خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت ‌گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان ‌اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .

قسمت ۲۵ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

قسمت ۲۵ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

وقتی برای یک جشن کاری شرکت سارت، از سارسلمازها دعوت می کند، مورات چائلا را انتخاب می کند تا همراهی اش بکند. دوروک و توال هم قرار است به ان مهمانی بروند. دوروک تصمیم گرفته کسی را به عنوان همراه با خود نبرد تا موقعیت های دیگرش در مهمانی را از دست ندهد. شب وقتی مورات همراه چائلا و تووال همراه باغبان اسپانیایی اش به جشن می روند، دوروک هم همراه حیات وارد مهمانی می شود. همه ی چشم ها خیره به حیات و زیبایی اش می شود. تووال حیات را هم به میزی که مورات همراه رئیس سارت ایستاده می برد. رئیس سارت محو حیات می شود و چشم از رویش برنمی دارد. تووال برای این که حیات و مورات تنها باشند، روسای سارت را با خود همراه می کند. مورات و حیات کمی معذب می شوند و مورات می گوید: «میبینم که حالت خیلی خوبه! » حیات می گوید:« دلیلی نداره حالم خوب نباشه. خیلی خوشتیپ شدین. شبیه لباس دامادیه. با دیدم جفت خوبی میشین! » مورات می گوید: «حیات چرا اینکارو میکنی؟ » همان موقع رئیس سارت به سمت حیات می رود و از او درخواست رقص می کند. مورات نگاه بدی به آن دو می کند و حیات دست رئیس سارت را می گیرد و همراه او مشغول رقصیدن می شود.

مورات چشم از روی آنها برنمی دارد و وقتی می بیند که رئیس مدام در گوش حیات چیزهایی می گوید و لبخند می زند، طاقت نمی آورد و حیات را از آغوش او بیرون می کشد و دستش را گرفته و سر میز خودش می برد! مورات می گوید: «منو دیوونه نکن! تو این ادمارو نمیشناسی. خیلیا مثل گرگن و از معصومیتت استفاده میکنن! » حیات می گوید: «وقتی گفتی معصومیت چشام پر از اشک شد! » و از او فاصله می گیرد. تووال به سمت مورات می رود تا دلیل حال بدش را بداند و می گوید: «خودت اینو خواستی! نباید میذاشتی دیدم وارد زندگیت بشه. یه نگاه به اون دختر بکن! دوتاتون گناه ندارین؟ » مورات به حیات نگاهی می اندازد و با عصبانیت می گوید: «دوتایی وجود نداره! تووال اولین باره ازت خواستم بیای مهمونی منو پشیمون نکن! » تووال بغض می کند و جشن را ترک می کند. دیدم پیش دریا است که یکی از دوستانش عکس مورات و حیات را وقتی در مهمانی هستند را برای او می فرستند. دیدم حسابی ناراحت می شود و با دریا درد دل می کند و می گوید: «این دختره کی میخواد دست از سر زندگیم برداره! » دریا به فکر فرو می رود و می گوید: «همه چیزو بسپر به من. تو نباید عجولانه رفتار کنی! صبر داشته باش. »

وقتی کرم مورات و حیات را سوار می کند تا به خانه برساند، مورات به جیات با کنایه می گوید: «اینکه با رئیس شرکت مقابل برقصی جزو انجام وظیفه ت بود؟! » حیات می گوید: «چرا ناراحت شدی؟! نکنه منو از بغل اون آدم بیرون کشیدی هم یه بازی بوده؟! » و از کرم می خواهد تا پیاده اش بکند. حیات وقتی پیاده می شود ان وقت شب تاکسی پیدا نمی کند و با همان پسری که همراه سگش او را نجات داده بود روبرو می شود. پسر می گوید:« بذار این بار شرلوک تورو سوار تاکسی کنه و تنها نباشی. » حیات لبخند می زند. تووال شب به خانه ی مورات می رود و با عصبانیت او را سرزنش می کند و در آخر دستش را دراز می کند تا آشتی بکنند. مورات هم او را در آغوش می گیرد. صبح هم دیدم برای این که دل تووال را به دست بیاورد برای او بریز و بپاش می کند و مثل پرنسس ها او را به شرکت می آورد. تووال از این کار دیدم خوشش می آید و کمی با او مهربانتر می شود. حیات برای بردن قهوه به اتاق مورات میرود. مورات در مورد پیشنهادهای کاری زیادی که از دیشب به حیات شده، به او می گوید. حیات می گوید که همین الان هم از شرایطش در این شرکت کاملا راضی است. همان موقع دیدم وارد اتاق می شود و با دیدن حیات می گوید:« حیات دستیار من بشه و کمک کنه به خاطر عروسی؟ » مورات قبول نمی کند اما حیات برای این که نشان بدهد اصلا از این بابت ناراحت نیست، فورا قبول می کند کمک دیدم بکند.

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا