ماجرای کامل قسمت ۴۳ سریال خانه امن شبکه یک

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال خانه امن به کارگردانی احمد معظمی را می خوانید: با ما همراه باشید… سریال خانه امن هر شب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.

قسمت ۴۳ سریال خانه امن شبکه یک

پیام و تابان به محضر رفتند و با حضور با یکدیگر ازدواج کردند و بعد از گفتن بله تابان افشین به سراغ پیام رفت و به او گل و کادو عقد داد و برایش آرزوی خوشبختی کرد.
محسن فرشته باهم قرار گذاشته اند و محسن به او می‌گوید که اگر به او بگوید که دوستش ندارد او می‌رود و پشت سرش را نگاه نمی‌کند که فرشته می‌گوید دوستش دارد که محسن می‌گوید هر تضمینی بخواهد به او می‌دهد تا حسرت زندگی با او روی دلش نماند و فرشته به طلب فرصت از او دور می‌شود که محسن به سمتش می‌رود و ویلچرش را برایش حرکت می‌دهد.

کامران به همراه نوچه هایش به انبار اسلحه ها و مهمات جدید رفته اند درحال جا به جایی آن ها هستند.
سعید پسر داعشی که درحال همکاری با پلیس ها است به خواست آن ها با ماشینش به سراغ یکی از افرادی رفته است که قرار بود جعبه اسلحه ها و مهمات را از او بگیرد و بعد از جدا شدن و پیچیدن توی فرعی با پلیس ها قرار ملاقات دارد و آن ها جعبه را بررسی می‌کنند.
کمال و مامورانش درحال تصمیم گیری درباره دستگیری عوامل ایکس هستند که به آن ها خبر می‌دهند که بمب ها دست ساز هستند و حبیب می‌گوید که پای بمب های دولتی درمیان است.
مهسا زن داوود با مامورهای پلیس قرار دارد به او می‌گویند که داوود با تروریست ها همکار است که او باور نمیکند و می‌گوید مطمئن هستم که در این رابطه اشتباه می‌کنید…

مهسا شوکه شده است و می‌گوید داوود به او گفته است که غزل جزء ماموریتش بوده است و مجبور بوده که با او ارتباط برقرار کند و تمام کارهایی که انجام داده است را می‌گوید.
افشین به مهسا یک فلش دو طرفه می‌دهد و می‌گوید اگر در خانه موقعیت مناسبی داشت و این فلش را برای مدت های کوتاه و طولانی به لپ تاپ و گوشی اش وصل کند و آن را به آن ها برساند.
مرتضی با کمال تماس می‌گیرد و درباره یلدا به او اطلاعاتی می‌دهد و می‌گوید به دنبال دخترش در اینترنت گشته است و گویا حرف های کمال درونش اثر کرده است…
داوود در خانه به حمام می‌رود که مهسا همسرش به سرعت فلش را برمی‌دارد و به گوشی اش وصل می‌کند اما‌ انقد استرس دارد که به زمین می‌خورد و فلش از دستش می‌افتد و همان زمان داوود در را باز می‌کند و از مهسا یک شامپو می‌خواهد…

آن ها در حال شام خوردن هستند که مهسا از او داوود می‌خواهد که بعد از برگشتن به لندن دیگر کار نکند اما او می‌گوید به این کار معتاد شده است و با رها کردنش مجبور است خماری پس دهد.
یلدا از باجه تلفن به دنبال فردی به نام صمد پویان که گویا همسرش وکیل است می‌گردد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا