خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۹ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
جنک، دوست مدل و خوشتیپ دیدم به شرکت می آید و طبق نقشه ای که با دیدم دارد به حیات توجه بیشتری نشان می دهد و به او می گوید: «به نظرم به شما میاد از لحاظ فیزیکی مدل باشین. » حیات از این توجه او معذب می شود و دیدم هم شروع به جو دادن می کند و می گوید: «حیات تو هم خوشگلی و هم خوش هیکل اما یه مشکلی داری که خیلی بد تیپی! » توال هم تصمیم می گیرد تا از طراحی های مخصوص خودش برای حیات لباس کنار بگذارد. وقتی حیات یکی از لباس های تووال را می پوشد، همه شروع به تمجید او می کنند. خانواده سرسلماز در شرکت جمع شده اند تا مورات در مورد پروژه جدید صحبت بکند. حیات برای همه شان قهوه می آورد و نژاد می گوید: «دیشب با بابات بیرون بودیم کلی در مورد تو غیبت کردیم. » و وقتی تعجب او را می بیند می پرسد: «مگه به تو چیزی نگفت؟ حیات خشکش می زند و با ناراحتی به مورات خیره می شود. مورات فورا می گوید: «شاید به خاطر مشکلات سلامتیشون بوده که چیزی نگفتن! » حیات چیزی نمی گوید و فقط با خجالت به مورات نگاه می کند.
کمی بعد مورات بحث پروژه را وسط می کشد و به دوروک هم می گوید تا به عنوان مدیر طراح این پروژه با او همکاری داشته باشد دریا از این پیشنهاد او عصبانی شده و می گوید: «یعنی میگی دوروک صندلی ریاست رو ول کنه و بیاد مثل یه کارمند زیردست تو کار کنه؟ » مورات می گوید: ««نه فقط میخوام این پروژه رو کنار هم پیش ببریم. » دوروک از پیشنهاد او خیلی خوشحال می شود اما دریا از یکی از وکیل های آشنای خودش می خواهد تا به شرکت نفوذ کند تا بتواند از همه چیز سر در بیاورد. جنک موقع خداحافظی موهای حیات را از روی صورتش کنار می زند و مورات با دیدن این صحنه ناراحت می شود. حیات دنبالش می رود تا با او در مورد دروغی که گفته صحبت بکند اما مورات این اجازه را به او نمی دهد. بعد از ساعت کاری، حیات جلوی خانه ی مورات منتظر او است تا بتواند با او صحبت بکند. مورات می گوید: «الان وقت ندارم باید یکم صبر کنی. باید ورزش بکنم و شاممو آماده کنم اما اگه میخوای زودتر باهام صحبت کنی میتونی خودت شام رو آماده کنی. » حیات لبخندی می زند و قبول می کند. او در آشپزخانه مشغول آماده کردن غذاست که به دنبال یکی از ادویه ها از آشپزخانه بیرون می زند که همان موقع با مورات که بالاتنه اش لخت است برخورد می کند. هردو برای مدتی خیره به هم می مانند تا اینکه حیات از او فاصله می گیرد.
بالاخره حیات میز را می چیند و مقابل مورات می نشیند و با ناراحتی به او می گوید: «دوستم سونا وقتی بهم زنگ زد، گفت دیدم اومده. منم فکر کردم میخواد باز دعوا راه بندازه و نمیخواستم شمارو تو این قضیه دخالت بدم. » مورات خیلی جدی می گوید: «اما این واقعیت که تو به من دروغ گفتی رو عوض نمیکنه. به نظر من آدمایی که ترجیح میدن دروغ بگن خیلی بدبختن! » حیات بغض می کند و بلند می شود و معذرت خواهی کرده و انجا را ترک می کند. شب حیات با ناراحتی به دوستانش می گوید که به مورات حق می دهد چون او همه زندگی اش جز احساساتش را به او دروغ گفته است… صبح که می شود دوروک با خوشحالی آماده می شود تا به جلسه ای که قرار است ان را پیش ببرد برسد. دریا قبل از او همراه قراردادی که دوروک قرار است ببندد پیش چائلا می رود و به او می گوید: «یکی از بندهای این قرارداد مشکل داره و باید اون رو به مورات نشون بدی. این کارو موقعی انجام بده که دوروک وارد جلسه شده. » چائلا همین کار را می کند و درست وقتی که دوروک مشغول امضای قرارداد است، مورات سر می رسد و مانع او می شود. دوروک از این که برادرش مثل بچه ها با او برخورد کرده ناراحت می شود و انجا را ترک می کند. حیات دنبال دوروک می رود تا بتواند او را از این حال بیرون بیاورد و می گوید: «دوروک مورات نیتش خیر بوده. حتما اشتباهی تو قرارداد بوده. » دوروک می گوید: «میدونم حق با اون بود ولی مسئله این نیست. مسئله اینجاست که اون به من اعتمادی نداره. »