خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی علی بیلگین، امیدها و ناامیدی‌ها، جنگ‌ها و تلاش‌های کارکنان صنعت سینما را به تصویر می‌کشد. سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر (Menajerimi Ara) در ژانر درام و کمدی محصول سال ۲۰۲۰ برگرفته از سریال فرانسوی Dix Pour cent به سفارش کانال Star Tv میباشد.َ

قسمت ۴۱ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر
قسمت ۴۱ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

قسمت ۴۱ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

مایدا در حال حساب و کتاب کردن است که پدرش بهش زنگ میزنه و درباره آژانس برلین بهش میگه و ازش میپرسه که از اوضاع به کسی چیزی گفتی یا نه؟ مایدا میگه نه به کسی چیزی نگفتم. بعد از قطع تماس کراج میره پیشش و بهش میگه که میخوای بهت کمک کنم تو کارها؟ که مایدا بهش میگه نه خودم انجام میدم برو من زود میام پیشت، کراج میپرسه چیزی هست که از من قایم میکنی؟ درباره آژانس؟ که مایدا میگه نه بابا چیزی نیست. بعد از چند دقیقه در خانه شان را میزنن که مایدا میگه حتما برن چیزی جا گذاشته و وقتی در را باز میکنه با برایش روبرو میشه. باریش سراغ برن را میگیره که مایدا میگه رفته بیرون. آن شب دجله به ورقه شعر نگاه میکنه و میخوابه، باریش و امیر تمام شب ذهنشون درگیره.

روز بعد همان دو دختری که واسه سریال قصه پری قبلا اومده بودن تا آقا چینار را ببین جلوی آژانس منتظرش ایستادن و به محض دیدنش به سمتش میرن و خودشونو معرفی میکنن و میگن وضعیت فیلم اصلا خوب نیست بازدید آمار رضایت اومده پایین ما اومدیم تا کمک کنیم درست بشه. به اتاق چینار میرن و هرچی که به ذهنشون میرسه درباره فیلم میگن که اصلا مثلث عشقی تو این سریال خوب نیست طرفدارا دوست دارن زوج عزیزشونو باهم ببینن و در آخر میگن باید با سناریو نویست ها یه ملاقاتی داشته باشیم. چینار آن دو دختر را با خودش پیش سناریو نویست ها میبرد و به آنها میگن که براتون نیرو کمکی آوردم این دو خانم از طرفداران سریال قصه پریا هستن، اومدن ایده هایی که طرفداران دوست دارن ببینن را بدن بهتون.

هر کدامشان ایده هایی دور از ذهن و باور میدن و حوصله آنها را سر میبرن و در اخر یکی از سناریو نویست ها به یکی از آن دو نفر میگه که بهتره اصلا به این چیزا فکر نکنی و بشینی فیلمتو ببینی اصلا سمت این کارها هم نرو و یکی دیگه از سناریو نویست ها به اون یکی میگه پیشنهادات تو بد نبود شماره هاتونو بدین تابستون وقت داشتین بیاین واسه آموزش. فریس تو اتاقش داره کلیپی که لارا از خودش تو اینستاگرام گذاشته را میبینه و حرص میخوره. باریش به برادرش میگه که دیشب دجله خیلی از دستم عصبی شد و ماجرارو میگه که کراج پدرشه و هیچکی نمیدونه. تلفن برادر باریش همش زنگ میخوره ولی جواب نمیده، باریش میپرسه دلیلشو برادرش اول میپیچونه تا چیزی نگه ولی بعد میگه که بدهی دارم.

باریش میگه پولشونو میدیم تموم میشه ولی برادرش میگه ولشون کن مدرکی ندارن من صداهاشونو ضبط کردم تهدیداشونو میتونم شکایت کنم، باریش میگه پولشونو میدیم برن پی کارشون و یاد اون شبی میوفته که با دجله حرف میزد و برادرش گفت صداتونو شنیدم و فایل صوتی اون تماس را برمیدارن. امیر به خانه دجله میره . مرال به دجله خبر اومدن امیر را میدهد و میگه انگاری کار خیلی مهمی داره. امیر به دجله میگه که فهمیدم چجوری برگردی سرکارت و بهش میگه لارا همان دختری که الان پیام های اوزان را تو فضای مجازی گذاشته قبلا هم با من این کارو کرده و عکس پیام هارو واسش میفرسته.

