خلاصه داستان قسمت ۳۴۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۴۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.

قسمت ۳۴۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۳۴۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

قسمت ۳۴۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

سودا چندبار پشت سرهم دمیر را صدا می زند ولی خبری نمی شود. امید بهش میگه نمیفهمم چرا اومدین اینجا دنبال آقا دمیر میگردین؟ سودا میگه اگه یخورده دقت کنی میفهمی که با یه زنه روزگار دیده طرفی، امید میگه بله تو این شکی نیست که با تجربه هستین ولی بازم منظورتونو نمیفهمم. سودا دوباره دمیر را صدا میزنه که امید میگه اگه باور نمیکنین برین خونه را بگردین که سودا از خونه بیرون میره. امید به دمیر میگه از کجا شک کرده بهمون؟ دمیر میگه نمیدونم. امید میگه میدونم وضعیت سختیه رابطه پنهانی ولی تا هرچقد که بخوای منتظرت میمونم دمیر میخواد بره که امید میگه فقط بدون که قلب و روح و مغزم تورو صدا میزنه. دمیر از خونه بیرون میاد که سودا میره سمتش و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ مگه نمیگفتی عاشق زلیخایی؟ مگه نمیگفتی کل دنیا یه طرف زلیخا یه طرف؟ دمیر میگه من به رابطه یه طرفه عادت کرده بودم دیگه از وقتی رابطه ام با زلیخا خوب شده دیگه باهاش کاری ندارم امشبم اومده بودم که بهش بگم همه چیز تمومه که تو اومدی.

سودا میگه بهش گفتی یعنی؟ دمیر میگه نه سخته ولی فهمید که دمیر امشب با دمیر روزهای دیگه فرق داشته. فردای آن روز سر میز صبحانه دمیر به زلیخا میگه که میخواد تعطیلات ببرتش یه جایی و سورپرایزه، زلیخا هرچی میگه دمیر میگه نمیگم. بعد از اینکه دمیر به شرکت میره زلیخا مسئولیت پخش مواد غذایی را به سودا میبخشه و خودش با عدنان به سمت خانه تکین می رود. لطفیه در حال فال قهوه گرفتن برای علی زحمت است که بهش میگه یه اتفاق خیلی کوچیک میوفته که خیلی خوشحالت میکنه همان موقع زلیخا و عدنان پیشش میرن که علی رحمت عدنان را در آغوش می کشد و میگه چقد زود تعبیر شد فالت. لطفیه با دیدن زلیخا میگه هم زلیخا هم مژگان خیلی خوشگلن علی رحمت اهالی چکوروا خیلی خوش شانسن. مژگان قبل از اینکه به بیمارستان بره به مخفیگاه فکرت میره. فکرت از دیدنش عصبی میشه و میگه تو اینجا چیکار داری؟ تو هنوز نفهمیدی که از من سودی بهت نمیرسه؟ دست از سرم بردار. خستم کردی از این به بعد دیگه بهم نه کاری داری نه سوال پیچم میکنی و به داخل میره. مژگان شوکه شده و سرجاش میخ کوب شده.

قسمت ۳۴۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۳۴۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

فکرت به داخل میره و با افرادش دعوا میکنه و میگه که بمب ها چیشده، مگه قرار نبود به کامیون ها نصب بشه برن رو هوا؟ افرادش بهش میگن اقا فکرت شما که دیدین جلوی چشم خودتون نصب کردیم نمیدونیم چیشده! زلیخا به تکین میگه اومدم درباره موضوع مهمی حرف بزنم باهاتون تکین میگه فکرت آره؟ زلیخا میگه شما میدونین؟ تکین میگه آره از لطفیه هم خجالت نکش اون از ماجرا خبر داره اصلا اومده که باهم جلوشو بگیریم. دمیر به خانه امید میره. امید از دیدنش شوکه میشه و تعارفش میکنه به داخل. دمیر تو حیاط میشینه و میگه تو زن خوشگلی هستی لیاقت اینو داری که خوشبخت بشی، امید که استرس داره بهش میگه من با تو خوشبختم هر لحظه ام که با تو میگذره خوشبختم صبر میکنم تا زمانش پیش بیاد که به زلیخا بگی. دمیر میگه من نمیتونم خوشبختت کنم من و زلیخا باهم تصمیمم گرفتیم که دوباره یه خانواده بشیم، لطفا منو درک کن من خیلی وقته دوست دارم بهش برسم و عذرخواهی میکنه و میره.

امید با چشمانی گریان به رفتنش نگاه میکند. سودا با غفور برای پخش مواد غذایی پیش کارگرا میرن که میبینن که نزول خور با یه دختر دعواش شده و داد میزنه میگه پولمو بیار، سودا میره جلو و پشت اون دختر درمیاد و به غفور میگه که پولشو بده بهش و بهش میگه یه بار دیگه ببینمت کاری میکنم از چکوروا کلا بندازنت بیرون. ثانیه از دور اونارو میبینه و به سرخاک هولیا میره. اونجا باهاش درد و دل میکنه و میگه سودا اومده جای شما، جای شمارو که نمیتونه بگیره ولی خب زن دلسوز و مهربونیه من نمیتونم بهش بگم خانم بزرگ ولی اومدم ازتون اجازه بگیرم که بهش خدمت کنم. مژگان تو مطبش هست که فکرت به اتاقش میره. مژگان با دیدنش عصبی میشه و میگه اینجا چیکار داری؟ فکرت میگه اومدم واسه معذرت خواهی پشیمونم از رفتارم مژگان با عصبانیت بیرونش میکنه که امید بعدش به اتاقش میره و مژگان را در آغوش میگیرد. لطفیه با علی رحمت به کارخانه میرن، همان موقع فکرت میاد و میگه خاله اینجا چیکار میکنی؟ لطفیه میگه اومدم ببینم چجوری میگردونی اینجارو، سپس باهم برای تفریح و خوشگذرونی به شهر میرن…

 

بیشتر بخوانید:

(بخش دوم) خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی روزگاری در چکوروا + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا