خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی قیام عثمان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی قیام عثمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. کارگردانی این سریال برعهده متین گونای و نویسندگان آن مهمت بوزداغ، آتیلا انگین، آسلی زینب پکر بوزداغ و اوزان بودور می باشند. ژانر این سریال ترکیه ای تاریخی ، بیوگرافی ، اکشن ، عاشقانه می باشد که در سکانس هایی هم اتفاقات طنز چاشنی فیلم نامه شده است. اسامی بازیگران این سریال عبارتنداز؛ بوراک اوزچیویت، نورالدین سونمز، راگیپ ساواش، ساروهان هونل، اسماعیل حقی، طغرل چتینر ، عایشه گل گونای، آلما ترزیک، امره باسالاک، عبدل سوسلر، ارن حاجی صالح اغلو، اوزگه تورر، بوسه ارسلان، آسلیهان کارالار، اوور اسلان، آچلیا اوزجان، امل دده، ییت اوچان، علی سینان دمیر، شوکت چاپکوناغلو، آیشن گورلر، یاشار آیدناغلو، ارن ووردم، جونیت آرکین… .
خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی قیام عثمان
عثمان و بامسی بیگ در حال کوبیدن چکش هایشان بر فولاد هستند،تا شمشیری برای کادوی عروسی آیبرس پسر بامسی بیگ و دوست عثمان بسازند. عثمان پسر ارطغرل جنگجوی بزرگ و آیبرس پسر بامسی بیگ است.پدران آن دو با یکدیگر دوست هستند و آن دو نیز دوست و برادران خونی هم هستند.
بامسی بیگ که عثمان را همچون فرزند خود می داند خطاب به او می گوید:《ارطغرل بزرگ به زودی از قونیه برمیگرده، به نظرت سلطان و بزرگان پیشنهادش رو قبول میکنن؟》
عثمان پاسخ می دهد:《ما آتش این اجاق رو همراه جدم آلب ارسلان در مالازگرد روشن کردیم.اینقدر اقتدار نشون دادیم تا قبیله بزرگی شدیم.خبری که از قونیه میاد هر چه که باشه پرچم مقدسمون رو هرگز پایین نمیاریم.》
در خیمه برادر ارطغرل زهره خاتون همسر دوندار بیگ در حال مرهم گذاشتن بر زخم دمل او است.دوندار بیگ که برادر ارطغرل است، می گوید که دقیقا وقتی که امانت برادرش روی پشتش است، به چه دردی گرفتار شده و پدرش سلیمان شاه هم چنین دملی داشت.او خطاب به همسرش می گوید:《همه به من نگاه میکنن،ولی برادرم ارطغرل رو میبینند》زهره خاتون می گوید که با یاری او بود که ارطغرل توانست نظام را ایجاد کند و او بود که از یاری کردن برادرش پا پس نکشید و خودش را دست کم نگیرد.
بیرون از خیمه، گوندوز برادر سلیمان در حال آماده کردن پیشکش هایی برای تکفور یورگوپلاس پادشاه کفار است.
در خیمه بامسی بیگ آیبرس که آماده است تا همراه عثمان به قلعه تکفور یورگوپلوس برود، از پدرش طلب دعای خیر می کند.پدرش بامسی بیگ می گوید که دعای او همه جا همراهش خواهد بود، ولی مواظب طایفه کفار باشد که به آنها اعتمادی نیست.آیبرس میگوید:《من پسر فرمانده بازنشسته قوم کایا بامسی بیگ هستم و خطری من رو تهدید نمیکنه》 بورچین نامزد آیبرس از او میخواهد که امشب که شب حنابندانشان است در قبیله بماند و همراه عثمان نرود.
ولی او قبول نمیکند و می گوید که برای جنگجو وظیفه از همه چیز مهمتر است.
در دربار تکفور یورگو پلوس،کالونوز جنگجویی که از او محافظت می کند و مشاور او است.می گوید که تمام توافق های تجاری و جنگی قابل پذیرش است به جز خسارتی که برای کاروان ها در نظر گرفته شده است. تکفور می گوید که هیچ قدرتی نمیتواند او را وادار به پذیرش قواعدی کند که با آن ها موافق نیست. آن دو درباره دوندار برادر ارطغرل صحبت می کنند که میخواهد با این توافق قدرت خودش را به همه نشان بدهد.در همین زمان سربازی، آمدن قوم کایا را اطلاع می دهد.
دوندار بیگ و همراهانش وارد قلعه یورگو پلوس می شوند.یورگو پلوس برای خوش آمد گویی به آنان نمایشی ترتیب داده است.همه سرگرم تماشای نمایش هستند،ولی عثمان به اطراف قلعه نگاه می کند و متوجه سربازانی که آنها را با تیر و کمان زیر نظر گرفته اند می شود.ناگهان عثمان به روی صحنه رفته و نمایش را قطع می کند.تیراندازهایی که نقاب زده اند تیرهایشان را به او نشانه می روند، ولی عثمان با چالاکی تیرها را رد می کند و آن ها را می کشد.
سربازان، یورگو پلوس و دوندار بیگ را تحت محافظت قرار می دهند.عثمان به تعقیب یکی از خائنین که زنده مانده میپردازد، ولی موفق به دام انداختن او نمی شود.در داخل قلعه یورگو پلوس از دوندار بیگ، بابت اتفاقی که پیش آمد معذرت میخواهد و قول می دهد در کوتاهترین زمان هویت کسانی که به آنها حمله کردند شناسایی شود.دوندار بیگ می پرسد:《وقتی نمیتوانید امنیت ما رو حفظ کنید، با چه رویی می گویید که به توافقات عمل می کنید و شروطی که سرشان توافق نکردیم چه می شوند؟》 یورگوپلوس می گوید:《اگر این باعث جلب اعتماد شما میشه، من تمام شروط شما رو قبول می کنم.》
کالونوز نگهبان یورگو میگوید که شرایط پرداخت خسارت کاروان ها شرایط سنگینی هستند.گوندوز پاسخ می دهد که این شرایط برای هر دو طرف برقرار است و تو سرزمین هر کس مشکلی پیش بیاد خسارت رو طرف مقابل پرداخت میکنه.فرمانده کالونوز مخالفت میکند و میگوید که شورشی ها از مرز رد شدند و ممکن نیست رد آنها را دنبال کرد و پرداخت خسارت کمر همه رو میشکند.در همین زمان عثمان خطاب به فرمانده کالونوز می گوید که اگر به او اختیار بدهند که از مرز رد بشود و دنبال شورشی ها برود، مسئله ای به اسم خسارت باقی نمیماند.با وجود مخالفت حاضران یورگوپلوس درخواست عثمان را میپذیرد و قبول می کند مرزها را در اختیار او قرار بدهد و در کوتاه ترین زمان فرمانده را مشخص کند.پرنسس صوفیا وارد اتاق میشود.دو تن از خائنینی که در میدان تیراندازی کرده بودند آنجا در مقابل فرمانده مگالا ایستاده اند.صوفیا خطاب به آنها می گوید که آنقدر بی عرضه اند که نتوانستند تکفور پیر را بکشند.او که نقشه ی شومش برای کشتن همسرش شکست خورده از شدت عصبانیت هر دو مرد را می کشد.
پرنسس صوفیا، به فرمانده مگالا دستور می دهد که برای کشتن عثمان مزدورانی بفرستد، تا هر لحظه او را تعقیب کنند و به او یادآوری می کند که عثمان آدمی عادی نیست.
بورچین نامزد آیبرس در حال آماده کردن لباس شب حنابندان خود است.آی گل نامزد عثمان به او کمک می کند.بورچین در حال گلدوزی لباس خود است که سوزن در دستش فرو می رود و قطره ای خون بر لباسش می چکد.