سرکان با اوزان قرار میزاره تو کافه و باهاش حرف میزنه و میگه مشکلتو من میتونم به راحتی حل کنم و یجورایی بازگو میکنه که فریس را مقصر جلوه بده و در اخر بهش پیشنهاد میده ‌که من خیلی راحت این قصیه را واست حل میکنم اوزان بهش میگه و در قبالش میخوای که به جای فریس با تو کار کنم؟ سرکان لبخند میزنه و میگه فریس هم بود همین کارو میکرد، اعصابتو الکی خورد نکن اوزان میگه من این کارو نمیتونم بکنم، سرکان ازش میخواد که زود تصمیم نگیره و فکر کنه. بعد از رفتن اوزان اجه میاد و میپرسه که ماجرا چی شد؟ سرکان بهش میگه باهم حرف زدیم ببینیم چه تصمیمی میگیره، اجه میگه من داره طاقتم تموم میشه بزار بگم که نفر سوم دجله بوده، سرکان میگه الان نه نقشه دارم الان با دجله یه قرار بزار تا بیاد اینجا.

اجه به دجله پیام میفرسته‌ تو آژانس جلسه تشکیل شده و مایدا به همه میگه که وضع آژانس اصلا خوب نیست همین روال پیش بره ورشکست شدیم. فریس میگه من که خیلی تو هزینه ها صرفه جویی کردم بقیه هم همینو میگن ولی مایدا میگه اینا کافی نیست باید یه فکر اساسی بکنیم نباید بزاریم سوپراستارامون از دستمون برن نه تنها فقط سوپراستارا بلکه سناریو نویسا و تمام کادر آژانس و از طرفی باید بازیگر جدید بگیریم. تو جلسه دجله به سوچ پیام میده که من جلوی آژانسم کارت تموم شد بیا کارت دارم. سویچ بعد از جلسه میره پیش دجله. دجله براش عکس های پیام ها را میفرسته و میگه با اینا میتونی راحت اوزان را تبرعه کنی ولی اصلا حرفی از من نزن حواست باشه.

بگو خودم فهمیدم یه چیزی جور کن بگو ولی حرفی از من نزن. بعد از رفتن سویچ، برای دجله پیام میاد ‌که وقتی میبینه اجه ست جا میخوره و ازش میپرسه چه کاری داری؟ اجه میگه نزدیک آژانسم الان میام پیشت. اجه به دجله میگه که من با چینار کار دارم تو برو کافه سر کوچه تا ۱۰ دقیقه دیگه میام. سویچ تماس تصویری با فریس میگیره و ماجرارو میگه که همه این کارهارو دجله انجام داده حتی اون توی فیلمبرداری تبلیغاتی کمکم کرد، فریس میگه واسه من صداقت خیلی مهمه مرسی که راستشو گفتی میتونستی بگی همرو خودت انجام دادی ولی راستشو گفتی ممنونم ولی متاسفم دیگه نمیتونیم باهم کار کنیم. بعد از چند دقیقه باریش به فریس زنگ میزنه و فایل صوتی را براش پخش میکنه و میگه که چیزی بین من و دجله نیست بزار برگرده سرکارش. دجله به کافه میره که با سرکان روبرو میشه. سرکان بهش میگه اونا قدرتو ندونستن برات پیشنهاد دارم بیا تو آژانس برلین کار کن، نمیگم خونه و ماشین میدم بهت بلکه پیشنهاد بهتری دارم بیا تو اژانس من کار کن نه به عنوان دستیار به عنوان یه مدیر برنامه بازیگرای خوبی هم در اختیارت میزارم جای پیشرفت داری اینجا، دجله که حسابی شوکه شده با دهانی باز به سرکان چشم میدوزد…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا