خلاصه داستان قسمت ۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال در ژانر درام، کمدی و اجتماعی به کارگردانی مجید رستگار و تهیه کنندگی حامد بامروت نژاد و با بازی بازیگران شناخته شده و معروفی چون مهران رجبی، مریم سعادت، زین‌العابدین تقی‌پور، بهار داورزنی، حسام خلیل‌نژاد، آرش ماهان‌کیا و مهدی رضایی و… ساخته شده است. فصل اول سریال “وضعیت زرد” روایتگر قصه‌ای درباره طراح سانتریفیوژها است. داستانی که در وهله اول همه را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد. به تعبیر حامد بامروت‌نژاد تهیه‌کننده این مجموعه تلویزیونی، سریال پیرنگی دارد که به اخراج یک دانشمند هسته‌ای می‌رسد.

قسمت ۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد
قسمت ۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد

قسمت ۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد

فردی به نام عبدالسلام پیش رضا میره و باهمدیگه گرم صحبت میشن. موقع خارج شدن شدن از دفتر سعید را میبینن. رضا سعید را بهش معرفی میکنه و میگه پسرخاله منه و دانشمند هسته ایه. سپس رضا عبدالسلام را به سعید معرفی میکنه و میگه واسه عمل چشمشون اومدن ایران میخوام کل تهرانو بخش نشان بدم و قبل از عمل به چلو کباب درجه یک بهش بدم تا جون بگیره. حمید و اکرم به واحد کناری سعید و فرزانه اومدن و حمید در خانه شان در حال رنگ کردن دیوارهای خانه هستن. فرزانه پیششون میره و بعد از کمی حرف زدن بهشون میگه الان سعید زنگ زد گفت رضا با یکی از این بیمارهای شرکت میخوان ناهار بیان اینجا. حمید مخالفت میکنه و میگه چرا میخوان بیان اینجا؟ تو این اوضاع؟ اکرم میگه مهمان حبیب خداست  و از فرزانه میپرسه ملیت این بیمار چیه؟ فرزانه میگه نیجربه. اکرم میگه خوبه چندتا غذای اصلی نیجریه بلدم همونارو درست میکنم واسش و به حمید میگه بره آوکادو بخره حمید ناله میکنه و میگه خوب از همین میوه های ما بخورن چی میشه مگه؟ اکرم میگه تو کارهای خودتو بکن من میرم میخرم اما حمید میگه نمیخواد خودم الان میرم.

رضا با عبدالسلام در حال حرف زدنه که مت جه میشه او شغلش فیلمسازیه و تو سرش هست که یه فیلم مشترک ایران و نیجریه بسازه رضا میگه هرکیو بخوای تا نیم ساعت دیگه جلوت نشسته سپس بهش میگه بازیگر سریال یوسف پیامبر هم همینجاست تو همین اتاق کناریه! عبدالسلام ذوق میکنه و فکر میکنه مصطفی زمانیو میگه اما رضا منظورش آرشه! حمید به بازار میره تا آوکادو بگیره اما از اونجایی که این میوه را نمیشناسه وقتی به یک مغازه میره یه میوه دیگه را دستش میگیره و میگه چرا انقدر اینا ریزن! بزرگشو نداری؟ فروشنده میگه اون که اوکادو نیست و میخنده‌ حمید برای اینکه ضایع نشه میگه حالا درسته آوکادو میخوام بگیرم ولی این دلیل نمیشه بقیه میوه هارو نخوام! فروشنده میگه جسارت نکردم مغازه متعلق به خودتونه و حمید بهش میگه که ۱ کیلو از این بریزین واسم چندتام آوکادو بده. حمید با دیدن آوکادو مبگه توش قرمزه دیگه! فروشنده میخنده و میگه سبزه کلا. سپس فروشنده بهش میگه یک میلیون و دویست و سی هزار تومان. حمید جا میخوره و میگه چند؟ به ریال میگی چرا؟ بگو ۱۲۳ هزار تومان دیگه! اما وقتی میبینه فروشنده میگه به تومان گفتم حمید به بهانه اینکه مگه سر گردنه ست؟ از اونجا میره. سپس به یک مغازه دیگه میره و فقط چندتا آوکادو میخره . عبدالسلام با رضا به اتاق آرش میرن. آرش ازش میپرسه اینجا چی خبره؟ رضا آرام معرفی میکنه اونو و میگه میخواد فیلم بسازه اونم مشترک بین نیجریه و ایران، آرش خوشحال میشه. عبدالسلام یکدفعه آرش را مصطفی زمانی صدا میزنه و میگه میتونم مصطفی صدات کنم؟ آرش متوجه میشه که اونو با مصطفی اشتباه گرفته!

سپس عبدالسلام بهشون میگه چقدر ایرانیا شبیه به هم هستن! آرش با رضا به بیرون از اتاق میرن تا صحبت کنن و بهش میگه این فکر میکنه من مصطفی زمانیم! نمیتونم باهاش همکاری کنم اینجوری! سامان بهش میگه شانس در خونتو زده پشت نکن بهش! این که داره میگه همه ایرانیا شبیه به همن خوب مشکل کجاست؟ بزار فکر کنه مصطفی تویی! آرش و رضا با ناامیدی بهش چشم دوختن و آرش میگه آی کیو! مشکل اینجاست که اون میخواد با مصطفی زمانی قرارداد ببنده اما من اون نیستم! و بعدا که صداش در بیاد آبروی هممون میره! معلوم نیست چه اتفاقی واسمون میوفته! رضا به آرش میگه بابا حالا خیلی هم با مصطفی فرق نداری الان که میبینم! سپس عکس مصطفی زمانی در گریم یوسف پیامبر را در دستش میگیرد و با آرش مقایسه میکنه و متوجه میشه که اصلا شبیه هم نیستن! سپس بهش میگه بیا یه کاری کنیم منو عبدالسلام میخوایم بریم خونه دایی من اونجا کمی باهم حرف میزنیم و نمک گیرش میکنیم وقتی حالش خوب بود کم کم بهش میگیم که تو مصطفی زمانی نیستی آرش هم قبول می کنه. اکرم غذا را درست کرده که فرزانه پیشش میره و میگه به به! چه بویی راه انداختی! اما وقتی در قابلمه را برمیدارد با دیدن ظاهرش اصلا خوشش نمیاد و میگه به نظرتون خوب شده؟ اکرم خودش هم با شک و تردید حرف میزنه و میگه ما میتونیم یه کاری کنیم بریم این غذارو تحویلشون بدیم بعد خودمون بریم بیرون یه دوری بزنیم و غذامونم بخوریم بعد بیایم فرزانه قبول میکنه.

اکرم و فرزانه حاضر شدن و غذا را به حمید تحویل میدن و اکرم بهش میگه ما میخوایم بریم بیرون یخورده خرید داریم اگه چیزیم دیدم خوشم اومد بخرم حمید میگه باشه مراقب خودتون باشین خوش بگذره. اما اکرم منظورش دادن کارتش بود به خاطر همبن میگه گفتم دیگه میخوایم بریم خرید، بیرون! حمید بهش کارت مترو میده و میگه با وسایل عمومی برین خیلی هم راحتره. اکرم دیگه ناامید میشه و میخوان برن که حمید میگه آهان ابان یادم اومد داشت یادم میرفت و کارت بانکیشو به اکرم میده. اکرم خوشحال میشه و میگیرد. سر سفره ناهار آنها از دیدن غذا حالشون بد میشه و میگن از اونجایی که ما خیلی به مهمون احترام میزاریم بیا غذاهای مارو هم بخور اینجوری جون میگیری واسه عمل فردا! عبدالسلام همان که قاشق اول را میخورد حالش بد میشه و از طرفی رضا واقیت را درباره آرش بهش میگه که موقع رفتن به سرویس بهداشتی رو زمین می افتد و سطل رنگ هم روش میریزه. وقتی حالش بهتر میشه به حمام میره و وقتی بیرون میاد بهشون میگه ازتون انتظار نداشتم دروغ بگین اما آدم های خوبی هستین و میگه از آرش تو فیلم استفاده میکنه سپس حمید از قورمه سبزی دیشبشون میاره و همگی میخورن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و۲ سریال وضعیت زرد + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا