خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۱۳ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
مورات با دیدن حیات، جا خورده و برایش قیافه می گیرد. حیات از این برخورد او کفری می شود اما به خاطر تووال و دوروک چیزی نمی گوید. کرم به خاطر ایپک به خانه ی آنها باقلوا می فرستد. امینه و فادیک از این همه محبت و ادب او کیف می کنند و از این که بالاخره پسر مناسب حیات را پیدا کرده اند سر از پا نمی شناسند و حتی قرار می گذارند تا کرم را برای شام هم دعوت بکنند. بعد از کار و وقتی که شب شده، مورات در مورد درگیری ذهنش به خاطر شایعه های چاپ شده می گوید. تووال می گوید که مدیر روزنامه ای که خبرها را پخش کرده قبلا دوست پسرش بوده و با کمک او می تواند فورا منبع شایعه را پیدا بکند. کمی بعد حیات برای آماده کردن چیزهایی برای خوردن به آشپزخانه می رود و بعد از شام، تووال و دوروک تصمیم می گیرند به خانه برگردند اما خبری از حیات نیست. تووال به خانه می رود و دنبال حیات می گردد و او را می بیند که خیلی عمیق روی مبل به خواب رفته و دلش نمی آید بیدارش بکند. بعد از رفتن آنها مورات روی حیات را پتو می کشد و کنارش می نشیند و مدتی خیره به او می ماند و نوازشش می کند.
مورات تا صبح نمی تواند بخوابد و نزدیکی های ساعت سه از جایش بلند می شود و می بیند که حیات هم در حیات برای هواخوری ایستاده و کنارش می رود. آنها برای مدتی به هم خیره می مانند تا اینکه مورات از او رو برمی گرداند تا برود و بخوابد. صبح وقتی کرم از خواب بیدار می شود می بیند که حیات برای او میز صبحانه را چیده و یادداشتی گذاشته که نوشته: شاید آشپز بدی هستم ولی بلدم صبحونه درست کنم. تشکر لازم نیست چون به فکر رئیسمم. مورات با دیدن یادداشت او لبخند می زند. کرم در مورد عشقش به ایپک می گوید. حیات که میداند با صمیمی تر شدن آنها ممکن است هویت او به خطر بیفتد، به کرم می گوید که فعلا عجله ای نکند چون ممکن است ایپک از او دور بشود و کرم هم به حرفش گوش می دهد. بعد حیات در مورد علاقه کرم به ایپک می گوید و از او می خواهد تا تکلیف او را روشن بکند. دیدم وقتی حیات را در شرکت می بیند با خوشحالی به سمتش می رود و تعریف می کند که دیروز مادربزرگ مورات را دیده که خیلی هم از او خوشش آمده. حیات چشمانش پر از اشک می شود و چیز دیگری نمی گوید و به اتاق مورات برای تحویل برگه هایی می رود.
مورات از دیدن حال او می فهمد که چیزی شده و دلیلش را می پرسد. حیات می گوید که مسئله شخصی است اما چشمش را از خبر دوستی او و دیدم که درون روزنامه روی میز مورات است برنمیدارد. مورات این قضیه را می فهمد و بعد از رفتن او روزنامه را مچاله کرده و با حرص پرتش می کند. ایپک به کرم زنگ می زند و با او قرار ملاقات می گذارد. کرم با هیجان و ذوق زیادی قبول می کند. دریا از مورات می خواهد به اتاقش برود و بعد می گوید: «حمله ت خیلی هوشمندانه بود! دوروک رو طراح اصلی کردی تا تو این کار شکست رو سهم اونم کنی. نمیذارم پسرمو له کنی! » مورات جا خورده میگوید: «مامان دریا این چه حرفیه! » دریا با عصبانیت می گوید: «به من مامان نگو! ذاتا هیچ وقت منو مادر خودت ندیدی! » مورات چشمانش پر از اشک می شود و می گوید: «شما تا اینجا در حق من مادری کردین؟ » دریا می گوید: «داری بی ادبی می کنی! » مورات می گوید: «من دوروک رو تا الان مثل داداش خودم دیدم بعد اینم اینطوره. نمیذارم کسی لهش کنه. » دریا با حرص اتاق را ترک می کند و با لجبازی به سراغ نژاد و دوروک می رود و در مورد رفتار مورات گله می کند و می گوید: «من دیگه با اون توی یه خونه نمیمونم! »