش نگاه می کند او ابتدا انکار میکنه اما وقتی صنم مدارکی را روی میز میزاره جا میخوره آن‌ها بهش میگن در یک صورت ازش شکایت نمی کنند که در رسانه ها به همه واقعیت را بگه که سوء تفاهم شده و عکس پیام هایی که در فضای مجازی پخش شده دروغه بعد از رفتن آنها بورا به صنم میگه به مناسبت تموم شدن این یکی پرونده هم شب بریم رستوران بیرون صنم خوشحال میشه و با کمال میل قبول میکنه. شب وقتی به محل رستوران و قرار میرود به بورا زنگ میزنه و ازش میپرسه که کجاست او بهش میگه من تو ترافیک گیر کردم تو برو داخل  تا من بیام وقتی به داخل میره با چولپان رو به رو میشه آنها از دیدن همدیگه جا می خورند و متوجه میشن که همش نقشه آرمان و بورا بوده. آرمان و بورا بیرون رستوران ایستاده اند و وقتی می بینند صدای دعوایی نمیاد تصمیم میگیرن داخل برن. صنم و چولپان سر میز نشستن و وقتی با حرف زدن به نتیجه نمی رسند چوپان میخواد بره که برمیگرده و بهش میگه تو که انقدر درست کار هستی چرا به بورا نمیگی که آرمان پدر واقعیش نیست؟ بورا و آرمان از پشت سر بهش نزدیک شده بودند با شنیدن این حرف شوکه میشن صنم و چولپان وقتی می بینند که بورا آنجا ایستاده بوده استرس میگیرن و نمیدونن چیکار کنن بورا با تعجب میگه من درست شنیدم یعنی من بچه یه متجاوزگرم؟ آنها با تعجب و ترس به هم دیگه نگاه می کنند….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا