خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی معصومیت Masumiyet

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی معصومیت Masumiyet هستید، برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. سریال ترکی معصومیت در ژانر درام، جنایی به کارگردانی عمور آتای و تهیه کنندگی فاروک تورگوت ساخته شده است. نویسندگی این سریال ترکیه ای بر عهده سیرما یانیک می باشد‌. بازیگران اصلی سریال معصومیت (Masumiyet) عبارتنداز؛ ایلیدا الیشان در نقش اِلا، سرکای توتونجو در نقش ایلکر، دنیز چاکیر در نقش بهار، دنیز ایشین در نقش ایرم، هولیا اوشار در نقش هاله، مهمت اسلانتوق در نقش هارون و …

قسمت ۲ سریال ترکی معصومیت
قسمت ۲ سریال ترکی معصومیت

وقتی الا در اتاق ایلکر و در آغوش او است، ناگهان ایرم سر میرسد و منشی فورا به ایلکر خبر میدهد و ایلکر از الا فاصله میگیرد. الا با دیدن ایرم، با ناراحتی شرکت را ترک می کند و به خانه برگشته و با عصبانیت همه چیز را بهم می ریزد. بهار جلو می رود و با نگرانی به او خیره می شود و می گوید: «با ایلکر ایلگاز وارد رابطه شدی الا! ۳۵ سالشه. بابات ۴۰ سالشه. میتونی اینارو بفهمی؟ » الا با بغض می گوید: «من یکم دیگه ۱۹ ساله م میشه. میخوام بهت بگم با ایلکر خوشبختم. » ناگهان چشم بهار به گردنبند گران قیمت می افتد و آن را از گردن الا بیرون می کشد و فریاد میزند: «این چیه الا؟ در ازای چی اینو بهت داده؟ » الا می گوید: «همچین اتفاقی نیفتاده چون به تصمیمات من احترام میذاره. من بچه نیستم! » و از خانه بیرون می زند. همان موقع، ایلکر به او پیام میدهد تا به ویلای ریوا که خارج از شهر است بیاید. سر راه، الا، امید دوستش را می بیند و از او می خواهد تا آدرسی که می گوید او را برساند. امید وقتی می بیند که به خانه ی ایلکر رسیده اند با عصبانیت می گوید: «الا خودتو گول نزن! این آدم دوستت نداره! پس چرا یواشکی اینجا باهات ملاقات میکنه؟ چرا هیشکی از رابطه تون خبر نداره؟ »

الا اصرار دارد که ایلکر دوستش دارد و با عصبانیت از ماشین پیاده می شود. ایلکر وقتی می فهمد الا با دوستش امید به انجا آمده با عصبانیت می گوید: «این آخرین بارت باشه بدون خبر دادن به من با کس دیگه ای میای اینجا! میتونی بفهمی قبل از جدا شدن از ایرم وقتی بفهمن با تو رابطه داشتم چی میشه؟! » الا با عصبانیت می گوید: «تو یه ترسویی! من میخوام دستاتو تو دستم بگیرم ایلکر اما نمیتونم. نمیتونم مثل بقیه عاشقای نرمال رابطه داشته باشیم. چرا؟ میگم پس ولم کن برم ولی نمیذاری. تو از جون من چی میخوای؟ » ایلکر به او نزدیک می شود و می گوید: «تورو. » و بعد هم الا را به سمت تخت می برد…
بهار با زنگ زدن به دوستان الا، می فهمد که الا باز هم دروغ گفته و پیش ایلکر رفته است. او نگران دخترش است.
الا بعد از هم خوابگی با ایلکر، اصلا خوشحال نیست و در آیینه به خودش خیره شده. او به ایلکر می گوید: «همیشه یه جور دیگه تصورش میکردم. فکر میکردم خیلی رمانتیک باشه… »

ایلکر بیخیال می گوید: «دفعه بعد میشه! حالا پاشو آماده شو خونه برسونمت! » الا که ناراحت شده می گوید: «اما این اولین شب ماست ایلکر. فکر میکردم قراره بعدش با هم بخوابیم. »ایلکر کلافه می گوید: «من فردا صبح جلسه دارم. » و پیشانی الا را می بوسد تا دیگر اصرار نکند.وقتی الا شبانه به خانه می رسد، بهار با نگرانی سوال پیچش می کند. الا حتی نمی تواند توی صورت مادرش نگاه کند و با گریه به حمام می رود. بهار هم بغض گرفته و زیرلب می گوید: «تو چیکار کردی دخترم…»
شب تولد الا، وقتی بهار می بیند خبری از دخترش نشده، به ایلکر زنگ میزند و با عصبانیت می گوید: «گوشیو بده به دخترم میدونم با توئه. » اما ایلکر می گوید که او را نمی شناسد و گوشی را فورا قطع می کند.

او با حالی زار به خانه می رسد و فورا به اتاقش می رود و لباس خونینش را در می آورد و زیر تختش پنهان می کند.
الا که به خاطر رابطه ی ایلکر و ایرم مثل دیوانه ها شده، تمام مدت در فضای مجازی با اکانت های فیک برای او کامنت می گذارد تا دست از سر ایلکر بردارد! او در شرکت با عصبانیت دوباره ایلکر را به خاطر این که رابطه اش را با ایرم همچنان ادامه میدهد سرزنش می کند و از دهانش در می رود که مادرش هم از رابطه ی انها خبر دارد. ایلکر با شنیدن این حرف با عصبانیت سمت او برمیگردد و می گوید: «بهت گفته بودم کسی نباید خبردار بشه! » الا می گوید: «میدونی تا وقتی تو اینکارو درست نکنی، مامانم کافی نیست به بابامم میگم. حتی بابام هم کافی نیست به همه میگم! » ایلکر با جدیت می گوید: «اگه این کارو بکنی تورو میکشم فهمیدی؟! »

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا