خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci را مطالعه می کنید، با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی یوسق پیرحسن و نویسندگی نرمین ییلدیریم در ژانری درام ، مهیج ، ماجراجویی ساخته شده است. اسم انگلیسی این سریال Perfect tenant و محصول سال ۲۰۲۲ می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ دیلان چیچک دنیز، سرکای توتونچو، ملیسا دونگل، اوزلم توکاسلان، روحی ساری، بیتی انگین، دنیز چنگیز، اموت کورت، نیلسو یلماز، رامی نارین، اومو پوتگول، آلپتکین سردنگچتی، حسن شاهین تورک و …

قسمت ۹ سریال ترکی مستاجر بی نقص
قسمت ۹ سریال ترکی مستاجر بی نقص

خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی مستاجر بی نقص

مونا در حال رفتن به واحد خودش هست، همه ی همسایه ها که تو خونه جنید جمع شدن جلوشو تو راهرو میگیرن و میگن ما تصمیم گرفتیم بهت سهم بدیم در ازاش به یعقوب چیزی نگی سپس میپرسن میخوای به یعقوب بگی؟ مونا میگه امشب نه ولی به زودی میگم و به خانه میره. وقتی میرسه میبینه یعقوب غذا درست کرده و میز چیده مونا جا میخوره و میگه اینجا چخبره؟ سپس باهمدیگه سر میز میشینن مونا میگه میخواستم باهم حرف بزنیم یعقوب میگه خوب حین غذا خوردن حرف میزنیم دیگه سپس بهش میگه ممنونم که با اومدنت این خونه قدیمیو قشنگ کردی مونا شوکه میشه و میگه چی؟ سپس صندوقو میزاره رو میز و میگه این چیه؟ یعقوب میگه صندوق خوب؟ مونا درسو باز میکنه و وسایل تنشو رو میز میریزه و عکسو بهش نشون میده و میگه این عکس چیه؟ یعقوب میبینه و میگه نمیدونم چیه؟ و با دیدن عکس میگه این تویی؟ اصلا تغییر نکردی! مونا میگه این صندوق مال بچگی های من و لیلا دوستم بود که هرچیز باارزشی که داشتیم میزاشتیم توش ولی یهو گم شد و حالا الان چیشده؟ تو اتاق زیر شیروانی اینجا پیدا شده! تو کی هستی؟ آوردن من تو این خونه هم نقشه بوده آره؟ یعقوب سعی میکنه آرومش کنه و میگه چی میگی؟ آروم باش ببینم چی میگی! مونا میره تو اتاق یعقوب و همه چیزو زیر و رو میکنه یعقوب میگه چیکار داری میکنی؟ مونا میگه میخوام ببینم چه رازهای دیگه ای از اینجا بیرون میاد! زیر یکی از لباس های یعقوب عکس موناست که یعقوب وقتی چشمش بهش می افته سریعا مونا را برمیگردونه و برای عوض کردن اون جو میگه شاید خودت جا به جا کردی شبها راه میری خوب شاید وسایلو جا به جا کردی مونا داد میزنه و میگه من دیوونه نیستم! بعد از کمی بحث و دعوا کردن مونا میگه من یخورده ذهنم بهم ریخته میرم صورتمو آب بزنم .

یعقوب از فرصت استفاده میکنه و زنگ میزنه به همون مرد و میگه مونا اون صندوقچه را تو اتاق زیر شیروانی پیدا کرده! و ماجرارو دست و پا شکسته واسش تعریف میکنه. وقتی بیرون از اتاق میره به مونا میگه بیا یه چیزی بخوریم مونا میگه ببخشید این همه هم زحمت کشیدی یعقوب میگه اشکالی نداره مونا میگه اگه نخورم ناراحت میشی؟ آخه. همه بهم ریخته اشتهام کور شد! یعقوب پیشنهاد میده تا برن بیرون یه دوری بزنن و بستنی بخورن. اونا به لب دریا میرن که یعقوب بادکنک میبینه و برای مونا میخره اما از دستش در میره و به هوا میره مونا ناراحت میشه که یعقوب میگه فقط واسه یه بادکنک؟ مونا میگه نه واسه بادکنک کلا از بچگی هرچی میره ناراحتم میکنه یعقوب میگه همه ی رفتنیا بد نیست یکسریا میرن تا دوباره بتونن برگردن و میره به بادکنک دیگه میگیره. یعقوب میخواد بهش بگه که عاشقش شده ولی نمیگه و به خانه برمیگردن. فردای آن روز مونا به کلانتری میره تا کمیسر برهان که دوستش هست را ببینه وقتی میرسه میبینه یعقوب هم اونجاست. برهان از راه میرسه و فیلم های دوربین مداربسته را بهشون نشون میده که یعقوب فلش را برمیداره و به مونا میده. سپس میگه میدونین ۱۰ سال حکم داره؟ یعقوب میگه خوب الان چیکار کنیم؟ کمیسر میگه اگه پای مونا وسط نبود میگفتم ببرنت پایین ولی پای مونا گیره سپس به مونا میگه اگه کسی ازت پرسید بگو تو کافه سر خیابون پیدا کردی منم میگم گم کردم و تو فیلمم چیزی مشخص نیست مونا قبول میکنه و میرن. بیرون از کلانتری مونا به یعقوب میگه چرا جرمو به گردن گرفتی؟ یعقوب میگه چون جرم منه و از تیغاتم نمیترسم جوجه تیغی! و از اونجا میره. مونا به لیلا زنگ میزنه و میگه گفته بودی بدون اطلاع تو کاری نکنم زنگ زدم بگم میخوام همه چیزو به یعقوب بگم من بهش اعتماد دارم، لیلا باهاش قرار میزاره تا همو ببینن.

مونا سر قرار میره و لیلا بهش میگه این پسر مرموزه! چرا باید اون صندوقچه از اون خونه بیرون بیاد؟ اهالی ساختمان که دنبال طلا و سکه میگردن چی؟ مونا میگه عمو مظفر میگفت برادرش اونو از ارث محروم کرده او هفته بعدشم از دنیا رفته. لیلا میگه چجوری مرده؟ مونا میگه انگاری سکته قلبی کرده، لیلا میگه عجیب نیست؟ باید ببینینم علت سکته قبلیش چی بوده! تا بفهمیم ربطشون به اون صندوقچه و بودن تو توی اون خونه چیه مونا تایید میکنه و میگه ولی اینا نظرمو عوض نمیکنه  وقتی بهم کمک میکنه بهم حس بدی میده که ازش پنهان کاری دارم میکنم سپس میره که لیلا میگه باشه ولی بدون وقتی قلبشو شکست من اینجام تا سرتو بزاری رو شونه ام و گریه کنی! مونا تو پارک محله شان پیش مادام میره او واسش چای میریزه و باهمدیگه کمی حرف میزنن. مونا وقتی به خانه میره همسایه ها دوباره جلوشو میگیرن و ازش میخوان بیاد تو خونه و باهم حرف بزنن. حین حرف زدن باهاش یه نفرشون یواشکی گوشیشو برمیداره و زن جنید چیزیو جلوی بینیش میگیره و او بیهوش میشه. یعقوب شب به خانه میره و میز شام را دوباره میچینه و به مونا زنگ میزنه. همسایه ها با دیدن اسم یعقوب رو گوشی مونا استرس میگیرن و میگن حالا باید چیکار کنیم؟ و تمام تلاششونو میکنن تا به هوش بیاد. یعقوب وقتی میبینه جواب نمیده مجبور میشه منتظر بمونه سپس با دیدن نون های خشک و بیان میگه تا وقته برم نون بگیرم و بیام…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی مستاجر بی نقص

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا