خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت 2 سریال ترکی محرمانه
قسمت ۲ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی محرمانه

ناز وقتی به خانه برمی گرده شروع به آماده شدن می کند و تمام وسایلشو جمع می کند. فردای آن روز با مادر و دایی اش سوار ماشین میشن و به سمت فرودگاه میرن. انها به عنوان پامیر و ناز از ترکیه خارج میشن و به محض رد شدن از گیت هواپیما لباس هایشان را عوض می کنند و با ظاهری متفاوت به عنوان لونت و یاز به لندن میرن. وقتی میرسن به سر قرار با املاکی که اسمش نومان هست میرن. آنها بعد از حرف زدن به طرف خانه میرن تا آنجا را از نزدیک ببینن. لونت و یاز حسابی از خانه خوششان اومده و موافقت خودشونو اعلام میکنن نومان بهشون میگه من بهتون زنگ میزنم و خبر قطعی را بهتون میگم و خیلی گرم و صمیمی از همدیگه خداحافظی میکنن. ادم به. محض دیدن اونا پیششون میره تا یه سر و گوشی اب بده و ببینه کسایی که می خوان همسایه شان بشن کی هستن. او با خوشرویی جلو میره و دست آشنایی به سمتشون میگیره سپس میپرسه این خونه خیلی وقته خالیه چیشد یکدفعه تصمیم گرفتین اینجا ساکن بشین؟ یاز پیش دستی می کنه و میگه راسیتش من خواستم همسرم به خاطر کارش زیاد میره مسافرت و بیشتر من از خونه استفاده می کنم منم وقتی اینجارو دیدم گفتم خیلی خوبه جنگلیه و با روحیاتم میسازه. آدم شروع می کنه ازشون سوال کردن درباره شغلشون و حسابی ازشون بازجویی می کنه و در آخر میگه بالاخره اگه قراره با همدیگه همسایه بشیم باید درباره هم بیشتر بدونیم و باهمدیگه اشنا بشیم سپس از همدیگه خداحافظی می کنن. بعد از آنجا یاز و لونت به هتل میرن، آدم تمام مدت اونارو تعقیب میکنه تا مطمئن بشه به صحت حرف هایشان و ببینه کار و رفتارشون به چیزهایی که گفته میخوره یا نه.

لونت و یاز متوجه ادم میشن و تمام رفتار و کارهایشان را محتاطانه انجام میدن. تو این گیر و دار دایی یاز سر از شرکت طارق در میاره و قرار میشه که با اونا شروع به همکاری کنه. طلعت هم به همراه اونا به لندن رفته تا بهشون کمک کنه و مدام نقش عوض میکنه، نقش هتل دار، نقش گارسون، نقش دربان. یاز و لونت به کافه رفتن که طلعت اونجا به عنوان گارسون جلو میره و برای یاز چندتا کتاب روانشناسی هم میبره و بهش یه دفتر هم میده و تابلو هم نصب می کنه که روانشناس بودنش را همه باور کنن و واقعی به نظر برسه. لونت هم ماموریتش اینه که به اونا نزدیک بشه و محموله ها و اجناسشونو به او بسپارن تا واسشون جا به جا کنه. همان روز نومان به لونت زنگ میزنه و خبر تاییدیه خانه را بهش میده. آنها  با کامیون وسایلشان به خانه میرن تا اثاثیه را بچینن و مستقر بشن. حین اسباب کشی زن نومان گوندای خانم هم اومد و واسشون کیک درست کرده بود تا با یاز طرح رفاقت بریزه و باهمدیگه اشنا بشن و بهشون خوش آمد بگه یاز و لونت باهاش به خوبی رفتار مردن و به خاطر کیک ازش تشکر کردن. نهیر و گوندای باهمدیگه یجورایی تو رفتار رقابت دارن. گوندای وقتی نهیر را میبینه پیشش میره و نهیر تو صحبت های گوندای متوجه میشه که واسشون کیک برده به خاطر همین حرصش میگیره و برای اینکه کم نیاره با طارق شوهرش صحبت میکنه و ازش می خواد تا اجازه بده برای شام اونارو دعوت کنه. طارق از این کارها خوشش نمیاد و چون غریبه هستن نمی خواد اونارو تو زندگیش راه بده اما وقتی اصرارهای همسرش نهیر را میبینه کمی نرم میشه و با خودش میگه اینجوری میتونیم با کمی حرف زدن درباره شان بیشتر بفهمیم و نقشه ای میکشه سپس موافقت خودشو به نهیر اعلام میکنه.

او حسابی خوشحال میشه و با پسرش به دم در خانه یاز و لونت میره. بعد از معرفی کردن خودش آنها را برای شام دعوت می کنه به خونه خودش یاز و لونت اول تعارف میکنن و قبول نمیکنن اما با اصرارهای نهیر با کمال میل میپذیرن. آنها بعد از رفتن نهیر و پسرش با همدیگه کمی تمرین میکنن تا اونجا سوتی ندن که از چیزی بویی ببرن یا شک کنن. یاز و لونت حسابی به خودشان میرسن و با ظاهری شیک به طرف خانه طارق راهی میشن. وقتی به اونجا میرن بعد از سلام و احوالپرسی به سر میز شام میرن. اونجا طارق و آدم شروع می کنن به سوال کردن از یاز و لونت تا باهمدیگه بیشتر آشنا بسن ولی بیشتر شبیه بازجویی بود تا آشنا شدن! وقتی شامشان را می خورن، طارق یواشکی به آدم میگه تا زمانیکه اونا اونجا هستن بره خونشونو ببینه که جیز مشکوکی پیدا می کنه یا نه. ادم تو خونه یاز و لونت جعبه ای پیدا می کنه که با باز کردنش اسلحه پلیسیشان را میبینه و حسابی جا می خوره و سریعا از خانه خارج میشه. لونت و یاز به خانه برمی گردن و با نشانه ای که گذاشته بودن متوجه میشن که کسی وارد خانه شان شده. آنها اسلحه هایشان را برمیدارن و کل خونه را می گردن اما متوجه میشن که از آنجا رفته. آدم پیش طارق میره و بهش میگه تو خانه شان اسلحه پلیسی پیدا کردم، اونا فکر کنم پلیس مخفین و درباره شغلشان بهمون دروغ گفتن . طارق و آدم تو فکر فرو میرن، حال معلوم نیست سر یاز و لونت چه بلایی قراره سرشون بیاد….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا