خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی تردید (هرجایی)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بیوفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر میباشد.

خلاصه داستان قسمت ۱۵۶ سریال ترکی تردید (هرجایی)
میران بالاخره به دیدن ریان می رود. ریان با دیدن او داد می زند:« لازم نیست انکار کنی. من به دستور عزیزه در ماشین زندانی شده بودم . دیدم که آزاد را از پشت زدی.» میران که انتظار این را نداشت دست و پایش را گم می کند و به ریان قول می دهد که همه چیز را روشن کند. ریان گریه کنان با مشت به سینه ی او می کوبد و می گوید:« تو با تحریک مادربزرگت بالاخره پدرم را هم خواهی کشت. عزیزه هر چه بخواهد انجام می دهی.» میران با بغض اسلحه را دست ریان می دهد و می گوید:« اگر باور نداری می توانی مرا بکشی. من برای نجات ازاد از دست عزیزه به جایی از بدن او گلوله زدم که منجر به مرگش نشود چون اگر این کار را نمی کردم به دستور عزیزه محمود به مغزش شلیک می کرد. اگر به ندای قلبت گوش کنی آن وقت می فهمی که من راست می گویم.» ریان آرامتر می شود و میران ادامه می دهد:« مادربزرگم اسلحه را به سمت من نشانه رفته بود. با زدن آزاد هر دویمان را نجات دادم. هدف عزیزه این بود که با کشتن آزاد من به دشمن شاداغلوها تبدیل بشوم و در قلب تو هم بمیرم.» ریان او را بغل می کند و می گوید:« این عشق بالاخره هر دوی ما را به کشتن خواهد داد.» میران قول می دهد که اجازه ندهد این اتفاق برایشان بیفتد.
از آن طرف اصلان به دیدن هارون که دوست قدیمی و همدستش است می رود. اصلان از اینکه هارون با به خطر انداختن جانش به او کمک کرده خودش را مدیون او می داند و از او می خواهد که همچنان در خانه ی شاداغلو بماند و به کمک کردن ادامه دهد. درضمن به هارون می گوید که باید کاری کنم که عزیزه برای مراقبت از من نقشه هایم را خراب نکند. عزیزه اصلان را در بیرون از شهر ملاقات می کند و از او می پرسد که چرا برگشته و خودش را به خطر انداخته است؟ اصلان نامه ای را که با دست خودش نوشته به عزیزه می دهد و می گوید:« شخص ناشناسی مرا از گذشته ام آگاه کرد. آمده ام تا در کنار خانواده ام باشم. ولی به من بگو چرا فقط از میران برای گرفتن انتقام استفاده کردی من هم نوه ات بودم باید از من هم کمک می گرفتی.» عزیزه جواب می دهد:« او باید انتقام پدر مادرش را می گرفت.» اصلان جواب می دهد:« من هم قربانی این انتقام شدم و تمام عمرم از خانواده و عزیزانم دور ماندم. اولش از تو متنفر شدم اما وقتی فهمیدم که همه ی کارهایت برای مراقبت از من بوده دلخوری هایم رفع شد و حالا آمده ام که از شاداغلو ها که باعث از بین رفتن کودکی هایم و غم و غصه های مادرم شدند انتقام بگیرم و کنار تو باشم.» و مادربزرگش را بغل می کند درحالی که در دل می گوید:« آماده باش عزیزه جهنمت فرا رسیده است.» از آن طرف میران به عمارت شاداغلو و اتاق ریان می رود و از او می خواهد که با ازاد روبه رویش کند تا بتواند از آزاد عذرخواهی کند.
در ضمن می خواهد از او درمورد اصلان سوال بپرسد و بداند که از کجا امده و جریان از چه قرار است. ریان به او التماس می کند که خودش را به دردسر نیندازد و تا خانواده اش او را ندیده اند از انجا برود. اما دیر شده و نصوح صدای آنها را شنیده و متوجه شده کسی که ازاد را گلوله زده میران بوده است. وارد اتاق می شود و اسلحه می کشد و با صدای بلند هازار و جهان را صدا می زند. ریان سریع اسلحه را از دست نصوح گرفته و به میران می گوید:« نمی توانی مرا گول بزنی. تو دیگر برای من مرده ای. زود از جلوی چشمم دور شو.» هازار و جهان و آزاد هم وارد اتاق می شوند و آزاد از پدرش می خواهد که با میران کاری نداشته باشد چون میران ارزش این را ندارد که جهان دستش به خون او آلوده شود. ریان داد می زند:« اجازه نمی دهم دیگر عضوی از خانواده ام به دردسر بیفتد. من قصد طلاق گرفتن دارم.» و میران را به سمت در خروجی هدایت می کند. هازار رو به میران داد می زند:« تو از اعتماد ما سو استفاده کردی و از پشت به من خنجر زدی.» میران که می داند ریان برای نجات او فیلم بازی می کند با حسرت به او نگاه می کند و می رود و ریان انگشتر ازدواج را از دستش خارج کرده و به پدرش می دهد. میران که درمانده شده و هرگز نمی خواهد از ریان جدا شود برای نجات از آن شرایط آدرس خانه ی اصلان را از طریق فیرات پیدا می کند.
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان