خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی خواهران و برادران
برک به آیبیکه زنگ میزنه اما او جواب نمیده که برک با خودش میگه حتما خوابه. شنگول به اوگولجان میگه چیشده؟ این دختر چرا اینجوری شده؟ اوگولجان میگه بعد کلاس با برک رفتیم بیرون آیبیکه هم باهامون بود شنگول میگه خوب؟ من که گفته بودم تو باشی مشکلی نداره! اوگولجان میگه رفتیم یه سر خونشون که مادرش پشت سر ما خوب حرف میزد و مارو در حد خودشون نمیدونست شنگول که فهمید ماجرا از چه قراره با خودش میگه خودم به حسابشون میرسم. آسیه و عمر سر میز صبحان نشستن و آسیه میگه به نظرت سوزی چرا این کارو کرد؟ عمر میگه نمیدونم شاید به خاطر اینه که تو مهمونی بالماسکه کمک و راهنماییش کردم آسیه میگه ولی دلیل دیگه ای هم میتونه داشته باشه از نگاه هاش بهت مشخصه عمر میگه نه بابا این چیزها واسه من نشدنیه آسیه دلیلشو میپرسه که عمر میگه با جیب خالی که نمیشه عاشقی کرد آسیه میگه اصلا به این چیزا ربطی نداره کار نشد نداره! سپس حاضر میشن تا به مدرسه برن. آنها وارد مدرسه میشن که برک میره سمت آیبیکه و میگه چطوری خوشگلم؟ آیبیکه نمیزاره اوگولجان بره و همونجا نگهش میداره برک میپرسه دیشب به تماس هام جواب ندادی؟! آیبیکه میگه آره کار داشتم برک میگه کار داشتی؟ آیبیکه میگه آره تعجب داشت واقعا؟ میخوام درس بخونم و تمرکزم باشه رو درسم برک میگه یعنی من جلوی درس خوندنتو میگیرم؟ ما که حتی یه بیرونم نمیریم! سپس بعد از کمی بحث کردن از اونجا میرن. سر کلاس استاد میگه این آخرین پروژه شما تو این ترمه! ازتون یه کار گروهی میخوام. هرکی یه چیزی و واسش رای گیری میشه ولی در آخر اوگولجان میگه آسیه و دوروک آهنگ بخونن ما هم یه سناریویی واسش بسازیم! همگی خوششون میاد و دستشونو بالا میبرن استاد تولگا و اوگولجانو سرپرست گروه میکنه.
شنگول به شرکت ساختمان سازی که تعریفشو از صباحت و همسایه ها شنیده میره اونجا ماکت ساختمانی که قرار است بسازن را میبینه و اون مرد واسش توضیحات لازم را میده. شنگول میگه خوب اگه ما هم شریک بشیم چند واحد بهم میرسه؟ اون مرد میگه باید متراژ خونه تونو بدونیموو اصلا بیایم ببینیم به درد ساخت و ساز میخوره اونجا یا نه! شنگول سند را میده که او با حساب و کتاب میگه به شما فکر کنم ۵،۶تایی برسه او حسابی شوکه میشه و میگه من یه چند روزی درگیرم نیستم وقتی برگشتم بهتون زنگ میزنم و خبرشو بهتون میدم که کی بیاین واسه بازدید، او نیز قبول میک». بچه ها تو مدرس تو کافه دوره هم جمع شدن و اوگولجان به هرکی یه نقشی میده؛ آسیه و دوروک خواننده، هاریکا گریمور، تولگا تهیه کننده، نقش های اول بازیگری هم میرسه به سوزی و عمر سپس به برک میرسه که خودش میگه مهم نیست واسم اما اوگولجان میگه نمره ات به ما هم بستگی داره سپس بهش میگه تو صدابرداری مثلا. سپس موقعیت مکانی همه را مرور میکنه. آیبیکه از تنها شدن با برک فرار میکنه. شنگول به خانه میره و از فضای مجازی صفحه آیلا مادر برک را پیدا میکنه و از آخرین پستی که گذاشته میبینه زمان زیادی نگذشته و تصمیم میگیره به اونجا بره. اوگولجان و آیبیکه منتظر عمر و آسیه هستن که باهم برن ولی وقتی میرسن آسیه میگه من با امل باید برم سرکار عمر هم میگه منم میخوام برم دنبال کار سپس از آییه میپرسه با امل میتونی؟ و از امل میپرسه میخواد باهاش بره یا نه امل میگه نه با آبجی میرم. بعد از رفتن اونا آیبیکه به اوگولجان میگه بیا ماهم سریع بریم، برک که از این رفتار آیبیکه جا خورده چیزی نمیگه. شنگول حسابی به خودش رسیده و به آرایشگاهی که آیلا اونجاست میره.
او با آیلا دوست میشه که تلفنش زنگ میخوره و به حیاط میره تا حرف بزنه شنگول به دنبالش میره و میبینه که حالش خوب نیست. ازش میپرسه چیشده که آیلا سفره دلشو باز میکنه سپس باهمدیگه هم صحبت میشن که آیلا میگه من ازت خیلی خوشم اومده سپس شماره اش را میگیره تا باهمدیگه در ارتباط باشیم. هاریکا و سوزان در خانه بخاری راه انداختن که یکدفعه میبینن دود داره میکنه و از ترس از خانه بیرون میان. از حجم دودی که از خانه بیرون میاد عمر نظرش جلب میشه و یه اونجا میره سپس ازشون میپرسه ماجرا چیه سوزان واسش تعریف میکنه که عمر میگه من بلدم بخواید میرم درستش میکنم سپس به داخل میره و درست جا میندازه اونجا سرسنگینی هاریکا و عمر را میبینه و میگه چخبره؟ چیشده؟ هاریکا ماجرای تقلب را بهش میگه که سوزان به شدت عصبی میشه و از هاریکا میخواد حداقل عذرخواهی کنه او با اکراه معذرت میخواد و عمر میره. آسیه برای تمیز کاری به خانه اینجی خانم رفته و در حال تمیز کردن اونجاست که در آخر نوبت میرسه به تمیز کردن شیشه او به لبه پنجره میره تا شیشه را تمیز کنه که امل از ترس او را گرفته تا نیوفته و دوروک وقتی از پایین او را میبینه استرس میگیره و با عجله به بالا میره. امل در را باز میکنه که دوروک به آسیه میگه این چه کاری بود که داشتی میکردی؟ خطرناکه! صاحب خانه به اونجا میاد که با دیدن دوروک که داره شیشه ها را پاک میکنه شوکه میشه و میگه دوروک تویی؟ دوروک میگه خاله اینجی؟ خونه تونو عوض کردین؟ او میگه نه خونه مادرمه! اینجا چیکار میکنی؟ او میگه واسه آسیه اومدم دیگه گفتم کارش تموم بشه بریم که یهو دم پنجره دیدمش اینجی میگه فهمیدم چیشد سپس پول آسیه را میده و از اونجا میرن….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس