خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی معصومیت Masumiyet + پخش صوت

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی معصومیت Masumiye از نظرتان می گذرد. با ما همراه باشید. سریال ترکی معصومیت در ژانر درام، جنایی به کارگردانی عمور آتای و تهیه کنندگی فاروک تورگوت ساخته شده است. نویسندگی این سریال ترکیه ای بر عهده سیرما یانیک می باشد‌. بازیگران اصلی سریال معصومیت (Masumiyet) عبارتنداز؛ ایلیدا الیشان در نقش اِلا، سرکای توتونجو در نقش ایلکر، دنیز چاکیر در نقش بهار، دنیز ایشین در نقش ایرم، هولیا اوشار در نقش هاله، مهمت اسلانتوق در نقش هارون و… .

قسمت ۳۳ سریال ترکی معصومیت Masumiye
قسمت ۳۳ سریال ترکی معصومیت Masumiye

بریل به دیدن اسماعیل در بازداشتگاه می رود و می گوید: «دیابتت رو بهونه میکنیم و سعی میکنیم بدون بازداشت به پرونده ت رسیدگی بشه. بعدشم مجازاتت رو به حبس در خونه تبدیل میکنیم. » اما اسماعیل با غرور می گوید: «نمیشه! منو ضعیف نشون میده. نمیذارم بگن اسماعیل ایلگاز مریضه! یه راه دیگه پیدا کن. » بریل کمی فکر می کند و می گوید: «یه راه دیگه هست. میدونم کی میتونه آزادت کنه. »
یلدا به دیدن برادرش در زندان می رود و در حالی که گریه می کند. از امید می خواهد حرف بزند و به سکوتش ادامه ندهد. اما امید همچنان حرفی نمیزند و فقط با خجالت می گوید: «الا اون چیزارو تو اتاقم دید؟ از همه چیز خبر داره؟ »

یلدا از این که برادرش همچنان نگران الا است و به فکر خودش نیست عصبانی می شود و فریاد میزند: «تو ایلکر ایلگاز نیستی که با سکوتت وکیلت کاراتو راست و ریست کنه. تو باید حرف بزنی امید. »
بهار به دیدن هارون می رود. خدمتکار خانه که از طرف بیرجی مامور شده بوده، به او خبر میدهد که بهار دوباره اینجاست. بیرجی به منشی اش میسپارد تا به تیمور یوکسل زنگ بزند و از او بخواهد به دیدنش بیاید.
ایرم به خانه می رود که می بیند جنک آنجا تنها نشسته. جنک از فرصت استفاده میکند و می گوید: «با بدرفتاری با من نمیتونی اون شب رو پس بگیری ایرم. » ایرم با عصبانیت می گوید: «داری چیکار میکنی؟ نمایش اجرا میکنی؟ » جنک می گوید: «میخوام یادی از گذشته کنم. درست مثل اون شب! » ایرم با ترس می گوید: «دیگه در مورد اون شب حرف نزن. »

جنک می گوید: «اون شب دلشکسته بودی و منم به فکر عشق سابقم بودم. » ایرم می گوید: «به نظرم تو دیگه به فکر دل آسو باش. » و می رود.
هارون برای هاله پیام صوتی می گذارد که زودتر به دیدنش بیاید چون باید صحبت کنند. هاله به دیدنش می رود و با لبخند به هارون خیره می شود و می گوید: «میدونی چرا اینجا اومدم مگه نه؟ اومدم اعتراف کنم. چهل سال پیش بزرگترین اشتباه زندگیم رو کردم. تورو رد کردم و به اسماعیل بله گفتم. » همان موقع بیرجی وارد خانه می شود و وقتی هاله و هارون را کنار هم می بیند یاد حرفی که ایلکر دم گوشش زده و گفته بود مواظب باش مامانم دوست پسرت رو ندزده می افتد!

الا اماده می شود و به شرکت می رود. او با دیدن ایلکر با لبخند او را در آغوش می گیرد. الا نگاهی داخل اتاق می اندازد و می گوید:«اینجا بودن دوباره م خیلی عجیبه… » ایلکر می گوید: «میدونم. اگه یکی میگفت کار به اینجاها میکشه و همه چیز زیر سر بابام و اون امید عوضیه.. » که الا حرفش را قطع می کند و می گوید: «کار امید نیست. نمیتونه باشه. ما با هم بزرگ شدیم. » ایلکر با عصبانیت می گوید: «تو داری از اون پسره مقابل من دفاع میکنی؟! به خاطر ذهن آشفته تو من ماه هاست دارم عذاب جهنم رو تحمل میکنم! » و بعد می گوید: «راز تو همین بود مگه نه؟ رازی که قرار بود تو قایق بگی این بود. تو اون شب میدونستی امید اونجاست. »

الا سکوت می کند و ایلکر عصبانی می شود. الا با بغض به سمت در می رود که ایلکر در را قفل می کند و می گوید: «جایی نمیتونی بری! »اسماعیل در انفرادی است که با همکاری پلیس هایی که خریده، امید را آنجا می آورد تا با او صحبت کند!
هارون به بیرجی می گوید که باید کس مهمی را ملاقات کند و به دیدن بریل می رود. از طرفی بهار هم به در خانه ی ایلگاز ها می رود و وقتی با هاله روبرو می شود هردو به هم خیره می شوند.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی معصومیت + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا