خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۰۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۰۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان پیش ناجی میره و باهاش حرف میزنه که بره دکتر. بهش میگه نمیدونم الان دقیقا برای چی انقدر لجبازی می کنی؟ با کی لجبازی می کنی؟ چرا هیچ تلاشی برای درمان نمی کنی؟ ناجی که یه فکری تو سرش داره باهاش کل کل نمیکنه و فقط به حرفاش گوش میده. هان از طریق دخترش وارد ماجرا میشه و میگه حداقل برای دخترت تلاشی بکن نزار انقدر زود از دستت بده، زندگی بدون پدر سخته و غذایش را جلوش میزاره. ناجی به هان تعارف میکنه که او هم باهاش غذا بخوره.  ناجی از قبل تو تکه کاغذی که پیدا کرده با خودکار روش نوشته صفیه کمکم کن من پایینم ناجی و این کاغذ را تا کرده و بعد از خوردن غذا تو ظرف غذایشان میزاره. هان ظرف غذا را بالا میبره و سپس به سمت اتاق گلبن میره. وقتی اجازه میگیره که به داخل بره اول گلبن اجازه نمیده ولی وقتی میبینه هان نمیره بهش میگه بیا تو. هان ازش به خاطر رفتارش عذرخواهی می کند.

گلبن هم خیلی سرد و خشک بهش میگه احتیاجی نیست به خاطر این رفتارت تونستی بهم کمک کنی تا بفهمم که چقدر حقیر و بدبختم ولی از الان به بعد دیگه اون گلبن تو سری خور نیستم. کسی هستم که باید به حرفش گوش کنی، اولین چیزی هم که ازت می خوام اینه که اسد را به سرکارش برگردونی . هان بهش میگه اگه نمیگفتی هم از همین امروز شروع کرده .گلبن میگه پس باید حقوقشم بیشتر کنی دو برابر کنی هان میخنده و قبول میکنه . هان که حسابی خسته است و پریشون، به اتاقش میره و روی تخت خوابش ولو میشه. اینجی میپرسه به نظرت موضوع پشیمانی موضوع خوبیه برای اولین برنامه تو رادیو جدیده؟ هان با خستگی بهش میگه اگه من مهمون برنامه‌ات بشم میتونم تا صبح براتون حرف بزنم. اینجی با ناراحتی پیشش میره و با لبخند بهش میگه، چیشده؟ از ازدواج با من ‌خسته ای؟ هان در جواب میگه تنها چیزی که ازش پشیمون نیستم و نخواهم شد تویی.

سر میز صبحانه حکمت میاد به صفیه و گلبن و نریمان می‌گه دیگه باید یه کاری برای هان انجام بدیم داره دیر میشه. وقتی صفیه ازش می پرسه چه کاری؟ حکمت میگه باید بریم خواستگاری. صفیه فکر میکنه دوباره حواسش قاطی کرده و جدی نمیگیره ولی حکمت بهشون میگه امشب باید بریم خواستگاری اینجی ، برای هان بدون رسم و رسوم که نمیشه هر چیزی یه آدابی داره. صفیه اعتراض می کنه و می گه من تو خونه اونا نمیام همه چیز کثافته. حکمت می‌گه باید بیایی چون من دارم میگم. گلبن برای اینکه به این موضوع خاتمه بده آرام به صفیه میگه ولکن آبجی حواسش سر جاش نیست تا شب یادش میره حکمت میشنوه و میگه این چه طرز حرف زدنه ؟ اصلا یادم نمیره حتی نوشتم زدم به آینه که یادم نره. همان موقع هان و اینجا میان و میگن که وقت برای صبحانه خوردن نداریم باید بریم. حکمت به هان میگه امروز زود بیاین سر راهم دسته گل و شیرینی بگیر هان میپرسه برای چی ؟ حکمت بهش میگه میخوایم بریم خواستگاری باید اینجی را از پدربزرگش خواستگاری کنیم.

حکمت ادامه میده و میگه همینجوری خشک و خالی که نمیشه. انها قبول می‌کنند و اینجی خوشحال میشه. هان و اینجی قبل از اینکه از ساختمان خارج بشن به دم در خانه پدربزرگش میره و ماجرا را برایش میگه. پدربزرگش اول جا میخوره که اینجی بهش میگه میدونی که حکمت خان حواسش سر جاش نیست امروز گیر داده که میخوان بیان. پدربزرگ اول چیزی نمیگه سپس موافقتش را اعلام میکنه و میگه تشریف بیارید . گلبن تو راهرو عروسک محبوبش فیلیز را میبینه که روش یادداشت گذاشتن و نوشته اصلاً عوض نشو تو همینجوری هم خیلی زیبایی. گلبن اولش تعجب می کنه سپس فکرش به سمت اسد میره و فکر می کنه که او این یادداشت و عروسک رو گذاشته و ذوق میکنه وقتی به اتاقش برمیگرده به اسد زنگ میزنه و تشکر میکنه و میگه که خیلی حس خوبی بهم داد اسد با تعجب بهش میگه ولی این کار من نیست گلبن شوکه میشه و با خودش می گه پس کار کی بوده؟ و اصلاً فکرش به سمت بایرام نمیره بلکه فکر میکنه آنیل گذاشته.

آنیل آدرس شرکت هان را پیدا کرده و به آن جا میده آنیل به اتاق اسد رفته و میگه برای استخدام اومدم. اسد وقتی رزومه و مدارک او را میبینه میگه مدارکتون خیلی بالاتر و کاملتر از از این پست کاریه؟! ولی آنیل که خودشو علی معرفی کرده میگه مهم نیست واسم مدرک. هان وقتی اینجی و اسرا را به رادیو می رساند متوجه میشه که اینجی گوشیش را تو ماشین جا گذاشته ولی بهش چیزی نمیگه تا به این بهانه وارد رادیو بشه. اینجا و اسرا وقتی به داخل رادیو میرن می بینند که برایشان یه سورپرایزی درست کردند به عنوان خوش آمد گویی و باریش خیلی گرم و صمیمی با آنها رفتار میکنه و شروع میکنه به تعریف کردن از آنها و مدام از ظاهر اسرا تعریف و هر از گاهی با موهای اینجوری بازی میکنه.هان این ها رو از دور می بینه و عصبی میشه و روز به روز حس بدی به این مرد پیدا میکنه.

هان جلو میره تا گوشی اینجی را بهش برگردونه باریش به محض دیدن هان به اینجی میگه درست همون جوری که گفتی خوشتیپه و با هم به گرمی دست میدن و آشنا میشن و باریش میگه یه برنامه شام بزاریم تا به این بهونه با هان هم آشنا بشیم. صفیه وقتی ظرف غذای هان را میخواد بشوره یه تکه کاغذ توش میبینه که به خاطر قاطی شدن جوهر با روغن نمیتونه بخونه. همان موقع حکمت که به دوران گذشته رفته میاد و فکر میکنه صفیه هنوز بچه دبیرستانی هستش و کاغذی که تو دستشه را میبینه و میگه باز بهت نامه داده؟ و به صفیه میگه اون کاغذو بده به من. صفیه که فکر میکنه چیز خاصی نیست میده بهش. حکمت میگه بذار ببینم چی نوشته و بازش میکنه و میخونه. حکمت میگه نوشته کمکم کن من پایینم، ناجی. صفیه با شنیدن این جمله شوکه میشه و با نگرانی و استرس به کاغذ خیره میشه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا