خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۹ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۹۹ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۹۹ سریال ترکی دختر سفیر

سنجر، ناره و ملک را از کنار دریا به اسکله پیش موگه می رساند. از آن طرف الوان و زهرا هم خودشان را به اسکله می رسانند. موگه با دیدن سنجر می گوید:« از وفتی رابطه ی شما با گیدیز به هم خورده بهتر است حرفهای ما را نشنوی.» سنجر در گوش ناره والوان می گوید:« در مورد بی گناهی یحیی حرفی نزنید» موگه داخل ساختمان در گوشه ای به دخترها می گوید:« گیدیز و قهرمان دست به یکی کرده اند تا علیه سنجر کاری کنند و ما باید جلویشان را بگیریم.» ناره نقشه ای دارد و همگی به طبقه ی بالا پیش گیدیز و قهرمان می روند. ناره رو به آنها می گوید:« سنجر سهامدار اینجاست و من را به عنوان مدیر اسکله استخدام کرده.من هم از روز دوشنبه کارم را اینجا شروع می کنم. و موگه را هم به عنوان دستیارم انتخاب می کنم.» قهرمان که جا خورده داد می کشد:« نمی خواهم قاتل زنم جلوی چشمم باشد.» زهرا می گوید:« اگر موافق نیستید می توانیم در جلسه ی هیئت مدیره این را مطرح کنیم. سنجر استعفا داده و به جای او من کار خواهم کرد.» گیدیز جواب می دهد:« لازم نیست تو کار کنی . من به تنهایی شرکت را اداره می کنم.» زهرا ادامه می دهد:« ولی روز دوشنبه قرار است سهامدارها بین من و تو یکی را انتخاب کنند.» موگه با جدیت می گوید:« من هم به زهرا رای خواهم داد.» و این خبر گیدیز را حسابی نگران می کند. ناره در ادامه ی حرفهای دوستانش می گوید:« یا با سنجر آشتی کنید یا دوران شما ساق دوشها تمام شود و دوران ما خواهرها شروع شود.» و همگی از ساختمان خارج می شوند. قهرمان به گیدیز هشدار می دهد که خواهرت نمی تواند اینجا کار کند و گیدیز به فکر چاره می افتد.

در عمارت افه اغلو بنفشه آخرین هماهنگی را با آکین انجام می دهد تا هر طور شده ملک را به دست او برساند. وآکین هم به او سفارش می کند که کارهایش را به دقت انجام دهد و اشتباه نکند. بنفشه هنوز خبر ندارد که سنجر قصد طلاق دادن او را دارد. سنجر به خانه می آید و گاوروک را به گوشه ای می برد و می گوید:« می دانم که از روی لجبازی ازدواج می کنی. تو حتی اشه را نمی شناسی. اینقدر عجله نکن.» و به آرامی ادامه می دهد:« من قصد طلاق بنفشه را دارم تو هم همین کار را بکن.» گاوروک از خوشحالی و فکر اینکه بالاخره سنجر و ناره در کنار هم خواهند بود او را در آغوش می گیرد ولی حرفی از طلاق خودش و اشه به میان نمی آورد. موگه به همراه دخترها به کارگاه روغن کشی می روند و از اینکه بالاخره می توانند برای اتحاد دو خانواده کاری انجام دهند خوشحالند. ناره هم می گوید:« وقتی من هم از اینجا بروم سنجر و گیدیز دیگر بهانه ای برای دعوا نخواهند داشت.» در همین حال گیدیز می آید و ناره را به گوشه ای می برد، فیلم دعوای سنجر و یحیی را به او نشان می دهد و می گوید:« با این فیلم حضانت ملک به تو خواهد رسید.» ناره یاد حرفهای سنجر درمورد بی گناهی یحیی می افتد و می فهمد که فیلم گلابی است و سنجر و یحیی ادا در آورده اند. ناره می گوید:« ولی من سنجر را می شناسم او هیچ وقت به ملک آسیب نمی رساند این یک تهمت بزرگ است.» گیدیز می گوید:« سنجر از دفتر خاطرات تو استفاده کرد و شکستت داد. تو هم از نقطه ضعف او استفاده کن و اجازه نده دخترت با بنفشه زندگی کند.» ناره به آرامی می گوید:« سنجر امروز به من گفت قصد طلاق دارد.»

گیدیز از این حرف جا می خورد و می فهمد که معنی اش این است که ناره را برای همیشه از دست خواهد داد. الوان که حرفهای آنها را شنیده با خوشحالی به سمت ناره می رود و می گوید:« حتما بخاطر حرفهای دیشب من بوده که به سنجر گفتم بنفشه چه بلاهایی سر ملک آورده.» ناره با خشم می گوید:« بگو من هم بدانم.» و وقتی جریان را می فهمد با عجله به عمارت افه اغلو می رود دخترش را در آغوش می گیرد و گریه می کند و از او عذرخواهی می کند که با بنفشه تنهایش گذاشته است. سنجر از ملک می پرسد چرا چیزی به آنها نگفته؟ ملک جواب می دهد:« ترسیدم مامانم غصه بخورد و در ضمن بچه ی بنفشه هم از حرفهای من آسیب ببیند.» ناره و سنجر دختر خوش قلبشان را در آغوش می گیرند و نوازشش می کنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا