خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

ممدوح سراغ همان زنی که تو تاکسی بهش کارتش را داده بود تا اگه خواست تو سیستم آموزشی کار کند بهش زنگ بزنه، می رود و برای شروع کار باهم دیگه صحبت می کند. زن با ممدوح حرف هایش را میزند و باهم دیگه به توافق می رسند. بعد از رفتن ممدوح، مدیر آموزشگاه به هان زنگ میزند و بهش می گوید: «همانجوری که فرمودین و خواستین درباره پیش پرداخت هم باهمدیگه حرف زدیم و به توافق رسیدیم و قرار است از هفته آینده کارشان را شروع کنن. »
هان با اینجی باهمدیگه از آپارتمان بیرون می آیند که هان، ناجی را روبرویش میبیند و عصبی می شود. هان با کلافگی و خشم به طرفش می رود و بهش می گوید: «تو مگه قرار نبود که دیگه بری؟! دوست یخورده درباره زنت حرف بزنیم؟ به نظرت اگه متوجه بشه که ولش کردی اومدی افتادی دنبال عشق دوران بچگیت چیکار میکنه؟ چی میگه؟! » ناجی از شنیدن این حرف جا می خورد.

اینجی به هان خبر می دهد که ماشینش را فروخت. هان ناراحت میشود و بهش می گوید: «چرا فروختن ماشینتو زودتر بهم نگفتی؟ آخه من دوست ندارم تو به سختی بیفتی. » اینجی برای هان توضیح میدهد که این کارو فقط به خاطر پدربزرگم انجام دادم بعدا میخرم دوباره.. هان با کلافگی می گوید: «پس حداقل اجازه بده صبح ها من برسونمت به سرکار. » اینجی بهش لبخند میزند و قبول می کند.
تو رادیو، اسرا موضوع آن روز را انتقام یا بخشش اعلام میکند. اینجی به اسرا نگاه می کند و ازش میپرسد که: « الان منظورت خیانت توی رابطه هاست؟ » اسرا بهش می گوید: «نه مثلا تصور کن یه نفر یه بدی خیلی بزرگی در حقت کرده میتونی ببخشیش؟ یا اینکه تا حالا مجبور به بخشیدن کسی شدی؟ اینجی منظور اسرا را میفهمد خیلی کوتاه و کلی جواب میده که نه تا الان مجبور نشدم. بعد از تموم شدن برنامه، اسرا از اینجی میپرسه ‌که تو برنامه چرا بهت برخورد؟ اتفاقی افتاده؟ اینجی با ناراحتی ماجرای پدرش را واسش تعریف میکنه و میگه فکر میکنم دوباره دروغ سرهم کرده که ازمون پول بگیره. اسرا که نمیدونه چی بگه بهش و چجوری دلداریش بده فقط سکوت میکنه.

نریمان با هان تماس میگیرد و بهش خبر میدهد که حال پدر اگه زیاد خوب نیست پیش اگه تو بیمارستان است. هان بعد از قطع تماسش با نریمان پیش اینجی می رود و بهش می گوید: «نریمان بهم زنگ زد گفت پیش اگه تو بیمارستانه. انگاری حال بابات خوب نیست و وضعیتش جدیه. مجبور نیستی بری پیش بابات تو بیمارستان ولی  اگه رو تنها نذاری بهتره تو این وضع. » اینجی با شنیدن حرف های هان تصمیم می گیرد به پیش اگه.
ناجی یک شعر در کلاس درس میخواند سپس از بچه ها خداحافظی میکند و میگه آموزش من تموم شد، از اونجایی که اگه و نریمان غایب شدن به بچه ها میگه سلام منم به اگه و نریمان برسانید و باهاشون خداحافظی کنین امروز آخرین کلاس درسمون بود. » و می رود.
صفیه به گلبن میگه همه جا کثیف شده، همه ی خانه را تمیز و مرتب کن. یکدفعه صدای کلارینت ناجی فضای خانه را پر می کند. صفیه با شنیدن کلارینت به دم پنجره میره و با چشمانی پر از اشک به ناجی که دم پنجره ایستاده بود و بهش نگاه میکرد و می نواخت، خیره می شود و گریه میکند. گلبن که گریه کردن صفیه را میبینه می گوید: «آبجی به خاطر اون مرده ناراحتی؟ اذیتت کرد؟ واسه چی گریه میکنی؟ » صفیه می گوید: «من خیلی خستم گلبن خیلی دلم میخواد بخوابم ولی نمیتونم. نمیتونم هیچ کاری کنم.

هرجا میرم هرکاری میکنم مامان اونجاست. هی میاد باهام حرف میزنه. دعوام میکنه، داد میزنه اصلا ساکت نمیشه. هی داد میزنه، همیشه عصبانیه از دستم. » گلبن که دلش سوخته بهش نگاه می کند و می گوید: «تو برو بخواب آبجی من تا خود صبح بالا سرتم تنها نیستی منتظرت میمونم تا بیدار بشی باشه؟ » صفیه با غم و غصه به اتاقش می رود تا بخوابد.
اگه میره کنار تخت پدرش تو مراقبت های ویژه مینشیند. هالوک سراغ اینجی را از اگه می گیرد و میگه نمیاد؟ اگه به خاطر اینکه پدرش ناراحت نشود بهش می گوید: « اینجی اومده اینجاست پدر ولی آماده نیست بیا …. » در آخر هم از پدرش میخواهد که هیچ وقت  تنهایش نگذارد و همدیگر را در آغوشش می گیرد ….