عاشقانه ترین اشعار افشین یداللهی همراه با ترانه های تیتراژ فیلم ها
عاشقانه ترین اشعار افشین یداللهی را در این مجموعه آورده ایم ، بی شک نام افشین یداللهی را در تیتراژ بسیاری از سریال های فاخر و همچنین شناسنامه آلبوم های موسیقی دیده اید ، افشین یداللهی پزشک و شاعر نام آشنایی است که سرودههایش بارها توسط خوانندگان مشهوری همچون احسان خواجه امیری، خشایار اعتمادی، علیرضا قربانی و … خوانده شده است. شاعری خوش ذوق و قریحه که در سرودن اشعار عاشقانه توانایی بسیار داشت ولی افسوس که گلچین روزگار او را از ما گرفت.افشین یداللهی در واپسین روزهای سال ۹۵ به همراه همسرش بر اثر تصادف دارفانی را وداع گفت.
عاشقانه ترین اشعار افشین یداللهی (کوتاه)
از مرگت
ناراحت نمی شوم!
اگر قرار باشد
پیش من
که پیش از تو رفتم
بیایی…
شبنم رحمتیان (همسر افشین یداللهی) تنها ۱۵ روز پس از فوت همسرش به او پیوست. سروده بالا یکی از زیباترین اشعار عاشقانه دکتر یداللهی است که عشق جاودانهشان را نشان میدهد.
♥♥♥♥
کاش بودی
و من
در آغوشِ تو
تا صبح
می مُردم
و صبح
در آغوشِ تو
زنده می شدم
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
لذت ببر از این که گرفتار تو هستم
از این که زمین خوردهی آزار تو هستم
ویرانی من فرصت آباد شدن بود
مدیون همین عشق ستمکار تو هستم
♥♥♥♥
قلبم از اعتنای کمت سکته می کند
حتی غزل به یادِ غَمَت سکته می کند
یکباره، بارِ هر دو جهان را به من نده
ابلیس از این همه کَرَمت سکته میکند
♥♥♥♥
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم
شبزنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم
زنگارها را شستهام دور از کدورتهای دور
آیینهای رو به توام ، اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امن ام حصارت نیستم
♥♥♥♥
تو از کدام گم شدن حوالی من آمدی
همین که لب به لب شدی به خالی من آمدی
غبار عشق برلبت رسیده ای به انزوا
دمی سکوت کن غزل کمی بخواب بی صدا
تو خسته ای نگاه کن چقدر زخم خورده ای
و اتفاق بود اگر هنوز هم نمرده ای
نشسته ام کنار تو نترس خوب می شوی
دوباره ماه قصه ها پس از غروب می شوی
به خود که آمدی بگو بگو تمام درد را
بخوان که می شناسم این صدای دوره گرد را
من از مسیر دیگری به حس تو رسیده ام
هزار و یک شب تو را هزار بار دیده ام
کسی تو را ندیده در سوال چشم های تو
نگو که اشک می شود وبال اشک های تو
نترس عمر سادگی به انتها نمی رسد
همیشه راه گم شدن به ناکجا نمی رسد
♥♥♥♥
وقتی گاهی من و دل تنها می شیم
حرفای نگفتنی رو می شه دید
می شه تو سکوت بین ما دو تا
خیلی از ندیدنی ها رو شنید
♥♥♥♥
سیاه یعنی
تاریکی گیسوی تو
سیاه یعنی
روشنی چشم تو
سیاه یعنی
روزگار تاریک و روشن من
مثل
اشک تو
که گونه ات را
با سرمه ی چشمت
نقاشی می کند
مثل
حس ما به هم
وقت فاصله ی ما از هم
سیاه یعنی
شعر سپید من
در جواب غزل خداحافظی تو
سیاه یعنی
رو سفیدی من
بعد از عشق تو
سیاه یعنی …
♥♥♥♥
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
شبها
تا در آغوش خالیم تصورت نکنم
خوابم نمی برد
و صبحها
تا بوسه ات را بر گونه ام تصور نکنم
بیدار نمی شوم
مدتهاست که
شبها نمی خوابم و
صبحها بیدار نمی شوم
نمی خواهم تصورت کنم
تا خودت بیایی
♥♥♥♥
مگر می شود تو را دید و
برایت شعر نگفت ؟
کدام شاعر
چنین فرصتی را از دست می دهد ؟
تمام شاعران
با دیدنِ تو
به حالِ خودشان برای تو شعر میگویند
حتی بی آنکه بخواهند
اما تو
باید
فقط
شعرهای من را بخوانی
آنها را به حال خودشان بگذار
بگذار
یک بار هم که شده
عاشق به معشوق
حکم کند
تو
باید
فقط
شعرهای من را بخوانی
← عاشقانه ترین اشعار افشین یداللهی →
♥♥♥♥
این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازۀ چند سال نگذشت
به اندازۀ همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه
♥♥♥♥
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
مرزهای تَنِمان
بی قراری می کنند
در دستِ این مرزهای قراردادی
مرزهای تَنِمان
قرارشان
شکستن است
و
این مرزها
قرارشان
نشکستن
من و تو
قراری با مرزها نداریم
می شکنیمشان
بی هیچ قراردادی
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
سرت را
که به سمت آسمان
بلند می کنی
عارفانی که
تمام دنیا را
بوسیده اند و کنار گذاشته اند
به سخت ترین امتحان خود
می رسند
گردنی
که نه می توانند ببوسند
نه کنار بگذارند
اما من
پاسخ این امتحان را می دانم
می بوسم و کنار نمی گذارم
کاری که
خدا
هنوز
آرزویش را دارد
♥♥♥♥
عاشقانه ترین اشعار افشین یداللهی(بلند)
تیتراژ سریال مسافری از هند
از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست!
دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست؟
با حس ویرانی بیا … تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من
بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود
با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه … دیگر مجال درس نیست
کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود
♥♥♥♥
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
من عاشق چشمت شدم (تیتراژ سریال مدار صفر درجه)
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
تیتراژ سریال میوه ممنوعه
میشه خدا رو حس کرد تو لحظههای ساده
تو اضطراب عشق و گناه بیاراده
بیعشق عمر آدم بیاعتقاد میره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره
وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه
هر چی محال میشد، با عشق داره میشه
عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبهس
از لحظههای حوا، هوا میمونه و بس
نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصهتو از نو نوشته باشه
♥♥♥♥
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
تیتراژ سریال شب دهم
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم
گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا
خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده
من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاه
از من تازه مسلمان بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر
دین دیوانه بدین عشق تو شد
جاده شک به یقین عشق تو شد
مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
تیتراژ سریال شهرزاد
تو با قلب ویرانه ى من چه کردی؟!
ببین عشق دیوانه من چه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با حال پروانه ى من چه کردی؟!
ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه ى من چه کردی؟!
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ى من چه کردی؟!
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده! باخانه ى من چه کردی؟!
جهانِ من از گریه ات خیس باران
تو با سقف کاشانه ى من چه کردی؟!
♥♥♥♥
← عاشقانه ترین اشعار افشین یداللهی →
♥♥♥♥
بوسیدمت که ببینم چه میشود
با بوسههای تو، دینم چه میشود
بوسیدمت که ببینم زمانِ عشق
تکلیفِ شک و یقینم چه میشود
این پل که بین مجاز و حقیقت است
در آسمان و زمینم چه میشود
با دستِ عقل که چیزی نمیشود
پای دلم بنشینم چه میشود؟
دین در اصول، به تقلید، گفته: نه
تحقیق در تو، ببینم چه میشود
آخر، خدا که بپرسد تو کیستی؟
میگویمش که همینم، چه میشود؟
← ترانه و شعر عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
کنارت چقدر حال من بهتره
از اون حالی که این روزا میشه داشت
اگه دنیا هر چی که داشتم گرفت
ولی دستتو توی دستام گذاشت
بگو تا کجا میشه همدست بود
تو راهی که بیراهه همپای ماست
تو صبحی که تاریکتر از شبه
تو این شب که کابوس رویای ماست
با چشمات پر کن نگاه منو
که یه عمره از وهم خالیتره
حقیقیترین لحظههامو ببین
که از آرزو هم خیالیتره
بگو تا کجا میشه هم دست بود
تو راهی که بیراهه همپای ماست
تو صبحی که تاریکتر از شبه
تو این شب که کابوس رویای ماست
← اشعار عاشقانه افشین یداللهی →
♥♥♥♥
کنار تو چه آرومم، چه آرومی کنار من
تو چشمای تو آرومه چشای بیقرار من
تو میفهمی که خوشحالم، تو میفهمی دلم تنگه
تو میدونی که خواب من، کدوم شبهاست که بیرنگه
تو مثل آسمون ساده، مث پرواز آزادی
مث دلبستگی امنی، مث لبخند آبادی
کنار تو چه آرومم، چه آرومی کنار من
تو چشمای تو آرومه چشای بیقرار من
یه پروانهم که توی باد میخوام تو دست تو جا شم
میخوام وقتی که دلگیرم، تو آغوش خودت باشم
میخوام وقتی دلت تنگه غمت رو شونههام باشه
اگه اشکی تو چشماته، مسیرش گونههام باشه
کسی جز تو نمیتونه منو عاشق کنه همدرد
کسی جز من نمیتونه تو رو عاشق کنه برگرد
کنار تو چه آرومم، چه آرومی کنار من
تو چشمای تو آرومه چشای بیقرار من
♥♥♥♥
منبع: ستاره
بیشتر بخوانید:
یغما گلرویی کیست؟ + بیوگرافی کامل یغما گلرویی