خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

اونور برای شام به طبقه پایین میره که ظفر بهش میگه خودتو اذیت نکن بابا این روزها خیلی عصبیه، هاریکا بهش میگه اگه نمیخوای با ما غذا بخوری درکت میکنم اونور لبخند میزنه و میره سرجای حمید میشینه، همگی جا میخورن و شوکه میشن. اونور بهشون میگه تا زمانیکه حال بابا خوب بشه من جای بابام میشینم آنها بهش میگن اینجا چخبره؟ هاریکا میگه اونور هنوز پدرت زنده ست و تو اتاقشه احتیاجی به این کارها نیست ملیس درحالیکه چشماش میخنده و خوشحاله به اونور نگاه میکنه. اونور میگه کاری نمیکنم فقط برای یه مدت خیلی کوتاه قراره به کارها رسیدگی کنم الکی درامش نکنین همه میدونیم قصد و هدفمون چیه! هاریکا میگه آره همه ما میدونیم هدفت چیه نسلیهان عصبی میشه و از اونجا میخواد بره که هاریکا بهش میگه این میز پدرته! نسلیهان سر میز برمیگرده ظفر میگه الان ملیس از وضعیت اینجا شوکه شده و به خودش میگه چه خانواده ای دارن اینا که ملیس با نگاهش میفهمونه که نه اینجوری نیست. هاریکا به اونور میگه حالا که رو صندلی پدرت نشستی حقو به جا بیار دستور شروع کردن غذارو بده اونور به خدمه میگه میتونن شروع کنن و همگی شروع میکنن به خوردن غذا. بعد از چند دقیقه ملیس میخواد بره که ظفر بهش میگه میرسونتش اما ملیس میگه نمیخواد من خودم با تاکسی میرم همان موقتاً نور میاد و میگه منم دارم میرم یکسری از وسایلمو بیارم میرسونمت ظفر به اونور میگه لازم نیست خودم میبرمش اونور میگه تو خونه بمون و با ملیس از اونجا میرن. تو مسیر ملیس با اونور حرف میزنه و در آخر میگه برای این پکر بودنت یه راه حل دارم یه جارو میشناسم که بهترین تیرامیسوهارو داره میتونیم بریم یه تیرامیسو دعوتت کنم اونور میگه مگه میشه به تیرامیسو نه گفت؟ سپس باهمدیگه به اونجا میرن. در آخر اونور او را به هتل میرسونه.

ملیس قبل از اینکه بره دست رو شونه اونور میزاره و میگه همه چیز درست میشه اینو میدونی دیگه سپس گونه اش را میبوسه و میره اونور سرجایش خشکش میزنه.هاریکا تو خونه بچه هایش را تو اتاق جمع کرده و میگه اینکه اونور اومده اینجا و همه چیزو تو دستش گرفته اصلا نشونه خوبی نیست من نمیدونم چرا حمید اینکارو کرده دو حالت بیشتر نداره یا داره امتحانش میکنه یا میخواد تلافی کنه ما باید کاری کنیم که اونور از چشم حمید بیوفته! ظفر میگه این که رو صندلی نشسته منظور این نیست که دیگه رئیس ماست! امید میخواد پادرمیونی کنه و میگه علنا دارین اعلان جنگ میکنین؟ هاریکا با عصبانیت بهش میگه ابان اصلا حوصله ی مهربونی تورو ندارم از این اتاق برو بیرون امید با ناراحتی از اونجا میره. نسلیهان هی میخواد حرف بزنه که هاریکا بهش اعتنایی نمیکنه و تو حرفش میپره واسه همین عصبی میشه و به اتاقش میره. او به خدمه میگه که ماشینشو بیارن و میره چمدانشو میبنده موقع رفتن بهشون میگه به بابام بگین بالاخره باریو که سالها رو دوسم بود برداشت و از اونجا میره. فردای آن روز اونور با مشاورش به هولدینگ میره اونجا مشاور بهش میگه که نسلیهان خانم از صبح نیومدن و چندتا قرار کاری هم دارن نمیدونم باید چیکار کنیم میخواین بفرستم سراغشون؟ رفتن هتل! اون ر میگه نمیخواد اون میخواد ناز کنه بزار بفهمه کسی اینجا ناز نمیخره اگه اومد تا جلسه ها که هیچی اگه نیومد خودت برو اگه هم احتیاجی به من بود بهم بگو بیام. مریح با خوشحالی و رقص میره تو اتاق ملیس و اونو از خواب بیدار میکنه ملیس بهش میگه بره میخواد بخوابه که مریح بهش میگه باشه پس من خودم هدیه ای که اومده را باز میکنم ملیس جا میخوره و با سرعت به پایین میره.

او با خواندن کارت روی جعبه میفهمه که از طرف اونور هستش که ازش تشکر کرده بابت اینکه تو تمام لحظه های سخت و ناراحتی ها کنارش بوده و بهش کمک کرده ملیس خوشحال میشه و با باز کردن جعبه میبینه یه دسته گل فرستاده با یه تندیس اسب او باهاش عکس میگیره و تو فضای مجازی میزاره اونور با دیدن اون عکس خوشحال میشه. ملیس بهش پیام میده و تشکر میکنه بابت کادو اونور هم با لبخند جوابشو میده. مریح به ملیس میگه داری خوب پیش میری فقط موندم چجوری میخوای مانع به اون بزرگی به اسم بیگه را کنار بزاری! ملیس تو فکر فرو میره. همزمان با پیام دادن ملیس به اونور بیگه هم بهش پیام میده اما اونور با دیدن پیامش لبخندش محو میشه و اعتنایی نمیکنه. نسلیهان با پسری تو هتل هست و بهش میگه خسته شدم دیگه از کار کردن و بی سپس میخوام دیگه واسه خودم زندگی کنم میخوام بفهمم عشق و عاشقی یعنی چی و بهش میگه اگه بخوای میتونم عروست بشم اون پسر خوشحال میشه و میگه واقعا راست میگی؟ نسلیهان تایید میکنه و همدیگرو در آغوش میگیرن اما نسلیهان مرموزانه در آغوش او تو فکر میره. اون پسر وقتی از هتل میره بیرون به یکی زنگ میزنه و میگه اوضاع همونجوری که میخوایم داره پیش میره و باهاش قرار میزاره تا صحبت کنن. زنگ در خانه ملیس زده میشه ملیس جا میخوره و میگه نکنه اونوره! لباس راحتی تنمه باز نکن! اما مریح باز میکنه و با  ظفر روبرو میشه. ظفر به ملیس میگه میخوام برم یکجا باهام میای؟ ملیس میگه سرم شلوغه امروز نمیشه اما مریح میگه نه من درستش میکنم تو برو ملیس با کلافگی بهش نگاه میکنه و میگه باشه پس برم حاضر بشم بیام. ملیس با مریح دعوا میکنه که چرا همچین کاری کرد مریح میگه موعد پس دادن پول نزدیکه باید از یه جایی جور بشه دیگه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا