دلنوشته هایی زیبا و دل نواز از بزرگوار دکتر علی شریعتی 

علی شریعتی متولد ۲ آذر ۱۳۱۲ در مزینان و درگذشته در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در ساوت‌همپتون می باشد. مشهور به دکتر علی شریعتی استاد تاریخ، سخنران، نویسنده، اسلام‌شناس، جامعه‌شناس و پژوهشگر دینی اهل ایران، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی ایران بود. شریعتی نگرشی نوین به تاریخ و جامعه‌شناسی اسلام عرضه کرد. او بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی قلمداد می‌کرد. در ادامه سخنانی زیبا از این بزرگوار می خوانید. با ما همراه باشید.

دکتر علی شریعتی 

مادرم می گفت که عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب اما حالا هزار شب است که پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکردم.

-اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین تمام نداشتنهای من است.

-زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.

-اخلاص: یکتایی در” زیستن ” یکتایی در” بودن” یکتویی در “عشق”

-حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود. افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند وبزرگترین دردش رابی آبی نامیدند .

-در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمشان داریم و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم شاید این است دلیل تنهایی مان.

-در عجبم از مردمی که خود زیر ظلمو ستن زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزاد زیست

چه بیهودگی عام و چه « برزخ» بی پایانی است « بهشتی » که در آن « او » نیست. (هبوط چاپ اول، ص ۱۸)

-خدایا ! تو در آن بالا بر قله بلند الوهیتت ، تنها چه می کنی ؟
ابدیت را بی نیازمندی ، بی چشم به راهی ، بی امید چگونه به پایان خواهی برد؟
ای که همه هستی از تو است ، تو خود برای که هستی؟
چگونه هستی و نمی پرستی؟
چگونه نمی دانی عبودیت از معبود بودن بهتر است؟
نمی دانی که ما از تو خوشبخت تریم؟
ای خدای بزرگ ! تو که بر هر کاری توانائی !
چرا کسی را برای آنکه بدو عشق ورزی ،
بپرستی ،
بر دامنش به نیاز چنگ زنی ،
غرورت را بر قامتش بشکنی ،
برایش باشی ، نمی آفرینی؟
چرا چنین نمی کنی ؟
مگر غرورها را برای آن نمی پروریم تا بر سر راه مسافری که چشم به راه آمدنش هستیم قربانی کنیم ؟
خدایا تو از چشم به راه کسی بودن نیز محرومی ؟! (گفتگوهای تنهایی ، ص ۸۱۸)

-هیچ نخواهد بود ، کلمه خواهد بود و آن کلمه خدا خواهد بود .
کلمه ای که دیگر ، هرگز وسوسه جستجوی مخاطبی را نخواهد داشت ،
کلمه ای که هرگز خود را به گفتن نخواهد آلود
(گفتگوهای تنهایی ص ۷۶۱)
-مردی بوده ام از مردم و میزیسته ام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تا ریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنج های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا