خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت ‌گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان ‌اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .

قسمت ۱۷ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

قسمت ۱۷ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

شزمورات بالای سر حیات که هنوز خواب است نشسته و به او خیره میشود. حیات به هوش می آید و از این که آنجاست تعجب می کند و دلیلش را از مورات می پرسد. مورات توضیح می دهد که او را بیهوش در آسانسور پیدا کرده و حیات وحشت کرده و از جایش بلند می شود که مورات از او با نگرانی می خواهد دراز بکشد و استراحت کند. حیات هم با لبخند به حرف او گوش می دهد. صبح حیات از خواب بیدار می شود و برای مورات صبحانه آماده می کند و بعد قصد رفتن می کند اما مورات با بهانه ی مختلف از او می خواهد بماند. حیات هم از خدا خواسته لبخند می زند و قبول می کند. دیدم با خیالی راحت و خوشحال به تووال می گوید که دیگر همه چیز طبق خواسته او پیش خواهد رفت و مورات خودش دنبال او خواهد افتاد! تووال از این همه خوش خیالی او حرصش می گیرد.

ایپک با ناراحتی در خانه نشسته که آصلی برای این که او را سرحال بیاورد به کرم زنگ می زند. ایپک هم با دیدن کرم حرصش می گیرد و عصبانی می شود اما کرم با خوشحالی قربان صدقه ی اخم و عصبانیت او می رود! مورات سر صبحانه به حیات می گوید که نمایشگاه کنسل شده و حالا تا آخر هفته هم بیکار است اما می توانند با هم کاری بکنند و پیشنهاد می دهد تا به حیات شنا یاد بدهد. حیات با اینکه می ترسد با گذاشتن شرط قبول می کند و کم نمی آورد! وقتی آنها وارد استخر می شوند، حیات خودش را به گوشه ی استخر می کشد و مورات از زیر آب به آرامی به سمتش می رود و درست نزدیک او سر از آب بیرون می آورد و خودش را حیات می چسباند! بعد هم مورات پیشنهاد می دهد تا کنار ساحل بروند و ماهی بگیرند و هرکس که برنده شد می تواند شرط را هم ببرد! هردو به سمت ساحل می روند و ماهی هایی که گرفته اند همانجا می فروشند. هردو از این که کنار هم هستند و گاه و بی گاه نگاه هایشان در هم گره می خورد لذت می برند. موقع ناهار، هردو به کمک هم ماهی کباب می کنند و برای شب هم مورات مشروب می آورد تا مست بکنند…

ایپک و آصلی و کرم به باشگاه بوکس می روند تا ایپک عصبانیتش را خالی بکند. کرم او را جدی نمی گیرد اما ایپک مشت محکمی به او می زند که باعث تعجبش می شود. بعد هم به تلافی کارهایی که آصلی خلاف میل او انجام می دهد، مشتی هم به او حوالی می کند و از این کار دلش خنک می شود! حیات حسابی مست شده اما از خوردن دست نمی کشد تا مورات نگوید که عقب کشیده. مورات قبول می کند که او برنده شده تا دیگر مشروب نخورد. حیات بلند می شود تا کمی قدم بزند تا شاید حالش بهتر بشود اما تعادلش را از دست می دهد که مورات او را در آغوشش می گیرد. بعد حیات به چشمان او خیره شده و می پرسد: «میخوام یه سوال بپرسم ازت.. تو حست نسبت به من چیه؟ » مورات به او نگاه می کند و می گوید: «من خیلی ازت خوشم میاد حیات… » حیات با هیجان به او خیره می شود و می گوید: «هیچ وقت منو رها نکن مورات. » و چشمانش را می بندد و خودش را بیشتر به او نزدیک می کند. مورات هم می گوید: «من فکر بهتری دارم.. تو اصلا نرو… »

صبح که حیات از خواب بیدار می شود متوجه می شود که لباس های خودش تنش نیست و از طرفی هم مورات در حمام است و شوکه میشود و از مورات با ناراحتی می پرسد که دیشب چه اتفاقی افتاده؟ همان موقع هم زنگ خانه به صدا در می آید و وقتی مورات در را باز می کند با دیدم روبرو می شود و با عصبانیت از او می خواهد که از انجا گورش را گم بکند. اما دیدم می گوید: «من حامله م! » حیات با شنیدن این حرف همانجا روی پله زانو می زند و با ناراحتی به آن دو خیره می شود…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا