خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی علی بیلگین، امیدها و ناامیدی‌ها، جنگ‌ها و تلاش‌های کارکنان صنعت سینما را به تصویر می‌کشد.سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر (Menajerimi Ara) در ژانر درام و کمدی محصول سال ۲۰۲۰ برگرفته از سریال فرانسوی Dix Pour cent به سفارش کانال Star Tv میباشد.

قسمت ۲۳ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر
قسمت ۲۳ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

قسمت ۲۳ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

در آژانس یه جلسه میزارن و درباره مراسم افتتاحیه و بورجین صحبت میکنن. کراج میگه هرجور که شده باید اون لباسشو عوض کنین وگرنه آبروی آژانس گیره. کراج سراغ پریده را میگیره که یکدفعه صدای جیغ پریده میاد. همگی به اتاقش میرن که میبینن داره گریه میکنه. ازس میپرسن که چیشده؟ پریده میگه دوست عزیزم رفت و گریه میکنه. ازش میپرسن کی؟ پریده میگه بیگله و همگی از شنیدن این خبر شوکه میشن. فریس به اتاقش میره که میبینه نجات رو یه کاغذ واسش پیام نوشته و ازش عذرخواهی کرده بابت رفتار دیشبش. فریس تو فکر میره که چینار وارد اتاقش میشه و میگه که دارم میرم پیش بورچین که میبینه فریس تو خودشه ازش میپرسه چیشده؟ که فریس بهش میگه رفتار نجات یخورده عجیبه. چینار میگه کجاش عجیبه؟ عاشقه دیگه نمیخواسته دلخوریت طول میکشه، فریس میگه همچین رفتاری عجیبه یه جای کار میلنگه. پریده با پرس و جو کردن میفهمه که تشییع جنازه دوستش فرداست‌. امراه و گولین باهم مسابقه دارن تا تمام سعیشونو کنن که تو چشم پریده خانم بیان تا دعوت نامه فستیوالو بهشون بده. چینار میره پیش بورچین.

بورچین مدام ایمیلو چک میکنه تا ببینه از پاریس جواب دعوت به همکاری در زمینه طراحی های لباسش کی میاد سپس با چینار سخنرانیشو که درباره حمایت از حقوق زنان است تمرین میکنه‌. برن میره پیش مادرش تا بهش سر بزنه. هانده خانم به کراج زنگ میزنه و بهش میگه که برن سرخود اومده خانه مد، کراج به شدت عصبی میشه و میگه من باهاش حرف میزنم. کراج با عصبانیت میره به اتاق ماریا و با برن دعوا میکنه میگه تو واسه چی سرخود رفتی خانه مد گفتی میخوام لباسمو دوباره امتحان کنم؟ ماریا از این کارش جا میخوره. برن میگه همش به خاطر اون دختره بود! ماریا میگه بازم دجله؟ برن میگه دجله گفت نه؟ گفته بودم که نگه به کسی ولی اومد بهت گفت، کراج میگه دجله نگفت خوده هانده خانم زنگ زد گفت. کراج با عصبانیت سرش داد میزنه و میگه تو هیچ فرقی با بازیگرای دیگه نداری فریس هر تصمیمی بگیره واست همونه باید مثل بازیگرای دیگه باهات برخورد بشه، برن با ناراحتی اتاقو ترک میکنه. تو مسیر رفت با دجله روبرو میشه و میگه کار خودتو کردی؟ بهت گفتم نگو رفتی گذاشتی کف دست بابام؟ دجله میگه من به کسی چیزی نگفتم. برن میگه از زندگیمون برو بیرون دیشب پیامتو گرفت باریش من پیشش بودم پاک کرد اهمیتیم نداد، واسش مهم نیستی، دجله به برن میگه من واسش مهم نیستم یا تو؟ و میره. پریده برای همدردی به خانه لیگله میره که وقتی در باز میشه با بیگله روبرو میشه، پریده حالش بد میشه.

بیگله سعی میکنه آرومش کنه، پریده گریه میکنه و میگه چرا همچین خبریو منتشر کردن باید ازشون شکایت کنیم، بیگله میگه من خودم این کارو کردم  پریده میگه چرا؟ بیگله باهاش درد و دل میکنه که دیگه منو از یادشون رفته بود، دیگه بهم پیشنهاد بازی نمیدن و باهم تصمیم میگیرن شب برای افتتاحیه فستیوال برن تا تکذیب این خبر را هم اعلام کنن و بیگله دیده شود. دجله کفش های بورچین خانم را تحویل میگیره و میره اونجا تا بهش تحویل بده. به اونجا میرسه میبینه که بادیگارد جلوی در اتاقشه به آقا چینار زنگ میزنه و میگه نمیزارن برم تو، چینار میگه باید رمزو بگی، دجله بعد از گفتن رمز وارد اتاق بورچین میشه و میگه کفشاتونو آوردم. سپس به خاطر اون روز که ناراحتش کرده بود بابت لباسش عذرخواهی میکنه. بورچین داره متن سخنرانیش را برای افتتاح فستیوال سینما که شب برگزار میشه تمرین میکند، دجله میگه من میتونم کمکتون کنم یه هندزفری بزارین تو گوشتون من بهتون میگم شما همون جمله رو رو سن میگین، بورچین میگه فکر خوبیه و چندبار تمرین میکنن. امراه بالاخره موفق میشه گولین را شکست دهد و برگه دعوت نامه به فستیوالو از پریده بگیره. در حین کل کل کردن با گولین دعوتنامه از دست امراه میوفته و میرو سگ پریده اونو پاره میکنه و امراه هم دیگه نمیتونه بره. کراج و ماریا و برن و از آن طرف باریش حاضر میشن تا به سمت افتتاحیه فستیوال برن.

بورچین لباسشو میره میپوشه و کم کم شروع به آماده شدن میکنه که فریس میگه یه کاری کنین نره با این لباس آبرومون میره، در لحظه آخر دجله میگه بورچین خانم خواهش میکنم دست نگه دارین با این لباس نرین. همه با تعجب نگاهش میکنن. دجله میگه شما اصلا استعداد طراحی لباس ندارین اگه با این لباس برین تا مدت ها سوژه رسانه ها میشین و این اصلا خوب نیست از قدیم گفتن حرف تلخ و راستو از رفیق بشنو. بورچین از فریس و چینار دلخور میشه و میگه شما واقعا با این وضع میخواستین بفرستین رو صحنه؟ شما قبل از حیطه کاری رفیقم هستین باید میگفتین بهم. چینار میگه نمیخواستم ناراحتت کنم واسه همین، بورچین لباسشو عوض میکنه و فریس و چینار از دجله خوشحال میشن و چینار برای پاداش دعوتنامه فستیوالو میده به دجله و دجله ذوق میکنه‌. مراسم شروع میشه و مهمانها رو فرش قرمز عکس میگیرن و سرجاشون میرن میشینن. دجله میره و برنامه را نگاه میکنه که باریش او را میبینه و بهش پیام میده ۱۰ دقیقه دیگه بیا جلوی در باهات حرف بزنم. بورچین به طرف سن میرفت که اسپانسر جواهر بهش تو راه پیشنهاد رابطه میده و میگه که آخر هفته با کشتی برن جایی دور از بقیه، بورچین عصبی میشه و به شدت کتکش میزند که میان جواش میکنن و و در اخر جواهرو پرت میکنه سمتش که همان موقع مجری برنامه ازش دعوت میکنه بره روی صحنه، بورچین به سمت سن میدود و با همان بر و روی خاکی و موهای بهم ریخته و لباس پاره شده میره روی سن.

همه تعجب میکنن و فریس و چینار حرص میخورن که چرا اینجوریه، بورچین میگه که دوست نداشتم اینجوری بیام ولی کار ما زنا خیلی سخته به خاطر پیشنهادهایی که بهمون میشه، تجاوزها و اهانت ها متاسفانه قبل از اینکه بیام اینجا یکی از اسپانسرها بهم گفت با کشتی شخصیش بریم یه طرف دور از چشم همه، حضار با شنیدن این حرف جا میخورن و همهمه میشه.بورچین میگه ما نباید ساکت بشینیم نسبت به این چیزها چون ما زنها میتونیم از پس خودمون به خوبی بربیایم همگی بلند میشن و واسه بورچین دست میزنن و تحسینش میکنن. باریش میره جلو در و با دجله حرف میزنه که میگه اول از اینکه دیشب پیامت بهم نرسید و حالا تو دجله اول میفهمه که برن پیامشو پاک کرده سپس میگه ببین باریش من دوست ندارم رابطه جدی یکدفعه شروع بشه واسه همین اونشب اومدم خونت که بگم اینو که دوست ندارم زود پیش برم که دیدم با برن دوست شدی هرچی بوده دیگه تموم شده، برن به دنبال باریش میاد که انها را میبینه و فالگوش می‌ایستد. دجله میگه رابطه من و تو فقط یه دوستیه ساده ست تو محل کار نمیشه که چیز دیگه ای باشه، باریش که پکر شده بغلش میکنه که برن میبینه کلافه میشه. بعد از رفتن باریش دجله جواب مادرشو میده و باهاش حرف میزنه و برن به حرفاش گوش میده و در اخر میگه که نترس مامان کسی نمیفهمه که کراج اوزگار پدر منه، برن اینو میشنوه و شوکه میشه….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا