خلاصه داستان کامل قسمت نهم سریال جیران

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت نهم سریال جیران را خواهیم داشت. این سریال به کارگردانی حسن فتحی و اسماعیل عفیفه ساخته شده است که هر هفته جمعه از پلتفرم فیلیمو پخش می شود.

قسمت نهم سریال جیران

خواجه روشن در میان باقی خواجه ها می زند و می رقصد تعدادی از خاتون ها نگاهشان می کنند و برایشان دست می زنند که شاه دخت از اتاقش صدای ساز و رقص را می شنود و بیرون می رود.
تاج الدوله هم همزمان با شاه دخت می رسد و همه آن ها را دعوا می کند و خواجه روشن را هم می زند.
تاجی کم با شاه دخت حرف می زند و بعد از رفتن او، تاجی خواجه روشن را تشویق می کند و می گوید اگر با این ترفند، شاه دخت زن میرزا کاظم بشه صدراعظم را هم در دست می گیریم و بعد از کمی حرف تاجی به او تاکید می کند که باید سارای گرجی را روی بیاوریم این خاتون تجریشی را هم از میدان به در کنیم و می رود.
خواجه روشن در شهر می رود و مردی هم او را تعقیب می کند، روشن که گویا متوجه شده با زیرکی مرد را گیر می اندازد و چاقو زیر گلویش می گذارد و وقتی می فهمد آدم کی است، شاه رگش را می زند و با خون سردی محض به دنبال کار هایش می رود.
روشن به دیدار خدیجه خاتون چهریقی رفته است و می گوید مانعی بین شما و خواسته شما هست، ما باید جیران خاتون، بانوی تازه وارده اندرونی را از سر راه برداریم که بدجور دل شاه را برده است.
شاه و جیران خاتون در شکارگاه سلطنتی داخل چادر با هم حرف می زنند و جیران می گوید اگر مرد های شما به من تیر انداختن یاد بدهند، منم به سواره های شما تاختن یاد می دهم و حاضر می شود با سلمان مسابقه بگذارد تا به شاه ثابت کند.
شاه مسابقه ای بر پا می کند که قبل از شروع چشم جیران به سیاوش می افتد و مسابقه شروع می شود، جیران در مسیر به سلمان می گوید باید سیاوش را سریعا به قصر بفرستد که سلمان مقاومت می کند و او هم تهدیدش می کند که اگر این کار را انجام ندهد همه چیز را به شاه می گوید و به تاخت می رود.
سیاوش در حین مسابقه تا قبل از تمام شدن چند باری به شاه شلیک می کند که می فهمد تفنگش خراب است و پشت خیمه ها می نشیند.
جیران خاتون سریع تر از سلمان می رسد و پارچه را به شاه می دهد که شاه از خوشحالی سکه به سمت خدمتکار ها می ریزد و همه شادی می کنند.
سلمان به اجبار سیاوش را راهی می کند و می گوید این دستور جیران خاتون است و باید بروی.
خدیجه چهریقی مادر شاهزاده میرزا عباس به عمارت کفایت خاتون رفته است و از آمدن یهویی خاتون تجریشی حرف می زند که همه برنامه هایشان را بهم ریخته است.
خواجه روشن سر وقت نقره که برایش به پا گذاشته بود رفته و چاقو زیر گلویش می گذارد و می گوید این بار از خونت می گذرم اما دفعه بعدی در کار نیست و سرتو از تنت جدا می کنم.
جیران خاتون و شاه کنار یکدیگر نشسته اند و با هم میوه می خورند و گپ می زنند، شاه هم حسابی از حال و هوای این روز هایش با جیران خاتون حرف می زند و درد و دل می کند.
شاهزاده عباس میرزای قاجار به جایگاهش نشسته است که دسته های سه نفری مقابل او تعظیم می کنند و کنار می روند. خدیجه خاتون، مادر شاهزاده با خواجه نظیر صحبت می کند و می گوید هر چه سریعتر تخت پادشاهی به پسرم می رسد و حق هم به حق دار…
جیران و ناصرالدین شاه به ارگ همایونی بازگشته اند و به داخل اتاق شاه می روند که قبل از آن ها مهدعلیا داخل اتاق رفته و منتظر پسرش ناصرالدین شاه است و آن ها با دیدنش جا می خورند.
جیران بعد از سلام و آداب حرم به اتاقش می رود و شاه هم علت آمدن مهدعلیا را جویا می شود.
مهدعلیا بحث خدیجه چهریقی را به میان می کشد تا چشم شاه را باز کند و حواسش را بیشتر به جیران جمع کند که خاطر شاه از شنیدن اسم خدیجه و عباس میرزا مکدر می شود و به زمین و زمان لعنت می فرستد.
عباس میرزا که حاکم قم است، کار هایش را راست و ریست می کند و به اتاق مادرش می رود و خبر از دارالخلافه می گیرد که مادرش گله می کند و می گوید نباید وضعمان اینجوری می بود… پسرش می گوید من دنبال تاج و تخت کیانی نیستم که خدیجه خاتون رو ترش می کند و می گوید تو باید بخوای تا اون قوم الظالمین مثل امیرکبیر نکشنمون…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا