خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی حباب + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی حباب را قرار داده ایم ما را تا آخر این پست همراهی کنید. فرهان پول رشوه خواران ، گلاهبرداران وافراد که با سود جویی ناشایسته ثروتمند شده اند می دزد و با این پول به جوانان فقیر محله خود کمک می کند ، آنها را آموزش می دهد و به خانواده هایشان کمک می کند، ماجرا از مرگ غیر منتظر شروع میشود و زندگی او را تغییر می دهد ، این اتفاق او را نه تنها با آرمان هایش بلکه با عشقش محک میسازد. بازیگران سریال ترکی حباب با اسم قدیمی ولگرد عبارتنداز؛ Kaanapali Yildirim _ Biran Damla Yilmaz_ Seray Kaya _ Sarp Akkaya _ Edip Tepe li _ Engin Alkan_ Melisa Dogu
داستان قسمت ۹ سریال ترکی حباب
ایپک با گریه از عموش خواهش میکنه که به خاطر اون جلوی کارو بگیره. ایپک خبر خوبو به فرهان میده که ماجرارو حل کرده فرهان خوشحال میشه و ازش تشکر میکنه. اسد و ضیاء با آدماشون از اونجا میرن که اهالی خوشحال میشن. سینا به همراه نسلیهان مادر ایپک به خانه ایپک میرن که اونجا با فرهان روبرو میشن، بعد از آشنا شدن با همدیگه سینا میگه که چهره شما خیلی واسم آشناست٬ فرهان بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره که تو ماشین به مژده زنگ میزنه و حالشو میپرسه مژده نشون میده که عصبیه و ازش میپرسه اون دختر جلوی خونه خاله ناجیه کی بود؟ فرهان بهش میگه که بیرون همو ببینیم؟ واست توضیح میدم او قبول میکنه و تو بازار باهم قرار میزارن. ضیاء به تان زنگ میزنه و ازش میخواد بره تو محله و هروقت فرهان اومد تو محل بهش خبر بده. فرهان وقتی مژده را میبینه بهش توضیح میده که ایپک کی بوده و واسه چی اونجا بودن مژده قبول میکنه و خیالش راحت میشه. فرهان به محله برمیگرده و به طرف خانه غنچه پیش دوستاش میره که تان با دیدنش به ضیاء راپورتشو میده. وقتی فرهان با رضا درحال رفتن به خانه شان هستن اردال با اسلحه سعی میکنه به دستور ضیاء به فرهان شلیک کنه که موفق نمیشه و با ترس از اونجا میره. مژده به فرهان میگه اردالو دیدی؟ نگرانشم!
فرهان به اردال زنگ میزنه که جا میخوره وقتی فرهان میگه میخوام ببینمت بیا بشم او قبول میکنه و میره. فرهان به مژده خبر میده که نگران نباش داره میاد پیشم. مژده خیالش راحت میشه. دوستای فرهان طبق نقشه ای که کشیدن تو هتل فیلمی از سینا و نسلیهان میگیرن که نشون میده باهم در رابطه هستن آوناه با دیدن فیلم خوشحال میشن. فرهان رفته پیش اردال که ضیاء و تان از دور اونو نگاه میکنن و منتظر اردال هستن که کار فرهانو تموم کنه اما فرهان باهاش حرف میزنه تا آرومش کنه. اردال عصبی میشه و به طرفش اسلحه میگیره و میگه تو درباره مادرم چی میدونی؟ و در آخر به طرفش شلیک میکنه که فرهان رو زمین میوفته اردال به شدت حالش بد میشه و بعد از معذرت خواهی کردن از اونجا میره ولی ضیاء و تان خوشحال میشن و از اونجا میرن تا کسی ندیدتشون فرهان هم روی زمین افتاده…