خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۵ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۱۵ سریال ترکی قهرمان

کرم که از قبل کادو را در دفتر تانسل دیده بود، سراغ او می رود و با کنایه می گوید: «مثل اینکه آدمای مشترکی هست که دوتامونم میشناسیم! » کادو کمی تعجب می کند و بعد بدون اینکه خودش را ببازد می گوید: «همه ما افراد یه جامعه ایم! منو تانسل هم میشنیم و صحبت میکنیم… کنجکاوی زیاد خوب نیست واست! » فیرات همراه ظفر می رود تا گونش را ببیند. پرستار با ناراحتی پیش آنها می آید و می گوید که گونش دوست ندارد آنها را ببیند. فیرات با ناراحتی به باشگاه می رود و کمی از وسایل گونش را جمع می کند. یامان پیش او می نشنید و سعی می کند دلداری بدهد که فیرات می گوید: «من خیلی چیزامو از دست دادم که باعث شد بترسم مثلا وقتی زنمو از دست دادم و با یه بچه تنها موندم، استادم که بهش بابا میگفتم هم منو رها کرد!… ولی اگه باعث بشن پسرمم از دست بدم… دیگه چیزی وجود نداره که بترسم! » یامان با مهربانی به او می گوید که اگر کاری از دست او برمی آید بگوید که فیرات جواب می دهد: «یکم دیر کردی. مثلا هفت سال! » موجلا به دیدن نسلی و یامان می رود و با ناراحتی ساختگی می گوید که خجالت زده است چون کسی که علیه فیرات شهادت داده سرهات بوده!

نسلی و یامان حرف او را باور نمی کنند و موجلا عکس هایی را که از سرهات در جلوی مرکز حمایت از کودکان گرفته را نشان انها می دهد و می گوید: «من چون میدونستم حرفمو باور نمیکنین سرهات رو تعقیب کردم و اینم عکسایی که ازش گرفتم! » سرهات و نسلی ناباورانه به عکس ها خیره می شوند. سونا جلوی کرم را می گیرد و از او می خواهد که دیگر به باشگاه یامان نرود چون ممکن است به او آسیب بزنند. کرم می گوید: «میترسی چون بچه رو از باباش گرفتی و فکر میکنی میخوان انتقامشونو از من بگیرن! عمه تو که انقدر از وجدان حرف میزدی چیشد؟! تو اگه خوبی اون بچه رو میخوای بذار پیش باباش بمونه. من بابامو از دست دادم و حس اون بچه رو درک میکنیم. » سونا به فکر فرو می رود و کمی بعد تانسل به دیدن او می آید. سونا از دیدن بخیه روی سر او تعجب می کند و نگران می شود. تانسل می گوید که فیرات به باشگاهش آمده و او را کتک زده و تهدید کرده! سونا عصبانی می شود و با ناراحتی به زخم تانسل خیره می شود. ظفر به دیدن یکی از دوستان قدیمی اش که دینی به گردنش دارد می رود و از او می خواهد که نقطه ضعفی از تانسل برایش پیدا کند. روز بعد دوستش کسی را می آورد که عاکیف را می شناسد و توضیح می دهد: «عاکیف بعد از مرگ نجدت کار و بار نداشت اما هر سری سر میز شرط بندی مینشست و پولشم میباخت.

یه شب ازش پرسیدم که پولا از کجا میاد و گفت که تانسل یه رازی پیش اون داره که تا اخر عمر گیرشه! » ظفر با لبخند به فکر فرو می رود. سونا به دیدن یامان می رود و با جدیت از او می خواهد که دیگر به کرم اموزش ندهد. یامان می گوید که او کارش را انجام می دهد و این کرم بوده که از او خواسته تا اموزشش بدهد و تا خودش نخواهد هم نمی تواند از این کار منصرفش کند! فیرات دوباره به دیدن گونش می رود اما گونش نمی خواهد او را ببیند و وقتی می بیند که پدرش وسایلش را آورده بیشتر ناراحت می شود و فکر می کند که دیگر او را نمی خواهد و گریه می کند اما بعد بین وسایلش ام پی تری ای می بیند که پدرش صدای خودش را ضبط کرده و برایش قصه گفته. گونش با خوشحالی آن را گوش می دهد تا به خواب برود. سونا به دیدن فیرات می رود و با عصبانیت به او می گوید که چرا تانسل را کتک زده و تهدیدش کرده و شانس اورده که تانسل از او شکایت نکرده وگرنه دیگر نمی توانسته گونش را ببیند! فیرات عصبانی می شود و می گوید: «من بوکسور خوبیم و اگه بخوام کسی مثل تانسل رو بزنم یجوری میزنم جمجمه ش بشکنه! میتونی برای دوربین مدار بسته ی دفترشو چک کنی! » فیرات با اطمینان این حرف ها را می زند و سونا را دچار شک می کند. سونا وقتی تانسل را می بیند با عصبانیت به او می گوید که چرا همچین کاری کرده و تنها چیزی که از او دوست داشته همین مهربانی اش بوده که همش ظاهری و ساختگی بوده است.

تانسل هم عصبانی میشود و فریاد می زند: «تو به خاطر اون بچه از من دور شدی و فیرات رو کم کم نزدیک خانواده کردی! » سونا با خشم رو به او می گوید: «اون وقتی که داده بودم پر شده! » و او را ترک می کند. کرم به دیدن یامان می رود و مقابل نسلیهان به انها می گوید که قصد دارد عمه اش را راضی کند و بگوید که قفقاز چه پدر خوبی برای پسرش بوده! نسلی با لبخند به او خیره می شود و وقتی این خبر را به ظفر و فیرات می دهد، فیرات می گوید: «من نفرت توی چشمای اونو دیدم! نمیتونم خودمو به اون امیدوار کنم! » همان موقع سونا وارد باشگاه می شود و به فیرات برگه ی آزمایش گونش را می دهد و می گوید که حالش بهتر شده و بعد هم می گوید که فردا گونش را جایی می آورد تا فیرات بتواند او را ببیند. فیرات با خوشحالی از او تشکر می کند. صبح فیرات منتظر گونش است. گونش وقتی پدرش را می بیند با خوشحالی به سمت آغوش او می رود و گله می کند که چرا دیگر او را نمی خواهد و تنهایش گذاشته؟ فیرات در حالی که به سونا خیره شده می گوید که مجبورش کرده اند… گونش بیشتر ناراحت می شود و می گوید: «اگه مامانم بود هیچ وقت تنهام نمیذاشت… کاش تو به جای مامانم قمری شده بودی… » و با ناراحتی می دود و از انها دور می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا