خلاصه داستان کامل قسمت هفتم سریال جیران

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت هفتم سریال جیران را خواهیم داشت. این سریال به کارگردانی حسن فتحی و اسماعیل عفیفه ساخته شده است که هر هفته جمعه از پلتفرم فیلیمو پخش می شود.

قسمت هفتم سریال جیران

شاه و جیران خاتون در کنار هم پای سفره غذا نشسته اند، اما جیران باز هم روی تلخ به خود گرفته است و شاه می گفت گمان می کردم اینجوری شود، خدیجه بی پروا جوابش را می دهد که شاه جا می خورد و می گوید از غضب ما نمی ترسی و خودش حرف را عوض می کند و از زندگی کودکی اش تا به حال می گوید.
سیاوش سلانه سلانه به در خروجی قصر می رود و سلمان دستور می دهد که اسبش را بهش بدهند و او از دروازه بیرون می رود تا خودش را به کوهسار برساند.
سلمان نامه دیگری به خدیجه نوشته است و می گوید هر چه تلاش کردم سیاوش قراوول شود، راضی نشد و طبق قول و قرارمون آزاد شد.
کوچول خان و عزیز آقا به اتاق جیران خاتون رفته اند از سکه هایی که شاه به کوهسار بخشیده حرف می زنند و می گویند که شاه به شما اجازه خروج داده است و هر چند وقت یک بار برای دیدار خانواده و سیاحت می تونید از قصر بیرون برین.
عزیز خان برای انجام باقی اوامر ملوکانه می خواهد پیش خواجه باشی برود که گل نسا هم همراهی اش می کند.
بعد از رفتن آن ها جیران در خلوت خودش حسابی گریه می کند.
سیاوش به مطرب خانه رفته است و گریه می کند و به ساقی می گوید چیزی برایش ببرد که خودش را هم فراموش کند.
سیاوش می می خورد و یکی از کسانی که آن جاست به سمتش می رود تا حالش را بگیرد و پراش رو بکند، سیاوش بی توجه به او می می خورد که مرد روش قمه می کشد و او عصبانی می زنتش و روی زمین پخشش می کند و به صاحب آن جا می گوید که باز هم برایش ببرد و همه سر جایشان می نشینند.
ناصرالدین شاه در اتاقش برای جیران ساز می زند و سعی در بردن دل دلربای تجریشی اش دارد.
سیاوش پول مطرب خانه را حساب می کند و می خواهد از آن جا برود که یه سری از لات و لوتا بخاطر مردی که زده بود سرش می ریزند و حسابی می زننش و مفت برش می کنند.
سیاوش خونین و مالی روی زمین ناله می کند و بعد از رفتن آن ها گوشه دیوار گریه می کند.
ناصرالدین شاه، جیران را به اتاقی برده است و می گوید این جا استراحت گاه شما است و بعد از آن عزیز آقا بهش آداب و رسوم قصر را آموزش می دهد که جیران هیچ کدوم را درست انجام نمی دهد.
گل نسا به همراه نیرو های شاه به کوهسار رفته و هدایای او را هم برده اند که همه اهالی مشغول شادی و رقص هستند. ممدلی خان هم هدایای شاه را بین اهالی ده پخش می کند.
گل نسا که سیاوش را بی حال گوشه درخت دیده بود به آشپزخانه رفته است و مقداری غذا برای او بر می دارد تا برایش ببرد که قبل از آن ننه آشوب به سراغ سیاوش رفته است و می گوید باید به قصر برگردی و برای عشقت بجنگی و می رود. بعد از رفتن او گل نسا برای سیاوش غذا می برد که سیاوش سراغ خدیجه را می گیرد اما او می گوید بهتر است فراموشش کنی و به سرعت می رود.
عزیزخان و سلمان با هم درباره نالایقی میرزا آقاخان نوری حرف می زنند و سلمان می گوید اگر شما بتوانید ثابت کنید من هم وارد عمل می شوم و کمکت می کنم.
میرزا آقاخان نوری صدراعظم مملکت درباره قحطی گوشت حرف می زنند که عزیزخان متوجه فساد درباریان می شود و میرزا آقاخان دست خط جدید می دهد که عزیزخان دیگر در جلسات حضور نداشته باشد و دستور می دهد که تمام حرف های این جلسه قلم گرفته شود.
سیاوش در زورخانه حرف می زند و با اتفاقی که افتاده دیگر حال قبل را ندارد و به هیچ کس روی خوش نشان نمی دهد.
میرزا آقاخان در اتاقش است که کفایت خاتون به اتاقش می رود.
میرزا آقاخان نوری برای حل کردن مشکل قحطی گوشت از او کمک می خواهد و کفایت خاتون هم می گوید تا مشکل مالیات حل نشود هیچ کاری نمی کنم و آقاخان هم برای اینکه دستش زیر ساطور اوست به اجبار دستور می دهد تا یک سوم مالیات را بپردازد و می رود.
سیاوش به قصر رفته و به سلمان می گوید می خواهم قراوول شوم و او هم بدون هیچ چون و چرایی می پذیرد و دستور می دهد که آماده اش کنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا