داستان کامل قسمت نوزدهم سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از بلاگ سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت نوزدهم سریال ۲۵۰ قسمتی برف بی صدا می بارد، به کارگردانی پوریا آذربایجانی را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت نوزدهم سریال برف بی صدا می بارد

حبیب با آقایی برای دیدن یک خانه رفته است و به نظر می آید که قصد خرید خانه دارد. سیمین که یکی از دوستانش حوصله آن چنانی نداشت به خانه اش رفته است که با خانه خالی مواجهه می شود و دوستاش یهویی او را سوپرایز می کنند اما سیمین که اعصاب درست و حسابی ندارد با همه بحث و دعوا می کنند و سیمین فکر می کند که نسرین این کار ها را کرده تا احمد در شرکت بتواند کار هایش را راحت تر انجام دهد و همه چیز را بالا بکشد و می گوید که حتی در نقاشی بچه ها هم هیچ حضوری ندارد.
دوستای سیمین دور هم جمع شده اند و با هم درباره او حرف می زنند و سارا همچنان ازش حمایت می کند.
احمد با ماشین به خانه حاجی رفته است و دوست حبیب نیز او را تعقیب می کند. نسرین در حال پاک کردن نقاشی روی دیوار است که دانیال از این که سیمین پگاه را دعوا نکرده لجش گرفته و با هم بحث بچگونه دارند و نسرین وقتی متوجه می شود که احمد به آن جا رفته بچه ها را ول می کند و به کنار احمد می رود.
عمه گوهر هم باز به خانه آن ها رفته تا افطار را کنار هم باشند.
نسرین به احمد می گوید که باید به حرف پدرش گوش بدهد و شرکت را اداره کند اما احمد که از رفتار سیمین ناراحت شده می گوید قصد ندارد که دیگر به شرکت برود و نسرین و عمه گوهر سعی می کنند که او را مجاب کنند که جا نزند.
همه دور هم با هم افطاری می خورند اما سیمین نیست و درحالی که همه فکر می کنند پیش دوستاشه تنها در خیابان ها پرسه می زند.
حبیب به خانه دوستش رفته و با هم افطاری می خورند و او گزارش جاهایی که احمد رفته را به حبیب می دهد و سراغ نرگس را می گیرد و ادامه می دهد که طاقتش تمام شده است.
حبیب باز هم وعده و وعید می دهد و تاکید می کند که فردا هم احمد را تعقیب کند و خواب نماند.
سیمین به خانه رفته است و در اتاق پدرش با عکس او صحبت می کند و از خاطرات گذشته می گوید که نسرین به سراغش می رود و او را آن جا می بیند و سیمین که فکر می کند که همه آن کار ها زیر سر نسرین بوده را با تیکه می گوید و نسرین می خواهد که تمام بحثشان و مشکلش با احمد را تعریف کند و همه چیز را حل کنند.
روز بعد احمد با در دست داشتن یک جعبه شیرینی به جایی می رود که گویا از دوستان حاجی هستند و به کار های عقب افتاده او رسیدگی می کند.
مولایی به اتاق احمد آقا رفته است که حبیب را آن جا در حالی که مشغول دخالت در مدارک است می بیند و با سر رسیدن احمد، حبیب به مولایی می گوید که این اختلافات سر دراز دارد و حل شدنی نیست.
احمد، امروز را صدا می کند تا با هم به خانه ابراهیم پدر حبیب بروند و وقتی که حبیب آن را می شنود بی اندازه شوکه می شود اما به روی خودش نمی آورد.
روز بعد احمد با امروز به آن جا می رود و این بار هم دوست حبیب آن ها را تعقیب می کند. احمد به داخل می رود که با خانه خالی رو به رو می شود و آقایی آن جا می گوید که آن ها دیروز اسباب کشی کرده اند و به تهران رفته اند.
حبیب با خواهرش نرگس صحبت می کند و می خواهد رابطه او و پدرش را درست کند که نرگس رو ترش می کند و باز هم به خواستگاری دوست حبیب که حالا مشخص شده اسمش منصور است جواب رد می دهد و بعدش به خانه می روند تا همه دور هم باشند.
حبیب به اتاق پدرش رفته تا مرتبش کند و تمام اتفاقات را تعریف می کند و پدرش را آماده می کند تا نرگس و نگار پیشش بروند.
سهیلا در اتاقش ایستاده که نسرین با یک ظرف میوه به کنارش می رود و سعی می کند که بهش محبت کند و چیزی برایشان کم نگذارد.
حبیب به دنبال خسروی رفته است و با هم درباره نقشه های او صحبت می کنند و خسروی مدارک جعل شده را به حبیب می دهد.
حبیب به شرکت رفته است که با امروز کل کل می کنند و حبیب با زبون ریختن او را تخلیه اطلاعاتی می کند و به اتاق احمد می رود.
احمد و امروز از شرکت می روند که سیمین از راه می رسد و به اتاقش می رود، حبیب بلافاصله به آن جا می رود و اطلاعات را به سیمین می دهد و زیر لب درباره رفت و آمد احمد و کار هایش حرف می زند و حال سیمین را بد می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا