خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه حتی آبنباتی که سال ها پیش ناجی به او داده بود را نگه داشته و آن را همراه خودش آورده و با دیدنش یاد حرف های قشنگی می افتد که ناجی به او زده بود و لبخند روی لب هایش می نشیند.
گلبن پشت پنجره منتظر آمدن ناجی است و با دیدنش، در مورد عروسی صفیه و ناجی خیالبافی می کند و برای خودش ذوق می کند.
ناجی با لبخند به راهرو می رود و مقابل صفیه می ایستد. صفیه با دیدنش مضطرب می شود اما خوشحال است. ناجی شاخه گلی به سمت او می گیرد. صفیه که نمی تواند آن را به دست بگیرد، از ناجی می خواد گل را روی میز بگذارد. ناجی می گوید: «بالاخره اومدی… » صفیه می گوید: «اصلش اینه تو اومدی… » ناجی با لبخند می گوید: «خیلی بوی خوبی میدی… » صفیه هول می شود و می گوید: «مال شرکتمونه! خیلی با کیفیته! بالاخره تجربه چهل ساله ست! » و ساکت می شود.
وقتی گلرو با دوستش در مورد ناجی و این که دنبال عشق سابقش به هتلی همین نزدیکی رفته و اسم هتل را هم می اورد. تومریس حرف هایش را می شنود و پنهانی از خانه بیرون می رود تا هتل را پیدا کند و پیش پدرش باشد.

صفیه برای ناجی چای می ریزد. چشم ناجی به آبنباتی می افتد که صفیه سالها نگه داشته و با تعجب و خوشحالی می پرسد: «این همونیه که من بهت داده بودم؟ نگهش داشتی این همه مدت؟ » صفیه می گوید: «بسته بندی شو دوست داشتم! رنگش قشنگه. » لبخند ناجی کش می آید! ناجی می گوید: «بهت گفته بودم برای هرچیزی که دلت تنگ بشه پیدا میکنم و میارم. یادته تو چی گفتی؟ اگه یه روز بری جای دور، خودتم برمیگردونی؟ » چشمان صفیه پر از اشک می شود… ناجی سکوت بینشان را می شکند و می گوید: «یه چیزی هست که باید بهت بگم. » صفیه با دلهره می پرسد: «گفتن متاهل نیستی. » ناجی جواب می دهد: «طلاق گرفتم. » صفیه می پرسد: «خیلی زود ازدواج کردی؟ » و بعد با حسرت می گوید: «تو هم حق داری. تنهایی میخواستی چیکار کنی… » ناجی می گوید: «صفیه قراره در مورد اینا حرف بزنیم؟ » صفیه میگوید: «گفتی میخوای یه چیزی بگی. چی بود اون؟ » ناجی نمیداند الان گفتن این موضوع درست است یا نه. او می گوید: «من فقط برای این که تورو دوباره بتونم ببینم و حرف بزنیم برگشتم صفیه. چون یه خلا بزرگ تو دلم هستی… هیچ چیزی اون خلا رو برام پر نکرد… » و دستش را دراز می کند تا دستان صفیه را بگیرد.

صفیه دستانش را مشت می کند و ناجی جا می خورد اما حرفی نمیزند… و بعد می پرسد: «من در موردت کنجکاوم صفیه. چیکارا کردی؟ » صفیه با بغض می گوید: «برای یه مدت طولانی از مامانم مراقبت کردم. خودتم میدونی ترک تحصیل کردم.. بعد کارای خونه. لباس شستم و ظرف شستم… سالها گذشته و حتی نفهمیدم چطور گذشت… بعد هم مامان رو از دست دادم و همینجوری گذشت… » ناجی از حرف های او ناراحت می شود اما حرفی نمیزند که او را ناراحت کند و می پرسد: «تا حالا عاشق نشدی؟ کسی عاشقت نشد؟ » صفیه می گوید: «مگه من اینطور دختری بودم؟! هول بودم؟ » ناجی می گوید: «مگه ما هول بودیم صفیه؟ » هردو برای چند ثانیه به هم خیره می شوند و ناجی اشک چشمانش را پاک می کند. بعد از کمی صحبت در مورد گذشته ها، ناجی می رود و هردو با لبخند از هم جدا می شوند…
اگه برنامه رادیویی اینجی را برای نریمان باز می کند. اینجی از یک متخصص پوست دعوت کرده تا در مورد دست ها و مراقبتی باید از انها بکنیم صحبت می کند. کمی بعد اینجی اهنگی را برای اگه و نریمان در رادیو باز می کند و نریمان با لبخند به اگه خیره می شود.

اگه کرم دست را به او میدهد و نریمان با بغض می گوید: «برای اولین باره یکی برام تلاش میکنه زحمت میکشه… »
ممدوح نگران اینجی است که کجا می ماند و حتی به رادیو می رود تا از اسرا خبری از او بگیرد. هان همان موقع از اینجی می خواهد تا با هم بروند و در مورد ازدواجشان به خانواده ها بگویند. اینجی هم با استرس و خوشحالی قبول می کند.
ناجی وقتی به سمت اتاقش می رود تومریس را می بیند که انجا منتظر نشسته. ناجی از دیدن او خوشحال می شود اما به تومریس می گوید که نمی تواند انجا پیشش بماند. وقتی حواس ناجی نیست، تومریس که از حرف های مادرش فهمیده ناجی به خاطر عشق قدیمی اش به این هتل آمده، به اپارتمان روبرویی می رود.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا