خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت 5 سریال ترکی محرمانه
قسمت ۵ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی محرمانه

نهیر وقتی به خانه شان می رود به طارق میگه دیدی چقدر معمولی بودن! الکی نگران بودی. طارق میگه حالا کار از محکم کاری که بد نیست! سپس بهش میگه اوضاع قمر در عقربه محموله کم اومده نمیدونم باید چیکار کنم! نهیر بعد از کمی حرف زدن بهش میگه من برم بخوابم تو هم فردا برو چهارتا گلوله در کن حالت جا بیاد. فردا صبح طارق، لونت. ا با خودش به شکار میبره. وقتی به اونجان میرسن میگه ادم وقتی به یه چیزی عادت کنه دیگه نمیتونه بزارتش زمین و از لونت میپرسه تا حالا تیراندازی کردی؟ لونت میگه علاقه نداشتم دنبالش برم طارق میگه علاقه؟ به نظرم علاقه کلمه خوبی نیست هوس بهتره از ته دل میاد، لونت میگه پس هوس نکردم که برم سمتش. طارق میگه پسرخاله من آدم تو تیراندازی خیلی ماهره تا حالا ندیدم تیرش خطا بره و از لونت میخواد تا بطری شیشه ای را روی صخره بزاره. لونت هنوز رو صخره نزلشته مه ادم رو هوا بطریو میزنه و لونت جا میخوره که طارق میگه خیلی کارش درسته و مشامش تیز! سپس از لونت میپرسه که دیشبم ازت پرسیدم شکارچی یا لاشخور؟ سپس بهش اساحه میدن. لونت از قصد جوری شلیک میکنه که انگار اصلا تاحالا اسلحه تو دستش نگرفته. طارق با لونت به پیاده روی میرن تو جنگل. گوندای پیش نومان میره وتا میرسه نومان بهش میگه با لونت رفتن شکار! گوندای میگه یعنی سریعا بهش چسبیدن؟ نومان تایید میکنه که گوندای میپرسه نهیر چیکار میکنه کجاست؟ نومان میگه با یاز رفته خرید! گوندای حرص میخوره.

یاز و نهیر تو فروشگاه هستن که نهیر یه لباسو برای یاز انتخاب میکنه تا بره پرو کنه وقتی میاد نهیر حسابی خوشش میاد و میگه هرچی میپوشی بهت میاد! اما یاز میگه اینا تو سبک من نیست! نهیر میگه از وقتی ازدواج کردی دیگه از اینا نمی پوشی؟ یاز میگه نه کلا قبل ازدواجمم از اینا نمی پوشیدم سپس تصمیم میگیرن تا بعد از حساب کردن خریداشون به کافه برن و قهوه بخورن. تو این فاصله که یاز میره لباسشو عوض کنه نهیر همان لباسو واسش میخره و میگه تو پاکت هدیه بزارین و اونو به یاز هدیه میده و میگه بپوش ببین لونت خوشش میاد یا نه که یاز میگه عاشقش میشه و باهم از اونجا میرن. موقع رد شدن از در فروشگاه صدای آلارم در میاد و کانتر کار فروشگاه میاد و میگه میشه کیفاتونو چک کنم؟ نهیر با عصبانیت میگه تو الان چی گفتی؟ مدیر فروشگاه میاد و از نهیر عذرخواهی میکنه و میگه حتما مشکل از سیستم های ما بوده و بعد از رفتنشون کانترکار را دعوا میکنه. تو راه نهیر روسری از تو کیفش در میاره و به یاز نشون میده. یاز جا میخوره و میگه این چیه دیگه؟ تو میتونستی بخریش چرا دزدیدی؟ و میخواد برگرده به فروشگاه که نهیر میگه یه سری چیزارو دوست دارم اینجوری به دست بیارم ببین الان به خاطره باحال واسه خودمون ساختیم! الانم تو شریک جرممی یادت نره! و میخندنو میرن. تو راه کافه گوندای از روبروشون در میاد و با تعجب میگه چه تصادفی! و از یاز میپرسه کجا میرین؟ یاز میگه داشتیم میرفتیم قهوه بخوریم گوندای میگه خوبه منم باهاتون میام و باهم به طرف کافه راهی میشن. طارق به لونت میگه اون سگارو میبینی؟ از آلمان آوردم میارمشون اینجا تا بهشون غذا بدم تا زمانیکه بهشون غذا بدی پیشت میمونن . آدما هم مثل حیوونا هستن. و با کنایه میگه تو این دنیا هرکی دنبال شکار خودشه حالا به هر نحو و کلکی!

یه نفر به طارق زنگ میزنه و درباره محموله باهاش حرف میزنه سپس شماره  پلاک یه کانتیترو بهش میده و در آخر میگه که شمارتو عوض کن تا ردتو نزنن. لونت دست و پا شکسته یه چیزهایی میفهمه. در آخر بعد از قطع تماس بهش میگه بهتره دیگه برگردیم خانمارو تنها نزاریم سپس به لونت میگه به گوشه لب خانمت نگاه کن اگه لبخند می زنه اون همونیه که تا آخر عمرت میتونه بخندونتت. خانما تو کافه نشستن و کوندای میپرسه چه خبرا کجا بودین؟ نهیر میگه رفته بودیم یخورده خرید کنیم گوندای میخنده و با طعنه میگه ایشالله پولشو پرداخت کردین دیگه؟ یاز جا میخوره و میگه معلومه که آره مگه میشه پرداخت نکرد! سپس گوندای میگه ما زیاد کافه میایم و حرف میزنیم یاز میپرسه درباره چی؟ گوندای میگه شوهرامون و میخندن و به یاز نگاه میکنن. یاز جا میخوره و میگه آهان الان من بگم؟ و شروع میکنه تمام چیزهاییو که طلعت بهشون گفته بود را گفتن گوندای یکدفعه میپرسه شماره ملیش؟ یاز جا میخوره که گوندای میگه مگه میخوام استخدامش کنم که از دبیرستانش میگی! منظور غیبت کردن بود و میخندن. همان موقع به نهیر زنگ میزنن بعد از قطع تماس به بهانه اینکه واسه عمر مشکلی پیش اومده میگه من باید برم که یاز هم میگه منم میام باهات و باهم میرن گوندای حرص میخوره و میگه بازم صورت حسابشو پرداخت نکرد. وقتی به مدرسه میرن میبینن که عمر همکلاسیشو زده و نهیر به داخل دفتر میره. عمر از یاز میپرسه تو لونت رابطه تون جدیه؟ یاز میگه معلومه که آره ما ازدواج کردیم! عمر نیگه تو خونمون مسی از لونت خوشش نمیاد امروزم بابام واسش تله گذاشته تو شکار! یاز میگه ایشالله سالم برگرده سپس با اومدن نهیربه طرف خانه میرن. لونت شروع میکنه ماجرای محموله را به رئیسش اسدالله گفتن و برنامه میریزن شب بریزن و دستگیرشون کنن.

وقتی یاز به خانه میاد لونت ماجرارو بهش میگه و انها خوشحال میشن که امشب دستگیر میشن و ماجرا تموم میشه لونت میگه اولین دستگیریته آره؟ یاز میگه نه دومیه اولیش تورو دستگیر کردم و شروع میکنه به خنده و میره. طارق به آدم میگه اگه پلیس باشن شب که تو تله گیر بکنن قیافه شون دیدن داره و میگه واسه چای دعوتشون میکنم خونمون. شب یاز به لونت نیگه زنگ بزنیم و اونارو دعوت کنیم خونمون! ولی وقتی زنگ میزنن طارق میگه شما بیاین خونه ما آنها هم قبول میکنن. حین خوردن چای یاز از حرف های طارق و حرف عمر که بهش گفته بود تله گذاشته واسه لونت متوجه میشه همه اینا نقشه ست و به بهانه دستشویی از اونجا میره و به لونت میگه همراهیش کنه. یاز به لونت میگه ماجرا چیه و همش تله ست، طارق شک میکنه که چرا باهم رفتن و پیششون میره که وقتی لونت میفهمه واسه طبیعی کردن او را می بوسد. لونت بعد از رفتنشون به رئیسش زنگ میزنه و میگه عملیاتو شروع نکنن! آدم به طارق پیام میده که تله نگرفت پلیس نیومد اونا هم پلیس نیستن طارق خیالش راحت میشه و بهشون میگه در این خونه از الان به روی شما بازه و لونت را در آغوش میگیره. یاز به همراه لونت وقتی میخواد بره خونشون با دیدن دایی‌اش در شهرک جا میخوره!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا