خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تردید (هرجایی)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بیوفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر میباشد.

خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تردید (هرجایی)
میران به محض ورود به اتاقشان در هتل، از پشت سر صدای زنانه ای می شنود و برمی گردد و با دوست دوران دانشگاهش در امریکا که دختری به نام دنیس است رو به رو می شود و دنیس او را بغل می کند و از دیدن ابراز خوشحالی می کند. میران که گیج شده ناگهان چشمش به ریحان می افتد که پشت سر او کلید اتاق را آورده است. ریحان که آن دو را در آغوش هم دیده ناراحت به نظر می رسد. میران دنیس را به عنوان همکلاسی دوران دانشگاهش معرفی می کند. اما دنیس تلاش می کند به ریحان نشان دهد که آنها دوست عادی نبوده اند و عاشق هم بوده اند. سپس خودش را به بی حالی می زند و آنقدر سر میران و ریحان را گرم می کند تا هارون که همدست اوست فرصت کند از اتاق خارج شود و وقتی مطمئن می شود که هارون از اتاق خارج شده از میران می خواهد که با هم برای هواخوری بیرون بروند ولی دم آسانسور با هارون که فرصت نکرده از هتل خارج شود رو به رو می شوند. هارون از دیدن آنها اظهار خوشحالی می کند. اما میران از او می پرسد: «چرا داری ما رو تعقیب می کنی؟» دنیس توضیح می دهد که هارون برای دیدن او آمده چون با هم دوست هستند و هارون می گوید: «تا سه ماه پیش دوست بودیم. الان هم اینجا هستم تا رابطه م رو با اون تموم کنم. لطفا چیزی از این ماجرا به یارن نگو.»
بعد از رفتن هارون دنیس گریه می کند و به میران می گوید: «همیشه با آدمای عوضی که من رو توی نیمه راه رها کردن آشنا شدم. یکی از اونا هم تو بودی.» میران با تعجب به او نگاه می کند و وقتی ریحان با ناراحتی از او می پرسد چرا در مورد رابطه عاشقانه اش با دنیس چیزی به او نگفته میران قسم می خورد که هیچ رابطه ای با هم نداشته اند و الان هم از حرف های دنیس حسابی گیج شده است و از ریحان می خواهد به خاطر چیزهای بی ارزش شبشان را خراب نکند. اما ریحان می گوید: «من غیر از انتقام و کینه چیزی در مورد تو نمی دونم ولی این دختر با تمام خصوصیات تو آشناست.» میران قول می دهد که به وقتش همه چیز را توضیح خواهد داد. بعد ریحان را می بوسد و با هم به اتاقشان می روند تا هدیه ریحان را بدهد. اما هارون یادداشتی کنار هدیه قرار داده که به محض برداشتن هدیه، یادداشت روی زمین می افتد و در آن نوشته: «برای پایان دادن به اینهمه فلاکت، دوست و همراز مادرت رو پیدا کن.» میران با خواندن آن دیوانه می شود و هر دو می روند تا از کارکنان هتل اطلاعاتی بگیرند ولی نه دوربین ها و نه کارکنان چیزی نمی دانند که به آنها بگویند. از آن طرف دنیس بیرون از هتل به هارون می گوید: «من جونت رو نجات دادم. حالا بگو چی کار کنم؟» هارون می گوید: «خیلی بی عرضه ای! کم مونده بود به خطر بیفتم. به تو فرصت دادم تا از میران انتقام بگیری و رابطه اون و زنش رو به هم بزنی ولی موفق نشدی. دیگه کاری نداری. برو پی زندگیت!» اما دنیس می گوید: «من کارم هنوز با میران تموم نشده. یه روزی می گفت عاشق منه و حال منو نمی شناسه.»
در عمارت شاداغلو نصوح به یوسف می گوید: «از اینکه یکی از عکس های عایشه دست عزیزه ست به شک افتادم. این زن چیزای زیادی رو از ما پنهون می کنه. اگه عایشه فامیلی به نام عزیزه داشت من حتما می فهمیدم.» یوسف هم می گوید: «اون روز من تسبیح تو رو که به عایشه هدیه داده بودی دست عزیزه دیدم. این همه تصادف، یکجا، خیلی عجیب به نظر میرسه.» هاندان به دنبال جهان به هتل می رود و او را در حال صحبت با زن جوانی می بیند و داد و بیداد می کند و جهان را تهدید می کند و جهان از او می خواهد که آبروریزی نکند و هر دو به عمارت برمی گردند.
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان