خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بیوفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر میباشد.

خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)
در عمارت اصلان بی میران که از رفتار گذشته اش با ریحان عذاب وجدان گرفته به دیدار شکران می رود تا کمی با او درددل کند و به او می گوید: «نمی دونم برای زخمهایی که توی دل ریحان باز کردم چطور مرهم باشم؟ من از روی اون خجالت می کشم.» شکران می گوید: «فقط ریحان ناراحتی نکشیده. تو هم همراه اون عذاب کشیدی. همه اینا تقصیر عزیزه ست. تو باید قوی باشی تا بتونی از ریحان حمایت کنی.» میران می گوید: «من باید به زندگی هایی که تیره و تارشون کردم دوباره روشنی ببخشم.» او از اینکه عزیزه را زودتر از خانه بیرون نکرده پشیمان است. ریحان که متوجه غیبت میران در اتاق شده دنبال او تا اتاق شکران می رود و وقتی حرف های میران را می شوند در دل می گوید: «اگه میران خودش رو نبخشه من نمی تونم کمکش کنم.» او با دیدن میران به او می گوید: «با این عذاب وجدانی که داری ما در حال دور شدن از هم هستیم. داریم همدیگه رو از دست میدیم. میران روی پله می نشیند و به عزیزه فکر می کند که باعث بدبختی های آنها شده است. در اتاق ریحان آزاد به عمویش تبریک می گوید که روسفید شده و بی گناهی اش ثابت شده. اما هازار با ناراحتی می گوید: «زخم قلب من هیچ وقت خوب نمیشه، وقتی دلشاه زیر خاک پوسیده و ناراحتی هایی که به وجود اومده به خاطر عزیزه و پدرم بوده. یکی با کینه ورزیش و اون یکی با سکوتش.» آزاد با پشیمانی می گوید: «اما تو هم اشتباه پدربزرگم رو مرتکب شدی و به ریحان نگفتی که پدر واقعیش نیستی.» هازار با پشیمانی می گوید: «من بارها خواستم به اون بگم اما پدرم مانع شد و گفت این دختر از خون ما نیست ولی باید آبروداری کنیم.» آزاد ادامه می دهد: «ولی باید به ریحان می گفتی. اگه عزیزه و میران می فهمیدن ریحان دختر تو نیست اون بلا سر دختر بیچاره نمی اومد.»
هازار گریه می کند و یارن که از زیر تخت همه چیز را شنیده، از خوشحالی و تعجب، فرارش با فیرات را فراموش می کند ولی بعد از رفتن هازار و آزاد به خود می گوید: «طوری این خبر رو به ریحان بدم اونو بسوزونم که توان بلند شدن از زمین رو نداشته باشه.» هارون در کوچه پشتی عمارت شاداغلو منتظر حنیفه است اما وقتی حنیفه می خواهد به دیدن او برود یارن را می بیند که در اتاقش را باز کرده و از خانه بیرون رفته و کنار هارون است و به جهان و نصوح خبر می دهد. آنها که فکر کرده اند هارون و یارن در حال عشقبازی هستند آنها را به خانه می آورند و تحت فشار می گذارند که چرا آبروریزی می کنند؟ هارون انگشتری در می آورد و می گوید قصد داشته از یارن تقاضای ازدواج کند چون فرصت این کار را پیدا نکرده بودند. اما نصوح اصرار دارد که آنها هرچه زودتر باید ازدواج کنند تا آبروی خانواده را نبرند. در عمارت اصلان بی، ریحان و میران که زندگیشان تحت تاثیر اتفاقات قرار گرفته از هم فاصله می گیرند. میران به او می گوید خسته شده از بس در مقابل نقشه های عزیزه مجبور به نقشه کشیدن شده است. در همین حال سلطان با سر و صدا همه را از خواب بیدار می کند. حالا که عزیزه رفته او خیلی خوشحال است و احساس صاحبخانه بودن می کند. او به همه اعلام می کند باید برای بردن جهیزیه به خانه الیف حاضر شوند. ریحان و گونول از حرف او استقبال می کنند. در این بین میران می فهمد که گونول در شرکتشان استخدام شده و هر روز سر کار می رود و به او تبریک می گوید. سلطان کارگر آورده تا خانه را تعمیر کند و همینطور خدمتکار استخدام کرده. میران می گوید شاید این خدمتکار جاسوس باشد و باید به فیرات بگویند در این مورد تحقیق کند. اما سلطان مطمئن است که آسیه جاسوس نیست. شکران به ریحان می گوید خانه شلوغ شده و بهتر است چند روز با هم به روستا بروند. اما میران می گوید: «باید اول جهیزیه الیف رو ببریم. بعد میام و از اونجا شما رو برمیدارم و به همراه گل خانم که از من ناراحته به روستا میریم.»
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان